بررسی رویکرد مستشرقان درباره «سبعة احرف»
چکيده
يكي از مهمترين مباحث تاريخ قرآن، موضوع روايت سبعة احرف است و دیدگاههاي گوناگوني از سوي دانشمندان اسلامي در اين باره سامان يافته است و خاورشناسان نيز ديدگاههايي را مطرح كردهاند. ايگناس گلدزيهر (1921م)، رژی بلاشر (1973م) و نولدکه (1930م) از خاورشناسان مشهور و برجستهایاند که درباره روايت سبعة احرف اظهارنظر كردهاند و در اين نوشتار آراي آنها را بررسي ميكنيم. از جمله مباحث ياد شده در اينباره ميتوان به «رابطه روايت سبعة احرف و اضطراب نص در زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله)»، «اختلاف قرائتها و روايت سبعة احرف»، «روایت سبعة احرف، رمز رهایی مسلمانان از دشواریها» و... اشاره كرد.
در پاسخ روشن ميشود كه روايات سبعه احرف از نظر سند غيرمعتبر و از نطر دلالت اختلافي است و نميتواند متن آيات را اثبات كند تا مستلزم اضطراب در متن باشد.
کلیدواژه ها: قرآن، حديث، سبعة احرف، قرائتها، مستشرقان.
مقدمه
بررسي تاريخ قرآن يكي از مهمترين زمينههاي پژوهش مستشرقان بوده و کتابهای فراوانی در اين موضوع نگاشته شده است.در این بین برخی مستشرقان، بد بینانه وارد بحث شده و مقام قرآن وپیامبر را به سخره گرفتهاند و با توهین و نشر اکاذیب، شبهاتی وارد كردهاند. (ر.ک.به: 17/ Bells Introduction to the Quran،William montgomary Watt؛The Encyclopaedia of Islam, 7/363 The؛ William montgomary Watt,Companion to the/136)
بحث روایت سبعة احرف از مهمترین موضوعهاي تاریخ قرآن میباشد که منشأ شبهههاي مستشرقان درباره نص قرآن شده است. در این بین گلدزيهر، رژی بلاشر، نولدکه و... از خاورشناسانیاند كه به يكي از بحثهاي تاريخ قرآن؛ يعني «روايت سبعةاحرف» (نزول قرآن بر هفت حرف) دامن زده و آرايي مطرح كردهاند (نک؛ ويرژيل، محمد پيامبري كه بايد از نو شناخت، ص29ـ 10؛ بغال، ردود علي شبهات حول الرسول، 30ـ1). ما اين آراء را در اين مقاله بررسي و نقد ميكنيم.
الف) معناشناسی روایت سبعة احرف
روايات سبعةاحرف به صورتهاي گوناگون نقل شده است كه به نمونه ای از آنها اشاره می نماییم:
«حدثنا سعيد بن عفير، قال: حدثنى الليث، قال: حدثنى عقيل عن ابنشهاب، قال: حدثني عروة بن الزبير، إن المسور بن مخرمة وعبدالرحمن بن عبدالقارى حدثاه إنهما سمعا عمربن الخطاب يقول: سمعت هشام بن حكيم يقرأ سورة الفرقان فى حياة رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) فاستمعت لقراءته فإذا هو يقرأ على حروف كثيرة لم يقرئنيها رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) فكدت أساوره في الصلاة فتصبرت حتى سلم، فلبّبته بردائه فقلت: من قرأك هذه السورة التي سمعتك تقرأ؟ قال: أقرأئنيها رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) فقلت: كذبت؛ فان رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) قد أقرأنيها على غير ماقرأت، فانطلقت به أقوده إلى رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) فقلت: إني سمعتُ هذا يقرأ بسورة الفرقان على حروفٍ لم تقرئنيها. فقال رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله): أرسله. اقرء يا هشام، فقرأ عليه القراءة التى سمعته يقرأ. فقال رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله): كذلك أنزلت ثم قال: إقرأ يا عمر فقرأت القراءة التّي أقراني، فقال رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله): كذلك أنزلت. إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف. فاقرؤوا ما تيسر منه»؛
«سعيد بن عفير، روايت كرده است: ليث از عقيل از ابنشهاب و او نيز از عروة بن زبير نقل مىكند كه مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عبدالقارى به وى گفتهاند كه آن دو شنيدند كه عمربن خطاب مىگويد: هشام بن حكيم سوره فرقان را در زمان حيات رسولخدا در نماز قرائت مىكرد. به قرائت وى گوش دادم، متوجه شدم كه سوره فرقان را با وجوه متعددى قرائت مىنمايد كه با وجهى كه رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) به من ياد داده بود، تفاوت داشت. نزديك بود كه در حال نماز با وى درآويزم؛ ولى منتظر شدم تا نمازش را به پايان رساند؛ عبايش را بر او پيچيدم و او را در هم فشردم و گفتم: چه كسى قرائت اين سوره را به تو ياد داده است؟ گفت: رسولخد ا(صلی الله علیه و آله). گفتم: دروغ مىگويى. به خدا سوگند رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) همين سورهاى را كه مىخوانى، به گونهاي ديگر به من آموخته است.
او را به نزد رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) بردم و گفتم: يا رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله) من شنيدم كه اين مرد سوره فرقان را با وجوه متعددى مىخواند كه با ترتيبى كه شما به من ياد دادهاي، تفاوت دارد.رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) فرمود: عمر! رهايش كن تا بخواند. هشام همان قرائتى را كه از او شنيده بودم، دوباره خواند. آنگاه رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هكذا أنزلت؛ سوره همينگونه كه هشام مىخواند، از سوي خداوند نازل شده است. سپس فرمود: عمر تو بخوان و من همانگونه كه آن حضرت به من ياد داده بود خواندم. باز هم رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هكذا أنزلت؛ سوره همينگونه كه تو خواندى، نازل شده است. آنگاه رسولخد ا(صلی الله علیه و آله) فرمود: إن هذا القرآن أنزل على سبعةاحرف؛ يعنى قرآن بر هفت حرف نازل شده، به هريك از آنها كه برايتان ميسر است، قرائت نماييد (بخاري، صحيح بخارى، ج6، ص228؛ مسلم، صحيح مسلم، ج2، ص 202).
كثرت و تعارض نظريات در معاني سبعة احرف، امر تحقيق را براي پژوهشگران دشوار ساخته است. علت اين كثرت و پراكندگي آراء، روايات متعدد در معاني «سبعة احرف» ميباشد (بخاري، صحيح البخاري، ج6، ص228 و ج7، ص46؛ مسلم، صحيح المسلم، ج2، ص202 و 233 و ج1، ص562؛ طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري)، ج1، ص35، 39، 42 و38؛ ترمذي، سنن ترمذي، ج5، ص 194؛ ابوداوود، سنن ابي داوود، ج2، ص 102)؛ زيرا هردسته از روايات معناي ويژهاي را نشان ميدهند.
بعد از كنكاش در روايات مختلف عمدهترين دیدگاهها را بررسي ميكنيم.
1) برخي مراد از «سبعة احرف» را هفت وجه از الفاظ مترادف شمردهاند (زنجاني، تاريخ قرآن، ص45) و استدلال آنان به رواياتي است كه مفاد آنها جواز قرائت قرآن به الفاظ مختلف قريبالمعني است (قسطاني، ارشادالساري لشرح صحيح بخاري، ج7، ص 452).
بررسي: افزون بر اطلاق روايات، پذيرفتن اين نظريه، مستلزم تحريف قرآن است؛ در حالي كه اين كتاب آسماني از آغاز تاكنون از تحريف مصون مانده است و قرآن فعلي بدون كاستي و زيادتي، همان است كه بر پيامبر نازل شده است؛ چرا كه پاسدار قرآن، همان خداي توانا است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ (حجر/ 9) «ما قرآن را نازل كرديم و خود نگهدار آن خواهيم بود». گذشته از آن، گواهي تاريخ، وجود كاتبان وحي، دعوت همه پيشوايان اسلام به قرآن موجود و خاتميت، از ادله تحريفنشدن قرآن هستند و بيشتر دانشمندان دو فرقه با قاطعيت تمام، تحريف قرآن را رد كردند و معتقدند كه قرآن كريم به هيچ وجه تحريف نشده است و نخواهد شد (ر.ك. به: معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 156ـ125؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج2، ص130؛ و ر.ك. به: در همين نوشتار، ذيل عنوان روايت سبعة احرف و اضطراب نص در زمان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)). در ضمن با پذيرفتن اين نظريه، در فصاحت وبلاغت قرآن كريم خلل وارد ميشود؛ زيرا اگر تغيير در واژگان قرآن مجاز باشد، قرآن قابل تحدي و خالي از اعجاز خواهد شد.
2) گروه ديگري از انديشمندان اسلامي، مراد از نزول قرآن بر هفت حرف را، نزول قرآن به لهجههاي فصيح قريش، هذيل، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعد بن بكر ميدانند (مختارعمر ـ سالم مكرم، معجم القرائات القرآنيه، ج1، ص70).
بررسي: افزون بر پاسخهاي پيشين ميتوان به تعارض با روايت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) كه نزول قرآن را به خصوص با لسان قريش ميداند، اشاره نمود (مختارعمر ـ سالم مكرم، معجم القرائات القرآنيه، ج 1، ص 70).
3) برخي معتقدند روايت سبعة احرف به بطون و تأويلات اشاره دارد (فيض كاشاني، الصافي، ج1، ص 59).
بررسي: قائلان اين نظريه به رواياتي تمسك جستهاند (طبري، جامعالبيان عن تاويل آيالقرآن، ج1، ص12) كه حمل آنها بر «روايت سبعة احرف» امكانپذير نيست و برخي از اين روايات بر اختلاف قرائت و تنوع بيانات قرآني، دلالت دارند.
4) عدهاي از دانشمندان اسلامي به علت كثرت و دشوار بودن معاني سبعة احرف، متوقف شده و روايات اين باب را دور افكندهاند (قسطاني، ارشادالساري لشرح صحيح بخاري، ج 7، ص 452؛ خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص 193).
بررسي: تعدد معاني سبعة احرف باعث دور افكندن روايات نميشود؛ زيرا با توجه به قرائن و شواهد گوناگون، ميتوان به معاني مقصود دست يافت.
با توجه به دستهبندي مختلف روايات سبعة احرف و معاني متعددي كه از اين روايات برداشت ميشود، ميتوان گفت كه روايات سبعة احرف به يك موضوع ناظر نيست؛ بلكه در موضوعات مختلفي، معنا و مفهوم دارد. به اين سان تعارضي كه برخي مدعي شدهاند، متصور نيست و دقت در مفاد، آنها اجمال را رفع ميكند.
ب) تاریخچه و پیشینه بحث
تاکنون محققان بسیاری، به ویژه از اهل سنت، در مباحث قرآنی به روایت سبعة احرف توجه كردهاند. دکتر ضیاءالدین عتر، کتاب مستقلی با عنوان «الاحرف السبعة ومنزلة القراآت منها» تدوین كرده است؛ ولی اين كارها با نگاه نقد و بررسی دیدگاههای مستشرقان انجام نگرفته است.
در جمع دانشمندان شیعه، دکتر سید رضا مودب، کتاب «نزول قرآن و رویای هفت حرف» را نگاشته است که در آن دیدگاههای مستشرقان را به اختصار بررسي كرده است. علماي اهلسنت مدعي تواتر معنوي[1] روايت سبعة احرف در جوامع حديثي خود شدهاند، چون معتقدند بيست و يك صحابي اين حديث را از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل كردهاند (سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص78)؛ اما علماي شيعه نه تنها اين حديث را متواتر نميدانند؛ حتي در رتبه استفاضه هم قرار نميدهند.[2] حتي برخي در اصل صدور آن از پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله)، ترديد دارند (خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص 193).
مهمترين و گوياترين روايت نبوي در مورد روايت سبعة احرف در كتب اهلسنت با تعبير «نزول قرآن به هفت حرف» (بخاري، صحيح البخاري، ج6، ص 228؛ مسلم، صحيح المسلم، ج2، ص 202؛ ترمذي، سنن ترمذي، ج5، ص194؛ طبري، جامع البيان عن تاويل آيالقرآن، ج1، ص 35 و 39ـ28 و42 و 38) «قرائت بر هفت حرف» (بخاري، صحيح البخاري، ج7، ص 46؛ مسلم، صحيح المسلم، ج2، ص 233 و ج1، ص562؛ ابوداوود، سنن ابيداوود، ص102/ 1262) ذكر شده است. از دانشمندان و محققان گذشته و متاخر شيعه كه به خبر واحد بودن اين روايت قائل شدهاند ميتوان اين افراد را نام برد:
شيخ طوسي (م460)؛ طبرسي (م 548) (مجمعالبيان في تفسير القرآن، ص 38)؛ محمدباقر مجلسي (م1111) (بحارالانوار الجامعة لدرراخبار الائمة الاطهار، ج 82، ص65)؛ محقق بحراني (م1121) (الحدائق الناضره في احكام العتره الطاهره، ج8، ص99)؛ شيخ محمد حسن نجفي (م 1266) (جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، ج9، ص294)؛ محدث نوري (1320ق) (فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، ص191ـ 186)؛ شيخ محمد جواد بلاغي (م1352ق) (آلاءالرحمان في تفسير االقرآن، ص31)؛ ميرزا ابوالحسن شعراني(م1352ش) (ر.ك. به: كاشاني، منهج الصادقين، ص13)، آيت الله خوئي (م1413) (البيان في تفسير القرآن، ص211) و... .
حاصل سخن اينكه روايت سبعة احرف، خبر واحد يا ضعيفي است كه نميتواند قرآن بودن الفاظ را اثبات كند؛ چون قرآن با تواتر اثبات ميشود، پس حتي اگر روايت سبعة احرف را به معناي قرائات قرآن بدانيم، باز هم نميتواند مستلزم تعدد قرائتها و اضطراب متن باشد.
ج) رویکرد گلدزيهر درباره روايت سبعة احرف
«ايگناس گلدزيهر» (Ignaz Goldziher) خاورشناس نامدار اتريشي در سال 1850م در شهراستولونيسبورگ زاده شد. خانوادهاش يهودي بود و تحصيلاتش را در پايتخت مجارستان و تحصيلات دانشگاهي را درلايپ زيك گذراند. رشته تحصيلي او در دانشگاه «مطالعات مشرقشناسي» بود. گلدزيهر، در سال 1870 رساله دكتراي خود را زير نظرفلاشير با موضوع «پژوهش درباره تنخوم اورشليمي» ازمفسران يهودي تورات در قرون وسطي، به نگارش در آورد و پس از دريافت درجه دكترا، به بودا پست بازگشت و در سال 1872 به سمت دانشيار دانشگاه آن شهر برگزيده شد. پس از يك سال در وين و ليدن به شرق رو كرد.
ابتدا به سوريه و سپس به فلسطين و مصر رفت. در سوريه با شيخ طاهرجزائري، عضو مجمع ملّي دمشق و مدير كتابخانه ظاهريه، طرح دوستي ريخت و از او بهرهها برد. در مصر گاهي به دانشگاه الازهر رفت و آمد ميكرد و از درسهاي استادان و علماي مصر بهرهمند ميشد. پس از يك سال و نيم اقامت در مشرق اسلامي (سپتامبر1873 تا آوريل سال بعد)، به مجارستان بازگشت و به فعاليت علمي و تدريس در دانشگاهها پرداخت و سرانجام در سال 1921 م درگذشت.
اين خاورشناس يهودي، در تطبيق و مطالعه متون، ازخاورشناسان سرآمد به شمار ميرفت (حسيني طباطبايي، نقد آثار خاورشناسان/ 99ـ100؛ بدوي، فرهنگ كامل خاور شناسان، ص 328ـ 336).
گلدزيهر از لحاظ علمي، شخصيتي برجسته، مورد ستايش برخي دانشمندان بود (ر.ك. به: بدوي، فرهنگ كامل خاورشناسان، ص328) و از نويسندگان مقالات و دايرةالمعارف اسلامي بود و همين بر شهرت علمياش افزود.
وی درباره موضوع مورد بحث ما ، نظریاتی دارد که اینک آنها را بيان و بررسي ميكنيم.
1ـ روايت سبعة احرف و اضطراب نص قرآن كريم در زمان پيامبراكرم
گلدزیهر تأکید دارد كه نص قرآن به جهت اختلاف در قرائات و تأیید آنها از سوی پیامبر، به استناد حدیث سبعة احرف، اضطراب دارد.
او در نخستين صفحات كتاب خود که دکتر عبد الحلیم نجار آن را با عنوان مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه و نقد كرده، اشاره مينمايد كه قرآن كريم به جهت تعدد قرائات، نص واحدي ندارد و هيچ كتابي از جهت اضطراب نص، مانند قرآن نيست.
«هيچ كتاب قانون گذاري يافت نميشود كه جمعي معتقد باشند كه آن نص، وحي الهي و از قديميترين نصوص است و حال آنكه نص آن مضطرب و ناپايدار باشد؛ آنچنان كه اين اضطراب و ناپايداري در مورد قرآن يافت ميشود» (گلدزيهر، گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان، ص 29).
وي در ادامه بر اين نكته مهم اشاره ميكند كه اضطراب نص قرآن به جهت اختلاف در قرائات و تأييد آن از سوي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) به استناد روايت سبعة احرف ميباشد و معتقد است وجود وجوه هفتگانه حروف، موجب اختلاف قرائات شده است (همو، ص60 و 61). وي در بخشي ديگر، ميگويد:
«اكنون نص واحدي براي قرآن موجود نيست... و نصي هم كه تلقي به قبول شده است، در بیان جزییات، یکسان نیست و مربوط به کتابت قرآن در عهد عثمان میشود، که به اهتمام او شكل گرفت و او با هدف دفع خطر مجسمی که از نقل متفاوت کلام خدا در صورتهای مختلف در بین مردم حکایت داشت، چنین اقدامی را انجام داد» (همو، ص 30).
وي بر این باور است كه قرآن كريم نص واحدي ندارد و در زمان رسول خدا همواره مورد هجوم اختلافها و تعارضها بود و حضرت(صلی الله علیه و آله)، نتوانسته متني به دور از هر اضطراب ارائه دهد، تا آنجا که روایت سبعة احرف را فرمود و عثمان در دورههاي بعد توانست كار نا تمام پيامبر(صلی الله علیه و آله) را تكميل كند و نص واحدي را بر همگان ارزاني دارد؛ با اين حال باز هم قرآنكريم دچار تغيير و تعارض شد (ر.ك. به: همو، ص30). این کلام، تبعات سنگینی به بار میآورد؛ زيرا اگر در قرآن اختلاف، تعارض و اضطراب باشد، اعجاز بیانی آن مخدوش ميشود و با قبول آن زمینه پذيرش تحریف فراهم میشود.
بررسي:
گلدزيهر به خطا رفته است؛ چرا كه نص قرآن كريم نه تنها در عصر رسول خد ا(صلی الله علیه و آله) دچار اضطراب و تعارض نبود كه امروزه هم معتبرترين كتاب ميان كتب اديان الهي است كه دچار اضطراب و تعارض نشده و همواره از هرگونه اختلاف نص، مصون مانده است.
شيخ عبد الفتاح عبد الغني القاضي، در نقد كلام گلدزيهر ميگويد:
«بر نص قرآن كريم، هرگز اضطراب عارض نميشود، همچنانكه محال است دوگانگي و بيثباتي بر آن چیره گردد، زیرا معنای اضطراب و نبود ثبات در نص قرآن، آن است که نص قرآن بر وجوه مختلف و صورتهاي متعددی خوانده شود؛ به شکلی که بین آنها در معنا، مراد و هدف، سازگاری نباشد و وحی از غیر وحی و ثابت از غیر ثابت، مجزا نشود. چنین اضطرابی در قرآن منتفی است» (عبدالغنى قاضى، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، 11 و 12).
بررسي اضطراب و عدم اضطراب نص قرآن كريم، به نوعي به چگونگی جمع و تدوين قرآن در عصر رسول خد ا(صلی الله علیه و آله) و نظارت حضرت بر این امر منوط است؛ چراكه اگر قرآن در زمان حضرت، به عنوان كتاب الهي به صورت واحد و با يك نص در نيامده باشد، راي برخي از مستشرقان از جمله گلدزيهر، درست خواهد بود و اضطراب نص قرآن كريم، نظريهاي پذيرفتني خواهد بود؛ در حالي كه شواهد و قراين تاريخي متعددي از بزرگان و انديشمندان اسلامي، مبني بر تدوين كامل قرآن در زمان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و نظارت کامل حضرت(صلی الله علیه و آله) در جمعآوری، حفظ و صیانت از قرآن کریم، در منابع و کتب گوناگون به چشم ميخورد (زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص462؛ ابنحجر العسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج9، ص49؛ عاملي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص82؛ كليني، الاصول في الكافي، ج1، ص601؛ عسكري، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج1، ص213؛ الصغير، المستشرقون والدراسات القرآنيه، ص 85؛ حكيم، علوم القرآن، ص 7 و22؛ راميار، تاريخ قرآن، ص 249ـ240؛ عتر، علوم القرآن الكريم، ص42؛ و ر.ك. به: حيدري، اكبر، نقد و بررسي ديدگاههاي مستشرقان در جمع قرآن، پايان نامه، دانشگاه فردوسي، تابستان 1387ش).
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نيز بر تعلّم وحفظ قرآن (با يك نص) حريص بود (سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهره الاستشراقيه واثرها في الدراسات الاسلاميه، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص240) و همواره اصحاب را به نوشتن و حفظ قرآن تشويق مينمود و اصحاب حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز در اغلب اوقات، مصحف خود را به صورت كتبي و لفظي به حضرت عرضه ميداشتند و حضرت بر كتابت و محفوظات آنها صحه ميگذاشت (ر.ك. به: زرقاني، مناهل العرفان في علومالقرآن، ج1، ص 242ـ240). اصحاب حضرت نيز به كتابت قرآن كريم عنايت ويژه داشتند و در حفظ، ضبط و فهم و معاني آن بر يكديگر پيشي ميگرفتند (همو، ج1، ص 241). در نتیجه، قرائات و نصوص متعدد، نتوانست جایی برای خود باز کند. لذا نص قرآن کریم همواره واحد بود و هست. و با تواتر به ما رسيده است و قرائات، اخبار واحدياند كه متن قرآن را اثبات نميكند.
اشكال ديگري بر كلام گلدزيهر اين است كه وي دليل اضطراب نص را وجود اختلاف قرائات بيان نمود، در حالي كه قرائات مختلف، به اختلاف در صورت و شكل ميانجامد؛ نه در ماده و لفظ (سالم الحاج، نقدالخطاب الاستشراقي الظاهرة الاستشراقية واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص340).
گلدزيهر، پس از بيان اضطراب نص در زمان رسول خد ا(صلی الله علیه و آله) عنوان ميكند كه عثمان، قرآن را از حالت اضطراب خارج و آن را بر نص واحدي جمعآوري كرد و از وجوه مختلف، يك وجه را برگزيد و قرآن را به صورتي واحد بر همگان ارزاني داشت! در حاليكه با اندك تأمل و دقت ميتوان گفت كه گلدزيهر بين قرائات سبع و احرف سبع خَلط كرده است، چرا كه عثمان، مصاحف اصحاب را كه بر قرائات مختلف بود، يكسانسازي كرد و پديده توحيد مصاحف را از خود بر جاي گذاشت؛ نه اينكه از احرف سبعه يك وجه را اختيار كرد.
2. ارتباطي بین اختلاف قرائتها و روايت سبعة احرف نيست
با سرعت گرفتن اختلاف قرائتها تا آغاز قرن چهارم، شخصي به نام «ابن مجاهد» كه در زمينه قرائتها تبحر فوق العادهاي داشت، از ميان قرائات متعدد، هفت قرائت را بر اساس معيارهايي كه خود اعلام كرده بود، برگزيد و اين قرائتهاي هفت گانه به خاطر دو عامل اساسي مورد پذيرش عمومي قرار گرفت و ساير قرائتها فراموش شدند:
1ـ دقت و تبحر ابنمجاهد در بازشناسي قرائتها
2ـ انطباق حصر قرائات از سوي ابن مجاهد در هفت قرائات با حديث مشهور «انزل القرآن علي سبعةاحرف» كه در منابع حديثي، به پيامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت داده شده است. به اين جهت برخي، به اشتباه گمان كردهاند كه مقصود از سبعة احرف در اين روايت، همان قرائتهاي هفت گانه ابن مجاهد است و برخي ابن مجاهد را كه باعث چنين اشتباهي شده، مورد نكوهش قرار دادهاند؛ حتي برخي از صاحب نظران، حديث سبعة احرف را به معناي توسعه رحمت الهي نسبت به بندگان ارزيابي و آن را بر اختلاف لهجهها كه امري طبيعي است، حمل كردهاند و اين چنين بين قرائات هفتگانه و سبعة احرف خلط نمودهاند (ر.ك. به: معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 98ـ81).
بسياري از انديشمندان و خاورشناسان نيز در اين دو مقوله اشتباه كردهاند؛ ولی گلدزيهر معتقد است هیچ رابطهای بین روایت سبعة احرف با قرائتها نیست؛ بلکه با شروع اختلاف قرائاتها، پیامبر برای تایید آنها روایت سبعه احرف را بیان داشت.
«مقتضای این حدیث که خداوند قرآن را بر هفت حرف نازل نموده، این است که هر کدام از هفت حرف، از سوي خدا نازل شدهاند. این حدیث گرچه شباهت بسیاری به رأی تلمود دارد که بر اساس آن تورات هم به لغات فراوانی در زمان واحد نازل شده است، لیکن روشن است که هیچ ربطی به رأی مذکور ندارد و حدیث سبعة احرف به معنای صحیح آن، که علمای اسلامی هم بر معنای واقعی و روشنی از آن آگاه نشدهاند، اساساً ربطی به اختلاف قرائت ندارد» (گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 53).
گفتار وی در این بخش، متین به نظر میرسد؛ چرا که ارتباطی بین اختلاف قرائتها و روایت سبعة احرف نیست و نباید این دو مقوله را با یکدیگر خلط كرد؛ ولی این موضوع که با شروع اختلاف قرائتها، پیامبر برای تایید آنها، روایت سبعة احرف را بیان داشت، جاي تأمل است و علمای شیعه آن را قبول نکرده و صدور چنین روایتی را از حضرت(صلی الله علیه و آله) نفی نمودهاند.
3ـ شباهت روايت سبعة احرف به راي تلمود؛
گلدزيهر در بخش اوّل كتاب «گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان» ادعا ميكند كه كتابهاي اديان گذشته مانند قرآن داراي وجوه و قرائت گوناگون نيستند (گلدزيهر، گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان، ص 29 و 30)؛ ولي در جاي ديگر سخن خود را نقض ميكند و روايت سبعة احرف را شبيه به رأي تلمود در مورد فرستادن تورات ميداند و ادعا ميكند كه تورات به زبانهاي گوناگون نازل شد و وجوه متعددي در آن ديده ميشود (همو، ص 60).
دكتر عبد الحكيم نجار، مترجم كتاب گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان، در نقد كلام گلدزيهر ميگويد:
«مؤلف، متن اوليه كتابهاي اديان گذشته را نديده است، پس چگونه است كه ادعا ميكند آن كتابها همانند قرآن داراي وجوه و قرائتهاي گوناگون نيستند؟ با اين كه وي در جاي ديگر سخن خود را نقض ميكند. وي در مورد تورات ادعا ميكند كه به زبانهاي گوناگون نازل شده است. آيا اين همانند نزول قرآن بر هفت حرف نيست؟ اما نصوص باقي مانده از كتابهاي گذشتگان نيز داراي اختلافات گوناگوني است. حتي مؤلف آنجا كه در مورد حديث منقول از ابي الجلد سخن ميگويد، اين پرسش را مطرح ميكند كه وي از كدام يك از نسخههاي تورات براي تدريس استفاده ميكرده است؟ در اين سخن ميتوان، به اعتراف مؤلف، به وجود داشتن نسخههاي گوناگون تورات پيبرد. اين سخن مؤلف موافق با آن چيزي است كه ابنحزم در كتاب الملل و النحل و ابوالفداء در مقدمه مختصر تاريخ بشر ميگويند از سه نسخه تورات نام ميبرند. در مورد انجيل نيز همين موضوع صادق است، زيرا بنا بر روايتهايي كه از حواريون شده است، ميان انجيلهاي گوناگون اختلافات فراوان يافت ميشود» (همو، ص335).
همانگونه كه از كلام عبدالحليم نجار آشكار شد، گلدزيهر در تحقيقهاي مباحث اسلامي، بيشتر به پراكندگي و پندارگرايي روي آورده و با نديدن برخی کتب اولیه، قادر به تحلیل و تطبیق بین مفاهیم آنان و قرآن کریم، نشده است (حسيني طباطبايي، نقد آثار خاورشناسان، ص 102).
د) رویکرد رژی بلاشر درباره روايت سبعة احرف
رژی بلاشر در 30 ژانویه 1900 میلادی در پاریس به دنیا آمد. پانزده ساله بود که روانه (Regis Blachere)مراکش شد. مراکش در آن وقت، مستعمره فرانسه بود. بلاشر در سال 1929 به عضویت مرکز تحقیقات عالی مغرب درآمد. رساله دکتری وی درباره ابوالطیب متنبی، شاعر عرب در قرن چهارم و ترجمه کتاب طبقات الامم به زبان فرانسوی بود. از آثار معروف او ميتوان به تاریخ ادبیات عرب، ترجمه قرآن، و کتاب در آستانه قرآن اشاره كرد. بلاشر که در زمینه اسلامشناسی از سرشناسان غرب است، در سال 1973در گذشت (بدوي، فرهنگ كامل خاورشناسان، ص 64).
1ـ ثابت نبودن نص قرآن در زمان پیامبر اکرم؛ ثمره روایت سبعة احرف
رژی بلاشر بر این باور بود که قرآن نص ثابتی ندارد و اضطراب و اختلاف برآن حکم است. چنین تصوری فرآورده روایت سبعة احرف و شبیه آن است که تمامي آنها مجعول و ناصحیح است. وی میگوید:
«در مدت سی سال، یعنی در طول دورهای که از خلافت علی (35 ق) تا خلافت خلیفه پنجم اموی، عبدالملک (65 ق) طول میکشد، اوضاع مبهم به نظر میرسد. در این مدت تمایلات مختلفی با هم رو در رو میشوند، ولی مصحف عثمان همچنان بر نفوذ خود میافزاید، زیرا پشتیبان آن، فرقهای است که آن را تدوین نموده و در سوریه مقام شامخی دارد. شاید مقارن همین ایام بوده که نظریهای به وجود میآید که نشان میدهد تا چه اندازه اقدام عثمان ضروری بوده است. برای پارهای از مومنان به واقع این کلمات قرآن نبود که اهمیت داشت، بلکه مهم توجه به روح آن و معنای آن بود. از آن موقع به بعد، اگر کلماتی تنها مترادف بودند و اختلاف دیگری نداشتند، انتخاب آنها یکسان و مساوی بود. بنابراین، نظریه «از حفظ خواندن برحسب معنا»، در حقیقت بسیار خطرناک بود؛ زیرا رواج قرآن را به میل و هوس افراد واگذار میکرد» (رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ص86 ـ 77).
بررسي
نقدهای فراوانی بر توهّم رژی بلاشر وارد است؛ چراکه نظریه وي براساس تصوراتی است که بسياري از مسلمانان نميپذيرند زیرا شواهد و قرائن تاريخي متعددي از بزرگان و انديشمندان اسلامي، مبني بر تدوين كامل قرآن در زمان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و نظارت کامل حضرت(صلی الله علیه و آله) بر جمعآوری، حفظ و صیانت آن، در منابع متعدد به چشم ميخورد (زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص462؛ ابنحجر عسقلاني، فتح الباري بشرح صحيحالبخاري، ج9، ص49؛ عاملي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص82؛ كليني، الاصول في الكافي، ج1، ص601؛ عسكري، القرآن الكريم وروايات المدرستين، ج1، ص213؛ الصغير، المستشرقون و الدراسات القرآنيه، ص 85؛ حكيم، علوم القرآن، ص7 و22؛ راميار، تاريخ قرآن، ص249ـ240؛ عتر، علوم القرآن الكريم، ص42؛ سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهره الاستشراقيه واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص240).
بدین سان نص قرآن کریم از زمان حیات پیامبر ثابت بوده و هیچ کس مجاز نبود و نیست که در آن دست برد و تغییراتی بدهد، چراکه تمام آن کلام خداوند متعال است و کسانی زمینه چنین شبهاتی را به وجود آوردهاند که معتقد بودند پیامبر در مقطع خاصی به استناد روایت سبعة احرف، چنین اجازهای را داده است.
بخش آخر سخن رژی بلاشر نيز ادعایی مخدوش است؛ چرا که ادعای «نقل به معنای» پیامبر و مسلمانان در مورد آیات خداوند و توجه مطلق به «روح قرآن؛ بدون لفظ»، به هیچ وجه مورد پذیرش اندیشمندان شیعه و جمعی از اندیشمندان اهل سنت، نیست؛ بلکه نص قرآن از زمان رسول اکرم تا کنون ثابت بوده و هیچ تغییری در آن راه نيافته است؛ زيرا پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)، بر تعلّم و حفظ آن (با يك نص) تأکید میورزید (سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهرة الاستشراقية واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 240) و همواره اصحاب خويش را به كتابت و حفظ آن تشويق مينمود و اصحاب نيز بيشتر وقتها، مصحف خود را به صورت كتبي و لفظي به رسول خد ا(صلی الله علیه و آله) عرضه ميداشتند و حضرت بر كتابت و محفوظات آنها صحه ميگذارد (ر.ك. به: زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 240ـ242). اصحاب نيز به كتابت قرآن كريم عنايت ويژهاي داشتند و در حفظ و ضبط و فهم و درك معاني آن بر يكديگر پيشي ميگرفتند (همو، ج1، ص241) و تمام کلمات و حروف آنها با نظارت حضرت ثبت ميشد. بنابراين دیگر جایی برای ادعای تعدد و عدم ثبوت قرآن کریم باقی نمیماند.
شايسته یادآوری است که اقلیتی از اهل سنت با استناد به این سخن عمر که قرآن تمامش صواب است، متمايل به نظريه «نقل به معنا» شدهاند؛ در حالی که چنین استنادی نسبت به پیامبر از تفرّدات عمر است و دیگر صحابه از نسبت دادن آن به پیامبر خودداری كردهاند (مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفتگانه، ص 157).
2ـ روایت سبعة احرف؛ رمز رهایی مسلمانان از دشواریها
رژی بلاشرمعتقد است كه احرف، جمع حرف و به معنای قرائت میباشد، و عدد هفت رمزی جادویی است که در زمان دشواری مسلمانان در موضوع اختلاف قرائت، موجب رهایی آنان از آن مخمصه گردید.
وی در کتابش مینويسد:
«در حدود قرن سوم/ نهم جریانی بسیار قوی مشاهده میشود که سعی دارد تنها هفت قاری را نماینده قرائات قرآنی بشناساند. این فکر با روایات نیز پشتیبانی میشود. بنا بر دو خبر که میگویند به ابن عباس و خلیفه عمر میرسد، محمد شخصاً تایید کرده است که قرآن به هفت حرف نازل شده است. این کلمه «احرف جمع حرف» معمائی شده و در حدود چهل تفسیر در این باره پیش آمده است. چنین به نظر میرسد که در اینجا معنی «احرف» همان قرائات باشد. غالباً این کلمه قریب به معنای قرئات به کار رفته و با یک اختلاف کوچکی همان معنا را میدهد؛ اما درباره عدد هفت، علاوه بر اثر جادویی که این عدد بر سامیها دارد و در اینجا هم صدق میکند، در این اصطلاح چیزی به جز یک معنای نامعین نمیتواند باشد، یعنی «مقدار زیادی». در این جا به خوبی میتوان علت این تعیین و محدود ساختن به هفت را شناخت. در آن وقت در موقعیت دشواری قرار گرفته بودند. قرآن در آن باره اشارهای نداشت، اما خوشبختانه در روایات توضیحی پیدا شد و موجب رهایی از آن مخمصه گردید" (رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ص 143 و 144).
رژی بلاشر ابتدا معتقد بود که اسناد روایت سبعة احرف، به ابنعباس و عمر میرسد؛ لذا این کلام شايسته توجه و تا حدودی به واقعیت نزدیکتر است، تا سخن کسانی که آن را متواتر دانستهاند؛ چرا که بسیاری از اندیشمندان اهل سنت و مستشرقان قايل به تواتر این روایت هستند.
وی در ادامه «حرف» را به معنای قرائت برمیشمرد. این کلام نیز نقدپذير است؛ چرا که گمان میرود بین سبعةاحرف (بر فرض صدور) و قرائات هفتگانه، خلط كرده باشد. اشکالاتی که در بررسي و نقد کلام گلدزیهر بیان شد، در اینجا نیز صادق است.
از اشتباههاي رژی بلاشر، اعتقاد به ضرورت عدد هفت است. وي میگوید: مسلمانان در موقعیت دشواری قرار گرفتند، لذا عدد هفت موجب رهایی آنان شد! ظاهراً منظور او از تنگنای مسلمانان، اختلاف قرئات است که با توجه به قرائت معتبر عاصم، مشکلی وجود نداشت؛ لذا اساس روایت سبعة احرف قطعی نیست تا بتواند مشکلی را حل كند؛ بلکه خود مشکل آفرین شده است (مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفت گانه، ص 158).
بنابراين آشکار شد که رژی بلاشر نیز مانند برخی دیگر از مستشرقان، بین مباحث خلط كرده و راه به بیراهه برده است.
ه) بررسي و نقد رویکردهای نولدکه درباره روايت سبعة احرف
تئودور نولدکه (Theodor noldeke) از مشهورترین خاورشناسان آلمانی است که در دوم مارس 1836 میلادی در شهر هامبورگ به دنیا آمد. در سال 1856م دکترای مقدماتی خود را با رسالهای در تاریخ قرآن دریافت کرد. تاریخ قرآن، مهمترین و مشهورترین کتاب او شد و در سال 1858 از سوي آکادمی پاریس، جایزهای برای تحقیق در مورد تاریخ قرآن دریافت كرد. او در سال 1930 درگذشت (بدوي، فرهنگ كامل خاورشناسان، ص 419).
اختلاف قرائات و نص متغیّر قرآن؛ نتیجه روایت سبعة احرف
نولدکه مانند دیگر مستشرقان، معتقد است که به علت اختلاف قرائتها، که از اختلاف لهجهها ناشی شده است، نص واقعی برای قرآن یافت نمیشود و منشأ تمام اختلاف قرائتها در روایت سبعة احرف نهفته است، لذا اين روايت معرکه آراء شده است.
دکتر حازم سلیمان در کتاب «القراآت القرآنيه بين المستشرقين والنحاة»، سخن نولدکه را چنین آورده است:
«کتابت قرآن در شرايطی آغاز شد که به جهت برخی اختلافات در قرئات به درجه کمال خود نرسیده است» (حلی، القراآت القرآنیه بین المستشرقین والنحاة، ص 30).
وي پس از نقل سخن نولدکه میگوید:
«آن چه مستشرقان را به چنین وهمی (اضطراب نص قرآن) انداخت، جهل آنان به اسباب تلقی قرآن توسط مسلمانان است؛ البته اگر خوش بین باشیم؛ زیرا اعتماد در نقل قرآن، به قلوب و صدور و حافظهها بود؛ نه به مصاحف و کتب. قرائتها پیش از تدوین مصاحف عثمانیرواج یافت، و بنای قاريها در قرائتشان بر روایت و نقلها بود؛ نه به آنچه در مصاحف میخواندند» (همو، ص 31).
این گونه دیدگاهها ناشی از توهمهايي است که برخی بزرگان در بحث جمع و تدوین قرآن نموده و جمعآوری قرآن را در زمان پیامبر ندانستهاند و معتقدند قرآن در زمان عثمان جمعآوری شد و مسلمانان هم مجاز بودند آن را با هر قرائتی و با هر حرفی بخوانند، زیرا قرآن بر هفت حرف نازل شده بود و تبدیل کلمههاي مترادف و هم معنا به یکدیگر مجاز بود. نولدکه نیز این نظر را تأیید میکند و میگوید:
«این مصحف عثمان آن چنان که تهیه شد، از خطا به دور نبود، امری مسلم بین مسلمین است» (مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفت گانه، ص 160، به نقل از: لطفی العالم، المستشرقون و القرآن).
بررسي:
پاسخ این شبهه نیز در پاسخهای قبل گذشت؛ اینکه جمع آوری قرآن در حیات پیامبر، به قلم نويسندگان مخصوص و با نظارت مستقیم حضرت(صلی الله علیه و آله) بود و پس از رحلت حضرت(صلی الله علیه و آله)، جمعآوري در شکل واحد انجام گرفت و به عقیده شیعه، اصلاً روایتی به نام روایت سبعة احرف از پیامبر صادر نشده است.
نکته دیگر این که نخستین کسیکه تمام آیهها و سورههاي قرآن را در مصحف واحد گردآورد، حضرت علی(علیه السلام) بود (سیوطی، الاتقان، ج1، ص204). گرچه مشهور است که عثمان گردآورنده قرآن، بوده؛ لیکن به واقع چنین نبود و تنها کار عثمان این بود که مردم را بر قرائت واحد که مورد توافق او و مهاجران شاهد قرائتها بود، ملزم كرد؛ اما قبل از وي مصاحف وجوهی از قرائتها را داشتند که بر اساس حروف سبعة، شکل گرفته بود و قرآن بر آن حروف سبعة، نازل شده بود. (سیوطی، الاتقان، ج1، ص211). بنابراين نولدکه نیز خطا كرده است.
نتیجه
استناد روایت سبعةاحرف، به پيامبر که مهم ترین منشأ شبهه مستشرقان است، نه از لحاظ سند معتبر است و نه دلیلی بر قرائتهای هفت گانه است؛ بلكه تفسيرهاي متعددي از اين روايت شده است و دیدگاههای مستشرقان در این رابطه، بيشتر بر روایاتی استوار است که جمعآوری قرآن را در زمان پیامبر اکرم، نفی میکنند. و آن را به زمان عثمان برمیگردانند و مسلمانان هم به واسطه نزول قرآن بر هفت حرف، مجاز به تبدیل کلمات مترادف و هم معنا به یکدیگر ميشوند؛ در حالی که روشن شد اين روايات مخدوشاند و اصولاً قرائت قرآن با تواتر اثبات ميشود و روايات فوق و قرائات سبعة نميتواند آيات قرآن را اثبات كند تا بخواهد اضطراب متن حاصل شود.
نویسنده: حجتالاسلام دکتر محمد جواد اسکندرلو
حجتالاسلام مصطفي احمدي فر
پينوشت:
[1] حديث متواتر، دو قسم است.
الف ـ متواتر لفظي. خبري كه همه ناقلان، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر ميكنند.
ب ـ متواتر معنوي: خبري كه همه ناقلان، مضمون واحد را با عبارات مختلف نقل ميكنند و تطابق در معني يا به دلالت تضمني يا التزامي است (صالح، علوم الحديث و مصطلحه، ص150ـ148).
[2] حديث مستفيض به حديثي ميگويند كه راويان در سند هر خبري، به مرز تواتر نرسند، ولي در هر طبقه بيشتر از سه نفر باشند (مامقاني، مقباس الهدايه، ج 1، ص 128؛ عاملي، الوجيزه في علم الدرايه، ص4).