بررسی اقتباس قرآن از تورات

چکيده

شماري از مستشرقان كه مجموعه معارف قرآن را برتر از فكر و انديشه بشري ديده‌اند، براي فرار از اعتراف به نزول وحي بر پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال يا شبهه «اقتباس قرآن از كتب آسماني پيشين به ويژه تورات» را مطرح نموده و براي اثبات مدعاي خويش به دلايل و شواهد متعددي استناد كرده‌اند.

اين نوشتار درصدد بيان و تشريح این شبهه و پاسخ آن است، بنابراين، ابتدا نظرات برخي از مطرح كنندگان شبهه هم‌چون: مونتگمري وات؛ برنارد لوئيس؛ لوت؛ ريچارد بل و يوسف حداد را مطرح كرده و سپس در جواب اين شبهه، ده پاسخ را ارایه مي‌نمايد. اين مقاله اثبات نموده است كه هيچ كدام از دلايل مدعيان شبهه نمي‌تواند ادعاي آنان را ثابت نمايد.

کلیدواژه ها:  قرآن، تورات، اقتباس، مستشرقان.

مقدمه

اديان الهي از منشأ واحدي سرچشمه گرفته و همين امر موجب مي‌شود كه جوهره اصلي اديان ـ بنابر فرض سلامت از تحريف ـ يكي باشد. در اديان ابراهيمي وجود پاره‌اي از مشتركات در زمينه‌هاي اعتقادي، احكام و معارف،‌ توصيه‌هاي اخلاقي، قصص و سرگذشت‌ها، امري انكار‌ناپذير است و صراحت قرآن به دعوت اهل كتاب به پايبندي به پاره‌اي از اشتراكات انكارناپذير است. از سوي ديگر قرآن نزول وحي بر پيامبر را بدعت و امري تازه و بي‌سابقه ندانسته و اشاره دارد كه برخي مطالبي كه در قرآن است در صحف اولين و كتاب پيشينيان وجود دارد. این دلايل و عوامل باعث شده است تا برخي مستشرقان و قرآن‌پژوهان بر اين باور باشند كه قرآن اقتباسي است از اديان گذشته خصوصاً از كتاب تورات و انجيل و از اين‌رو برخي مستشرقان سعي در ارایه دلايل و اسنادي نموده‌اند كه اين نوشتار ضمن ارایه نكات مهم اين استدلال‌ها به بررسي و نقد آن مي‌پردازد.

آن‌چه در اين نقد‌ حایز اهميت است تفاوت ماهوي و جوهري آموزه‌هاي قرآني با مطالب تورات و انجيل موجود است كه گاه قرآن به صراحت آن‌ها را به چالش و تحدي كشيده و گاه به مذمت كساني پرداخته است كه قرآن را بر ساخته رسول الله و يا اساطير اوليه و افسانه پيشينيان دانسته است در ابتدا به ذكر ديدگاه چند تن پيرامون اقتباس قرآن پرداخته مي‌شود.

 

ديدگاه برخي مستشرقان در مورد اقتباس

شماري از كساني كه بر احتمال اقتباس پاي فشرده‌اند:
1ـ «مونتگمري وات /Montgomery watt» ـ مستشرق انگليسي و استاد زبان عربي در دانشگاه ادينبرگ، او مي‌نويسد: حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) تعاليم يهود را خوب مي‌دانسته و از معارف انجيل نيز بهره گرفته است، اما تلاش كرد كه بيشترين معارفش را مانند يهود قرار دهد (محمد پيامبر و سياستمدار/ 15)؛

2ـ «برنارد لوئيس/ Bernard Lewis» مستشرق يهودي كه در مورد مصدر و منبع قرآن چنين مي‌نگارد: روشن است كه پيامبر اسلام تحت تأثير عقايد يهود و مسيحيت بوده و افكار توحيدي و وحي گرايي كه در قرآن مطرح شده شاهدي برآن است. علاوه براين قرآن داستان‌هايي را نقل كرده كه در تورات و انجيل وجود دارند. طبعاً پيامبر اسلام اين داستان‌ها را غيرمستقيم از بازرگانان و مسافراني آموخته‌ كه از يهوديان فراگرفته بودند (الطيباوي، عبداللطيف، المستشرقون الناطقون بالانجليزيه/ 99).

3ـ «لوت/Loot » اسلام‌شناس غربي، در مورد حروف مقطعه قرآن چنين مي‌نويسد: به نظر مي‌رسد كه پيامبر اسلام در طراحي حروف مقطعه، مديون يهوديان مدينه بوده است، زيرا وقتي به مدينه هجرت كرد احتمالاً از آن‌ها فرا گرفته و آن را در سوره‌هاي مدني به كار برده است (زقزوق محمود، الاستشراق و الخليفه/ 84).
نظر اين به اصطلاح اسلام‌شناس، با واقعيت بسيار بيگانه است، چرا كه از 29 سوره‌اي كه در آغاز آنها حروف مقطعه وجود دارد، 27 سوره مكّي هستند! (جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، 2، 64).

4ـ «ريچارد بل/Richard Bell » كه در فعاليت‌هاي علمي خود، كتابي به نام «مقدمه قرآن» دارد مي‌نويسد: قرآن در بخش قصص به عهد قديم تكيه داشته است. برخي از قصه‌ها مانند قصه عاد و ثمود در مصادر پيشين عربي نيز موجود بوده است، اما بيشترين منابع قصص كه محمد از آن‌ها بهره گرفته است مصادر و متون دين يهود و مسيح مي‌باشد. مدت حضور محمد در مدينه، فرصت مناسبي بود كه بيش از دوران مكه با كتاب هاي يهود آشنا شود و با اقليت‌هاي يهودي گفت و گو كند و بخشي از كتاب هاي موسي را از آنان دريافت كند (زقزوق، محمود، الاستشراق و الخليفه/ 84).

5ـ «يوسف حداد/Yusuf Haddad»، اين اسقف و كشيش مسيحي كه فعال‌ترين مستشرق در زمينه ديدگاه اقتباس قرآن از تورات است، در اين زمينه كتابي در سه جلد نگاشته و به گفته خود، مدت بيست سال، كار تحقيقاتي در اين باره انجام داده است. وي معتقد است قرآن همان تورات و به تعبير وي «الكتاب» است كه به زبان عربي برگردانيده شده و پيامبر تنها اضافات و اصلاحاتي چند بر آن، انجام داده است، بنابراين قرآن، وحي جديد و كتاب آسماني جديدي نيست و بالطبع اسلام هم شريعت جديدي نمي‌تواند باشد بلكه ادامه شريعت موسي است. وي كه از پيامبر اسلام به احترام ياد مي‌كند همه مسلمانان، مسيحيان و يهوديان را به پذيرش ديدگاه خود فرا مي‌خواند و اين نظرگاه را عامل وحدت بين پيروان اديان ابراهيمي مي‌داند. نويسنده مزبور در جلد دوم كتابش كه به «القرآن و الكتاب» موسوم است در فصل يازدهم با عنوان «هل للقرآن من مصادر» (دره حداد، يوسف، القرآن و الكتاب/173ـ 185)، دوازده شاهد قرآني براي اثبات نظريه‌اش ذكر مي‌كند. لازم به ذكر است كه محققان علوم قرآني به همه اين شبهات پاسخ داده و هيچ كدام را مستند و مستدلّ ندانسته‌اند (معرفت، محمد هادي، شبهات و ردود حول القرآن‌الكريم/ باب اول؛ زماني، محمد حسن، مستشرقان و قرآن/ 150ـ 164).
طرفداران اين احتمال يا شبهه، منحصر در افراد نامبرده نيستند. شماري ديگر از آنان عبارتند از: تسدال، ماسيه، اندريه، لامنز، گلدزيهر ونولدكه. (http://www.maref.ir اسكندرلو، محمد جواد، قرآن و پديده استشراق در آثار استاد معرفت 03/5/1389).
عمده‌ترين دليل براي اثبات اين احتمال، شباهت فراواني است كه ميان آموزه‌هاي اين دو كتاب وجود دارد كه از نگاه اين گروه شباهتي غيرقابل انكار است.

 

بررسي

براي بررسي و نقد ادعاهاي مذكور مي‌بايست به نكات ذيل توجه داشت:

1) براي اثبات اين احتمال لازم است نكات سه‌گانه ذيل اثبات شود:
اول: تقدم زماني تورات بر قرآن؛ دوم: مشابهت ميان آموزه‌هاي اين دو كتاب؛ سوم: فراهم بودن  امكانات و زمينه‌هاي انتقال و اقتباس و عملي شدن آن.
مطلب اول غيرقابل انكار و مطلب دوم به طورنسبي و در برخي از آموزه‌ها پذيرفتني است، اما دليل مشابهت، اعم از مدعاست، چرا كه مي‌تواند معلول وحدت خاستگاه مشتركات اين دو كتاب، يعني «وحي آسماني»(Divine revelation) باشد، احتمالي كه دلايل و شواهد فراوان درون قرآني و برون قرآني بر‌ آن دلالت دارد، بنابراين صرف مشابهت ميان دو كتاب نمي‌تواند دليل اقتباس يكي از ديگري باشد، اما مطلب سوم نيز هيچ گونه دليل و شاهد تاريخي براي آن ذكر نشده است.

2) تورات و انجيل در عصر ظهور اسلام به عربي ترجمه نشده بود (Encyclopaedia of the Quran, 1.316) و پيامبر اسلام (ص) نيز نه تنها با زبان عبري آشنا نبود بلكه اصولاً خواندن نمي‌دانست و ديدارهاي متعدد و مفصلي هم بين كشيشان مسيحي و خاخام‌هاي يهودي با پيامبر اسلام به ويژه در سيزده سال دوره مكي كه 85 سوره از سوره‌هاي قرآن در همين دوره سيزده ساله نازل شده است (سيوطي، جلال الدين، الاتقان، 1/ 194)، جهت انتقال معارف عهدين به آن حضرت در هيچ گزارش تاريخي نيامده است.

3) قرآن از اهل كتاب درخواست نمود كه كتاب‌هاي آسماني شان را ارایه دهند تا پيامبر اسلام(ص)  تحريف‌هاي آنان و انحرافاتشان را كه قرآن گزارش داده است را اثبات كند. اين درخواست نشانه ناسازگاري قرآن با برخي متون عهدين آن زمان است نه اقتباس از آن‌ها قرآن در اين زمينه به صراحت مي‌فرمايد:
(قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَمَنِ افْتَرَى‏ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ  بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ «بگو: اگر راست مى‏گوييد (كه غير از اين است)، پس تورات را بياوريد و آن را بخوانيد [و از آن پيروى كنيد] و كسانى كه بعد از اين بر خدا دروغ ببندند، پس تنها آنان ستمكارند». (آل‌عمران/ 93ـ94)
(أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُبِينٌ فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ)؛ «بلكه آيا دليل آشكارى براى شماست؟ پس كتابتان را بياوريد اگر راست‏گوييد!» (صافات/ 156ـ157).

4) چگونه قرآن مي‌تواند برگرفته از تورات و انجيل باشد در حالي كه آيات فراواني دال بر تكفير يهود و توبيخ آنان به شديدترين وجه ممكن در قرآن وجود دارد، از جمله:
(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا...)؛ «مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت...»؛
(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ)؛ «اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد، در حالى‌كه شما (به درستىِ آن) گواهى مى‏دهيد؟!» (آل عمران/ 70)؛
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا ... وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ...)؛ «بگو: «اى اهل كتاب! آيا جز به اين خاطر از ما انتقام مى‏گيريد كه به خدا و آنچه به سوى ما فرود آمده و آنچه پيش (از اين) فرو فرستاده شده، ايمان آورده‏ايم و اين‏كه اكثر شما نافرمانيد؟!» بگو: «آيا به شما (از كسانى) خبر بدهم كه از نظر كيفر، بدتر از اين در نزد خدا باشند؟ كسى كه خدا او را از رحمت خود دور ساخته و بر او خشم گرفته، و برخى از آنان را ميمون و خوك گردانده و معبود (ان طغيانگر و بت‏ها) را پرستش كرده‏اند، منزلت آنان بدتر؛ و از راه راست، گمراه‏ترند.» و هنگامى كه نزد شما مى‏آيند، مى‏گويند: «ايمان آورده‏ايم.» و [لى‏] به يقين با كفر وارد شدند، و به يقين آنان با آن [كفر] خارج گرديدند؛ و خدا به آنچه همواره پنهان مى‏كردند، داناتر است. و مى‏بينى كه بسيارى از آنان در گناه و تجاوز و حرام‏خوارى‏شان، بر يك‏ديگر پيشى مى‏گيرند؛ واقعاً چه بد است آنچه همواره انجام مى‏دادند! چرا (علماى) ربّانى و دانشمندان (نيكو اثر)، آنان را از سخنان گناه (آلود) شان و حرام‏خوارى‏شان منع نمى‏كنند؟! واقعاً چه بد است، آنچه كه همواره با زيركى انجام مى‏دادند. و يهوديان گفتند: «دستِ خدا بسته است.»

دست‏هايشان بسته باد! و به خاطر آنچه كه گفتند، از رحمت (الهى) دور شدند! بلكه هر دو دستِ (قدرتِ) او گشاده است؛ هر گونه بخواهد (و شايسته بداند) مصرف مى‏كند. و [لى‏] آنچه از طرف پروردگارت به سوى تو فرود آمده، حتماً بر طغيان و كفر بسيارى از آنان مى‏افزايد؛ و ما در ميان آنان تا روز رستاخيز، دشمنى و كينه افكنديم. هرگاه آتشى براى جنگ برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت؛ و براى فساد در زمين، مى‏كوشند؛ و خدا، فسادگران را دوست ندارد. و اگر (بر فرض) اهل كتاب ايمان آورده و خود نگه‏دارى كرده بودند، قطعاً بدى‏هايشان را از آنان مى‏زدوديم و حتماً آنان را در بوستان‏هاى پرنعمت (بهشت) وارد مى‏ساختيم. و اگر (بر فرض) آنان تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب پروردگارشان بر آنان فرود آمده، به پا مى‏داشتند، حتماً از بالاى (سر)شان (نعمت‏هاى آسمانى) و از زير پاهايشان (نعمت‏هاى زمينى، روزى) مى‏خوردند؛ گروهى از آنان معتدل هستند، و [لى‏] بسيارى از آنان بدرفتارى مى‏كنند.». (مائده/59 ـ 66).
به راستي اين آيات، همان مطالبي است كه از تورات اقتباس شده است؟

5) برخي از مستشرقيني كه معتقدند مصدر و منبع قرآن، تورات و انجيل است، دو نفر را به عنوان واسطه‌هاي انتقال آموزه‌هاي تورات و انجيل به پيامبر، معرفي مي‌كنند، يكي «بحيراي راهب» و ديگري «ورقة بن نوفل» كه در مورد اين ادعا نكات زير قابل ذكر است:
الف) در تاريخ آمده است كه پيامبر(ص) در سن نه يا دوازده سالگي به اتفاق عمويش ابوطالب سفري به شام داشت كه در بين راه، كاروان آنان در بازاري به نام «بصري» به راهبي به نام بحيرا برخورد كرد، اين راهب به ابوطالب گفت: من نشانه‌هاي نبوت را در سيماي اين كودك مي‌بينيم و تو از او محافظت كن. برخي از مورخين به جاي بحيرا نام ورقه را ثبت كرده‌اند (صحيح بخاري، بدءالوحي، 1/ 7).
به راستي با توجه به كوتاهي اين ديدار و كودكي آن حضرت و سخناني كه بين آن‌ها رد و بدل شده است و اين‌كه اصولاً گوينده سخن بحيرا بوده يا ورقه و اين كه در اين ديدار، پيامبر تنها نبوده و ديگران نيز سخن آن گوينده را شنيده‌اند و اين كه پيامبر و شاهدان اين ماجرا تا حدود سي سال بعد اصلاً از محتواي سخنان آن ديدار سخني نگفته‌اند (صبحي‌الصالح، مباحث في علوم‌القرآن/ 44ـ45) و نيز محتواي دعوتش كه بسياري از عقايد اهل كتاب را به نقد و چالش كشيده است، چگونه مي‌تواند منبع و مصدر كتاب آسماني قرآن باشد؟
ب) اصل ديدار پيامبر با بحيرا راهب مسيحي سوري يكي از قضيه‌هاي مشهور اما بي‌سند است. نه تنها محققان شيعه آن را قبول ندارند بلكه برخي از محققان اهل سنت هم كه اين داستان در برخي از كتب تاريخي آنان آمده است، منكر اصالت اين داستان هستند. دكتر «درّاز» معتقد است، علي‌رغم تلاشي كه براي يافتن سند محكم تاريخي براي اين ملاقات انجام داده است، تلاشش بي ثمر بوده است، چنان كه يكي از مستشرقان به نام «هوارت» نيز اعلام كرده است كه تلاشش در اين راستا به جايي نرسيده است (جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن/319؛ زماني، محمد حسن، مستشرقان و قرآن/ 148).
ج) دشمنان آن حضرت در ميان اهل كتاب و مشركان كه از هر حربه‌اي براي ضربه زدن به پيامبر و قرآن بهره مي‌بردند از اين ديدار هيچ سخني به ميان نياورده‌اند. اگر سخني به ميان آمده بود حتماً قرآن عكس‌العمل نشان مي‌داد كما اين‌كه در مورد اتهام مشركان به پيامبر كه احتمالاً برخي از آيات قرآن را از «جبر رومي» غلام «عامربن حضرمي» يا «يسار» كه در مكه شمشير مي‌ساختند، فراگرفته است (نصيري، علي، رابطه متقابل كتاب و سنت/48ـ55؛ صبحي الصالح، مباحث في علوم القرآن/44ـ45)، عكس العمل نشان داده و فرموده است:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ...)؛ «و به يقين مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: (اين قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد. در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غير عربى) است و اين (قرآن به) زبان عربى روشن است. در واقع كسانى كه به آيات خدا ايمان نمى‏آورند، خدا آنان را راهنمايى نمى‏كند و براى آنان عذاب دردناكى است. تنها كسانى كه به آيات خدا ايمان نمى‏آورند، (به او) دروغ مى‏بندند و آنان فقط دروغ‏گويند»، (نحل/103ـ 105).

6) اصول اعتقادي و اخلاقي همه پيامبران كاملاً با يك‌ديگر مشابه بوده است، چرا كه خالق انسان و جهان يكي است، همه پيامبران فرستاده شده از يك خداوند و ماهيت و اصول سعادت و شقاوت آدمي اموري ثابت و غيرقابل تغييرند. با پذيرش اين حقيقت اگر مشابه بودن محتواي دعوت يك پيامبر با پيامبر قبلي دليل اقتباس است بايستي اولين پيامبر را پيامبر واقعي و ديگران از جمله موسي و عيسي را نيز، پيامبر صاحب شريعت ندانيم و اين مطلبي نيست كه طرفداران اين شبهه حاضر به پذيرش آن باشند.

7) اگر قرآن از عهد عتيق اقتباس شده و به گفته «يوسف درّه حداد» برگردان عربي تورات است، پس چرا اين ترجمه عربي تورات، خود را وحي مستقل الهي مي‌داند؟:
ـ (وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً)؛ «و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند: اين [كتاب‏] نيست جز دروغى بزرگ كه آن را بربافته است و گروهى ديگر او را بر اين (كار) يارى داده‏اند و به يقين (با اين سخن) ستم و باطلى را آوردند و گفتند: (اين‏ها) افسانه‏هاى پيشينيان است در حالى كه آنها را نوشته است و آن (افسانه‏ها)، صبحگاهان و عصرگاهان [و شب هنگام‏] بر او ديكته مى‏شود. بگو: كسى آن (قرآن) را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمان‏ها و زمين مى‏داند؛ [چرا] كه او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»، (فرقان/ 4 ـ 6).
ـ (وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى‏ الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ)؛ «و قطعاً، قرآن از نزد فرزانه‏اى دانا به تو القا مى‏شود»، (نمل/ 6).
ـ (وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ)؛ «و آنچه از كتاب (قرآن) به سوى تو وحى كرديم فقط حق است، در حالى كه مؤيّد (كتاب‏هاى) پيشين است؛ قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاه و بيناست»، (فاطر/ 31).
ـ (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ إِنَّهُ  لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ وَلاَ بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُكَذِّبِينَ وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ)؛ «و قسم ياد مى‏كنم به آنچه مى‏بينيد، و آنچه نمى‏بينيد! كه قطعاً، آن (قرآن) گفتار فرستاده‏ ارجمندى است؛ و آن گفتار شاعر نيست؛ چه اندك ايمان مى‏آوريد! و گفتار پيش‏گو نيست، چه اندك متذكّر مى‏شويد! (اين قرآن) فروفرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانيان است. و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (به دروغ) نسبت مى‏داد، حتماً، با دست راست (قدرتمند)، او را گرفتار مى‏ساختيم، سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مى‏كرديم، و هيچ يك از شما مانع آن (مجازات) نمى‏شد. و قطعاً، آن (قرآن، مايه‏ى) يادآورى براى خودنگه‏داران است؛ و مسلماً، ما مى‏دانيم كه برخى از شما (آن را) تكذيب مى‏كنيد؛ و قطعاً، آن (مايه) حسرت بر كافران است»، (حاقه/ 38ـ50).

8) علت اشتراك مضامين قرآن با كتب آسماني پيشين و نه تورات فعلي، اين است كه از ديدگاه قرآن پيام اصلي همه اديان يك چيز بيش نيست و آن ايمان به خدا و تسليم شدن در برابر اوست: (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ)؛ «در حقيقت دين نزد خدا، اسلام است» ، (آل‌عمران/ 19)؛ (قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ)؛ «بگو: (من) نوآمدى از فرستادگان (خدا) نيستم»، (احقاف/ 9)؛ (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛ «و به يقين، در هر امتى فرستاده‏اى برانگيختيم (تا بگويد) كه خدا را بپرستيد؛ و از طغيان‏گر(ان و بت‏ها) دورى كنيد»، (نحل/ 36)؛ (وَمَا أَرْسَلْنَا  مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ)؛ «و پيش از تو هيچ فرستاده‏اى را نفرستاديم، جز اين‏كه به سوى او وحى كرديم كه در حقيقت هيچ معبودى جز من نيست؛ پس [مرا] پرستش كنيد»، (انبياء/25)؛ (شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى‏ بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى‏ وَعِيسَى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ)؛ «براى شما مقرر كرد از دين، آنچه را كه نوح را بدان سفارش كرد و آنچه را به سوى تو وحى كرديم و آنچه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش كرديم، كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه افكنى نكنيد»، (شوري/ 13).

9) آنان كه قرآن را اقتباس شده از عهد عتيق مي‌دانند، منظورشان كدام كتاب است؟ اگر منظور همان كتابي است كه بر موسي نازل شده است كه آن كتاب‌ وجود خارجي ندارد تا ادعا كنند قرآن از آن تأثير پذيرفته است و اگر منظورشان تورات فعلي است كه نه نويسندگان آن معلوم و مشخص است و نه اكثر پيروان آن به وحياني بودن آن اعتقادي دارند (سليماني اردستاني، عبدالرحيم، كتاب مقدس/ 56ـ‌64) و نه از تحريف و افسانه‌هاي خيالي و تعارض‌هاي با عقل و علم مصون است (بوكاي، موريس، تورات، انجيل، قرآن و علم/ 10) در اين صورت چگونه مي‌تواند قرآن با آن معاني والا و مضامين متعالي اش برگرفته از چنين كتابي باشد؟
قرآني كه با علم، قلم، تربيت، تعليم، خواندن و كرامت آغاز مي‌شود (علق/1ـ5) و در سراسر آياتش انسان را به دانش، تفكر، تدبر، تعقل، تذكر و تفقه فرا مي‌خواند چگونه مي‌تواند برگرفته از توراتي باشد كه در صفحات آغازينش شجره ممنوعه را درخت علم و معرفت مي‌داند؟ (تورات، پيدايش، 2: 16ـ17) قرآني كه روي سخنش با جهانيان است چگونه مي‌تواند از توراتي اقتباس شده باشد كه هيچ دغدغه‌اي جز پيروزي و كاميابي بني اسرائيل ندارد؟ (سليماني اردستاني، عبدالرحيم، يهوديت/17 و22). قرآن خود را مهيمن بر كتب آسماني مي‌داند (مائده/ 48). مهيمن، يعني محافظ و مراقبي كه سلطه و سيطره و اشراف دارد (جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن/ 290) قرآن نه تنها به تورات و انجيل خدمت كرده است كه بر يهوديان و مسيحيان عالم منّت دارد. شيخ جعفر كاشف الغطاء معتقد است كه: «اگر قرآن نازل نمي‌شد نامي از يهوديت و مسيحيت بر روي زمين باقي نمي‌‌ماند». (كشف الغطاء/ 391).

10) پيامبر اسلام كه در قرآن به عنوان خاتم پيامبران (احزاب/40)؛ بنده خدا (بقره/23 و...) و صاحب اخلاق عظيم (قلم/ 4)؛ معصوم از گناه و اشتباه (نجم/3 و4) معرفي شده است (علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج2، ص 134)، مدعي و معتقد است كه آيات قرآن به وي وحي شده است (كهف/110). آنان كه قرآن را اقتباس از كتب پيشين مي‌دانند، در مورد اين پيامبر و صداقتش چه نظري دارند؟ يا بايد بگويند: وي فردي دروغگوست كه مرتكب بزرگ‌ترين انتحال (سرقت ادبي) جهان شده است و يا بايد بگويند دچار توهم و اشتباه شده است كه در هر دو صورت چنين فردي نمي‌تواند پيامبر خدا باشد.
بنابراين، پيامبري و صداقت با اعتقاد به اقتباس، با يك‌ديگر قابل جمع نمي‌باشد. مستشرقاني هم‌چون يوسف درّه حداد بي‌فايده سال‌ها قلم فرسوده‌اند، چرا كه دروغگو بودن يا دچار توهم شدن پيامبر لازمه اعتقاد به اقتباس است. جاي بسي خرسندي است كه برخي از مستشرقان به اين لازمه منفي پي برده و ساحت اين پيامبر الهي را از دروغ مبّرا دانسته‌اند. شماري از اين محققان منصف عبارت است از:

ـ «توماس كارلايل» فيلسوف بزرگ اسكاتلندي (م.1795) كه معتقد است: يكي از زشت‌ترين ننگ‌هاي تمدن اين عصر آن است كه نسبت دروغ و فريب‌كاري به محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام داده شد. اكنون وقت آن است كه با اين سخنان شرم‌آور، به مبارزه برخيزيم. آيا كسي اين تهمت دروغ درباره وي را باور خواهد كرد؟ من ابداً باور نمي‌كنم، حتي اگر دروغ و فريب در بين همه انسان‌ها چنان رواج يابد كه مانند سخن راست، مورد پذيرش قرار گيرد، زيرا در اين صورت، مردم ابله و ديوانه خواهند بود. اي برادران! مگر امكان دارد كسي با دروغ، چنين آييني استوار در تاريخ بسازد كه تاكنون اين همه درخشش داشته باشد؟ والله كه اين سخن دروغي است كه مثل دروغ‌هاي ديگر در تاريخ مكه، جمعي از كينه توزان يا دنياپرستان آن را جعل كردند... او رسولي است كه از جانب «ابديت ناشناخته» به پيامبري به سوي ما مبعوث شده است، هر نامي كه بر او نهيم... مي‌دانيم كه سخن او از انسان ديگري اقتباس نشده بلكه از «هسته مركزي حقايق عالم» برگرفته است... محمد در ديدگاه من قطره‌اي از جوهره حقيقت عالم بود. سطح شخصيتي او برتر از آن بود كه به خواسته‌اي حقير و ناچيز چون سلطنت و حكومت و مانند آن بيانديشید. محمد ستاره و شهاب نورافشاني بود كه تمام عالم را روشن كرد (توماس كارلايل، الابطال، ص 53 ـ 58).

ـ‌ «مونتگمري وات» اسلام‌شناس انگليسي‌‌تباري است كه در تخريب شخصيت پيامبر اسلام(ص) تلاش فراواني داشته و در اين جهت مشهور است نيز نتوانسته صداقت آن حضرت را منكر شود. وي مي‌نويسد: در بين شخصيت‌هاي عالم، هيچ كس به اندازه پيامبر اسلام(ص) هدف ناسزاگويي دشمنانش قرار نگرفت، فهم راز اين پديده سخت است. البته دين اسلام در طول قرن‌ها تنها رقيب مسيحيت بود... مسيحيان به وي لقب «ماهوند» يعني «خداي ظلمت» دادند... . برخي غربيان، نسبت دروغ و فريب به پيامبر اسلام داده و مدعي شدند كه وي به رغم آگاهي از عدم نزول وحي بر او، ادعاي نزول وحي و نبوت مي‌كند، اما به نظر من اصلاً اين ديدگاه مورد پذيرش نيست، دليل معقول نبودنش آن است كه اين ديدگاه به هيچ وجه نمي‌تواند آن همه تحمل مشكلات و محروميت‌هاي پيامبر در مكه را توجيه و تحليل كند. علاوه بر اين كه اين ديدگاه هيچ پاسخي براي اين سؤال ندارد كه چگونه آن همه شخصيت‌هاي بزرگ و هوشمند و تنديس‌هاي اخلاق او را پذيرفتند و مورد احترام همه آنان قرار گرفت... هيچ يك از اين پديده ها قابل تحليل نيست جز بر مبناي آن كه آن حضرت در ادعاي نبوت خويش صادق باشد و هرچه از آيات قرآن كه ادعاي وحياني بودنش را كرده از سرصدق قرائت كرده است (مونتگمري وات، محمد في المدينه/493 ـ 495).

ـ نويسندگان كتاب رسمي «تاريخ اسلام» دانشگاه كمبريج پس از نقل رؤياها و رؤيت و دريافت پيام‌ها توسط آن حضرت مي‌نويسند: نكته مهم آن است كه پيغام‌ها محصول ذهن خودآگاه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است. او به اين امر يقين داشت كه به آساني مي‌تواند آنچه را كه خود مي‌انديشد از آنچه وحي است بازشناسد.
صداقت او در اين اعتقاد را مورخ معاصر بايد قبول كند، زيرا تنها همين امر است كه پيدايش و گسترش يك دين بزرگ را قابل قبول مي‌سازد ولي مسأله ديگر، يعني اين كه آيا پيام از ضمير ناخودآگاه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) يا از ناخودآگاهي اجتماعي كه در وجود او كار مي‌كرد، سرچشمه گرفته است، مسأله‌اي است كه از صلاحيت اظهارنظر مورّخ خارج است (http://www.payambarazam.ir/ maghalat/Detail.asp?code=2710 (سايت مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، محمدحسن زماني، پيامبر رحمت(ص) از نگاه مستشرقان، ص 3ـ5).

 

نتيجه‌گيري

مشابهت اجمالي آيات قرآن با آموزه‌هاي كتاب مقدس كه عمده‌ترين دليل مدعيان اقتباس قرآن از آن كتاب است اعم از مدعاست، چرا كه اين مشابهت مي‌تواند به دليل وحدت خاستگاه مشتركات اين دو كتاب، يعني وحي آسماني باشد. اين مشابهت نيز مي‌تواند دليل محكمي باشد بر اين كه مشتركات تورات با قرآن، از تحريف مصون مانده است چرا كه تنها كتاب آسماني تحريف نشده، قرآن است (لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن  بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ)، (فصلت/ 42).

نویسنده: حجت‌الاسلام دکتر علی نصیری
حجت‌الاسلام محمد حسین مدبر

 

منابع: 

مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان - شماره 10