بررسي مقاله «انبياء و نبوت»

چكيده

اين مقاله به معرفي و نقد مقاله «انبياء و نبوت» (Prophets and prophethood) جناب «يوري روبين» در دائرة المعارف قرآن ليدن اختصاص دارد. مقاله آقاي روبين شامل اين بحث‌هاست:

1 ـ تفاوت بين رسول و نبي 2 ـ فرشتگان و مأموريت آنان 3 ـ جايگاه، مرتبه و تبار پيامبران 4 ـ كاربرد‌هاي وحي و برخي ويژگي‌هاي آن 5 ـ معجزات 6ـ رابطه محمد و كتاب ايشان با ديگر پيامبران 7 ـ گستره رسالت 8 ـ اهداف رسالت 9 ـ برخوردهاي امت‌ها 10 ـ قصه‌هاي مربوط به پيامبران الهي 11 ـ گزارشي از پيامبر در منابع حديثي و تاريخي 12ـ جانشينان پيامبر اسلام 13 ـ تحقيقات جديد در مورد پيامبر شناسي.
محقق نكات و برداشت‌هاي مثبتي از آيات قرآن دارد ولي مطالب نقد‌پذير نيز دارد،‌ از جمله: تأثير و نفوذ شيطان در وحي، اقتباس قرآن از عهدين و كتب مقدس، تبار محمد و محمد عرب. ناقد در صدد نقد اين مطالب بر آمده است. همچنين در معرفي پژوهش‌هاي جديد تنها از چند پژوهش جزيي از يك محقق ياد نموده است.

کلید واژه ها : قرآن، نبوت، انبياء، وحي، محمد، رسالت، بوري روبين، مستشرقان.

 

زندگي نامه

پروفسور يوري روبين در گروه مطالعات اسلامي و زبان عربي در دانشگاه تل آويو (Tel – Aviv) زمينه‌هاي تحقيق و پژوهش صدر اسلام با تأكيد بر قرآن. (تفسير قرآن، سيره و سنت.) مشغول است. وي اخيراً هم در رابطه با موقعيت و جايگاه اورشليم و بيت المقدس در صدر اسلام و مقايسه آن با مكه و كعبه، تحقيق مي‌كند. در سال 2005 قرآن را از عربي به هبرو ترجمه كرده است. همچنين صاحب كتاب‌ها و مقالات زياد در رابطه با موضوعات مختلف اسلامي است.

 

گزارش محتواي مقاله

مقاله دربارة نبوت است و وحي نيز در آن بررسي شده است، نكات مهم مقاله عبارت است از:
1. پس از بررسي واژگان نبي و رسول، و مشتقات آن، با استفاده از آيات ثابت مي‌كند كه مقام رسالت برتر از مقام نبوت است، زيرا رسالت همراه با كتاب است و شخص وحي را از فرشته دريافت مي‌كند؛ به خلاف نبي كه ادامه دهنده شريعت پيشين است.
2. فرشتگان وظيفه دارند پيام خداوند را به پيامبران برسانند. اين وظيفه مهم بر عهده جبرئيل است. مهم‌ترين مأموريت او رساندن وحي قرآن به محمد است؛ اگرچه وظايف ديگري مانند بخشيدن پسر (عيسي) به مريم و... دارد.
3. پيامبران الهي از تبار برگزيده الهي‌اند كه در ميان گروه‌هاي آدم‌هاي با فضيلت، بالاترين مقام را به خود اختصاص داده‌اند.‌ اين پيامبران ويژگي‌هاي خاصي دارند كه تنها خداوند آنها را انتخاب مي‌كند، البته همه پيامبران يك رتبه نيستند؛ برخي بر ديگران برتري دارند كه از جمله برترين‌ها پيامبران اولوالعزم هستند. اگرچه مفسران درباره هويت آنان اتفاق نظر ندارند ولي نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد از آنان مي‌باشند و محمد جايگاه ويژه‌اي با عنوان «حبيب خدا» به خود اختصاص داده است و كامل كننده آنان است.
4. جناب «روبين» در بخش ديگري از مقاله خود به شيوه‌هاي وحي پيامبران مي‌پردازد كه مهم‌ترين بحث آن افعال متعددي است كه در فرآيند وحي به كار مي‌رود. ايشان پركارترين واژه براي مفهوم وحي را واژه «نزل» مي‌داند. در ضمن برخي ويژگي‌هاي وحي را بيان مي‌دارد؛ از جمله اين كه سرچشمه وحي و نزول خدا است، توسط فرشتگان بر محمد نازل مي‌شود، و فرآيند نزول وحي به قلب پيامبر ختم مي‌گردد.
پس از آن واژه «وحي» و «اوحي» است كه منحصر در وحي پيامبرانه و رسالي نيست؛ بلكه اين فعل براي زنبور عسل، فرشتگان، زمين، آسمان و حضرت زكريا نيز به كار رفته است، اما وحي رسالي همان القائات پيامبرانه است كه به محمد نيز، كتاب و قرآن وحي شده است. پيامبر نبايد در وحي شتاب بورزد و آنچه را كامل دريافت مي‌كند، واجب است براي عموم مردم قرائت كند. محتواي وحي نيز گاهي توحيد، گاهي واجبات ديني، صدقه دادن، ‌حكمت و امور ديگر است.
واژه‌هاي ديگر (القاء، اتيان و الهام) به نوعي مفهوم وحي را مي‌رسانند.

5. بخش ديگر مقاله بحث نشانه‌ها و معجزه‌ها است و محقق به بيان آيات مختلفي از قرآن مي‌پردازد كه در آن واژة آيه يا آيات يا بيان معجزه‌اي از پيامبران آمده است. در بخش ديگر به كتاب‌هاي آسماني پيامبران اشاره مي‌نمايد و ويژگي‌هاي مختلفي براي كتاب قرآن بيان مي‌كند، مانند: متشابه، مبارك، حق و... .

6. قسمت ديگر مقاله درباره پيامبران و محمد است و برتري جايگاه پيامبر اسلام نسبت به ساير پيامبران روشن مي‌كند[1]، اين كه قرآن تمام پيامبران پيشين را تصديق كرده است و پيامبران پيشين نيز به محمد بشارت داده‌اند، زيرا تمامي پيامبران و كتاب‌هاي آسماني آنان حلقه‌هايي از سلسلة پي در پي وحي‌اند.[2] و مؤمنان راستين كساني‌اند كه به همه كتاب‌هاي آسماني ايمان بياورند و پيروان تمام اديان آسماني گذشته ـ از جمله يهود و نصاري كه قرآن آنها را اهل كتاب مي‌نامند ـ بايد به پيامبر اسلام و قرآن ايمان بياورند (كه از نظر قرآن نفي تكثر گرايي ديني است)، زيرا محمد است كه به اوج سلسله وحي انبياء بدل مي‌شود و لقب خاتم الانبياء به خود مي‌گيرد.

7. در بخش ديگر گستره رسالت پيامبران مورد بحث قرار گرفته است، اين كه هر پيامبري با زبان قوم به سوي امت خود فرستاده شده است و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در هيئت پيامبري جهاني است كه رسالتش از محدوده‌ قومي فراتر مي‌رود و فرستاده‌اي براي تمام جهانيان و جن‌ها است.

8. در قسمت بعد، اهداف رسالت پيامبران مطرح شده است. گويا هدف اصلي بعثت پيامبر، استيلاي دين خدا يعني (اسلام) بر تمام دين‌ها بود! همچنين پرستش خداي يگانه، ردّ شرك، هشدار به كافران لجوج، بشارت به بهشت براي ايمان آورندگان و هدايت انسان‌ها از ديگر اهداف رسالت پيامبر اسلام است.

9. بحث ديگر پذيرش پيامبران الهي است. هر پيامبري كه مبعوث مي‌شد، انتظار مي‌رفت استقبال از وي مثبت باشد، اما آنان با انكار، استهزاء،‌ تهمت و درگيري‌ها مواجه مي‌شدند. قرآن بارها اقوامي را مطرح مي‌كند كه به خاطر نافرماني از پيامبرشان دچار عذاب الهي شدند.

10. قرآن افزون بر اظهار نظرهاي كلي درباره پيامبران، قصه‌هايي دربارة برخي پيامبران عرضه مي‌كند كه بخشي از گفت‌وگوي خدا و محمد هستند و خداوند دربارة آنان با محمد سخن مي‌گويد يا از محمد مي‌خواهد دربارة آنان با مخاطبانش سخن گويد. قصه‌هاي قرآني گاه با واژهاي ذكر، اُذكر، ‌يا نبأ و انباء، يا اُتل يا نقصّ بيان مي‌شود كه هر يك داراي نكته‌اي است.‌ قرآن همه پيامبران را مطرح نمي‌كند، ماجراي برخي را نقل مي‌كند. به نقل روبين از مفسران، خداوند 8000 پيامبر فرستاد كه 400 نفر از آنان از بني اسرائيل بودند.

11. زندگي پيامبران در منابع غير قرآني، از جمله احاديث و منابع تاريخ نگاري، نيز مورد بررسي قرار گرفته‌ است. از منابع حديثي مي‌توان به باب 60 صحيح بخاري ـ مربوط به احاديث الانبيا ـ و كتاب قصص الانبياء يا عرائس المجالس ثعلبي اشاره نمود كه بحث‌هاي مربوط به برتري رتبه محمد از ساير پيامبران، حتي پيامبران اولوالعزم و نخستين پيامبر الهي، با اختلاف در متون احاديث (حضرت آدم يا شيث يا ادريس خنوخ يا حضرت نوح) و در برخي روايات سلسله كلي پيامبران مطرح شده است.
از منابع تاريخي نيز مي‌توان به تاريخ طبري، ابن هشام، ابن اسحاق، و تاريخ يعقوبي اشاره نمود كه به انتقال نسل به نسل ميراث نبوت از پيامبري به پيامبر ديگر اشاره نموده‌اند كه اين ميراث شامل كتاب‌هاي آسماني (صحيفه) بوده و هر كدام وظيفه داشتند آن را از گزند تغيير و تحريف دور نگه دارند.

12. پس از پيامبر هر گروه مي‌كوشيد رهبران خويش را يگانه وصي محمد معرفي كنند. معروف‌ترين آنها شيعيان هستند كه طبق نظر آنان مسير انتقال وحي در امامان شيعه ادامه مي‌يابد و آنان وارثان پيامبران و حاملان نور الهي‌اند. خلفاي اموي نيز خود را از يك تبار برگزيده مي‌دانستند كه ريشه در پيامبران كتاب مقدس دارد.

13. تحقيقات جديد در مورد پيامبران در قرآن اشاره دارد كه «پيامبر شناسي قرآني» نوعي سير تكاملي دارد. طرح قصه‌ها، عذاب [امتهاي بدكار] و بازتاب شرايط محمد در مكه و دلداري دادن به محمد در اين دوره دشوار است. طرح دين واحد و مشترك در همه پيامبران كه همان دين ابراهيم باشد، نتيجه مجادلات مسلمانان با يهوديان مدينه است. كاربرد اصطلاح  نبي در خلال دورة مدني بر اين اساس است كه محمد آن را لقب خاص خود قرار دهد.
جناب روبين بيشتر اين تحقيقات را از توتولي ـ با چند كتابش در موضوعات مرتبط ـ نقل مي‌كند.

 

بررسي و نقد

مقاله «انبياء و نبوت» داراي نقاط مثبتي است، اما مؤلف در ضمن محتواي فوق مطالبي را مطرح مي‌كند كه برخي با آيات قرآن، تعدادي با اصول و مباني دين اسلام و گروهي با تاريخ سازش ندارند. مهم‌ ترين مطالب نقدپذير اين مقاله عبارتند از:
تأثير و نفوذ شيطان در وحي و پيامبران، اقتباس قرآن از عهدين و كتاب مقدس،  تبار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، عرب بودن محمد! ‌ مؤلف بارها تركيب «محمد عرب» را مي‌آورد (با جهاني بودن رسالت پيامبر تعارض دارد). اينك به نقد و بررسي مطالب فوق مي‌پردازيم.

 

1. دخالت شيطان در وحي و نبوت

نويسنده در دو جا بيان مي‌كند كه شيطان در پيامبران نفوذ مي‌كند. او در آغاز مقاله، در بحث انبياء و رسولان، مي‌گويد: شيطان كوشيده است تك تك رسولان يا انبياء پيش از محمد را گمراه سازد! در آخر بحث شيوه‌هاي وحي پيامبران نيز مي‌گويد: شيطان حتي در لابه لاي وحي اصيلي [منظور وحي رسالي است] كه پيامبران دريافت مي‌كنند، نيز آيات خود را القا مي‌كند.
نقد
مطابق آيات قرآن، شيطان نمي‌تواند در پيامبران الهي و وحي آنان نفوذ كند. همچنين مورد پيامبر اسلام و متن وحي (قرآن) هيچ نفوذي نمي‌تواند داشته باشد. در آغاز به مسئلة اخير مي‌پردازيم.
خداوند در آغاز سوره نجم هرگونه انحراف در گفتار و كردار را از پيامبر نفي مي‌كند و هر نوع سخن گفتن رسول اكرم از روي هواي نفس را منتفي و تمام سخنانش را وحي و از سوي خداوند متعال مي‌داند.
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى‏ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى(نجم / 1 ـ 4).
اگر سخنان پيامبر منسوب به شيطان باشد با جمله «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» آغاز سورة نجم منافات دارد. در ادامه مي‌فرمايد:
«فَأَوْحَى‏ إِلَى‏ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى *  مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»؛ «خداوند آنچه را وحي كردني بود به بنده‌اش وحي كرده است و قلب پيامبر در آن چه ديد، حقيقت بوده و هرگز دروغ نمي‌گفت».
بنابراين هر آنچه از وحي باشد از سوي خداوند است و شيطان دخالتي در آن نخواهد داشت.
قرآن در موارد متعددي تصريح دارد كه پيامبر مالك چيزي نيست و اگر خداوند نخواهد، نمي‌تواند هيچ چيزي تلاوت كند. قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ (يونس / 16) بالاتر از اين، اگر چيزي از خود بر خدا دروغ ببندد و آيه‌اي بسازد، خداوند رگ گردن او را قطع خواهد كرد؛ كنايه از اين كه خداوند با تمام قدرت جلوي آن را خواهد گرفت. وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ *  ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ  الْوَتِينَ * فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ. (حاقه / 44 ـ 47)
افزون بر آن اگر پيامبر از خود سخني بگويد و به خدا نسبت دهد كه بدون امر و وحي الهي باشد، اين «افتراء» است و افتراء و نسبت دادن دروغ كار كساني است كه به خدا و آيات الهي ايمان ندارند؛ در حالي كه پيامبر اسلام و ساير پيامبران چنين نيستند. (الميزان في تفسير القرآن، 12 / 348) حتي طبق آيات قرآن تبديل و دگرگوني آيات نيز از جانب شخص پيامبر انجام نمي‌شود، زيرا او اجازه ندارد از جانب خود آيه‌اي بياورد يا اين آيات را تغيير دهد (يونس / 15). شيطان در نبوت و وحي هيچ پيامبري نيز نمي‌تواند نفوذ داشته باشد توضيح اين كه آيه شريفه 52 سورة حج كه جناب روبين به آن استدلال نموده است، نه تنها دلالتي بر دخالت شيطان بر روند وحي ندارد؛ بلكه متن آن بر عصمت پيامبران نيز دلالت مي‌كند. خداوند مي‌فرمايد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن  قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى‏ أَلْقَى‏ الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ، «هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم؛ مگر اين كه هرگاه آرزو مي‌كرد (اهدافش را پيش ببرد)، شيطان در آن القائاتي مي‌نمود؛ اما خداوند القائات شيطان را از بين مي‌برد، سپس خدا آيات خود را استحكام مي‌بخشد».
«تمنّي» به دو معنا آمده است:
1. درخواست چيزي كه انسان آن را دوست دارد؛ ممكن باشد يا ممتنع! مانند آرزوي فقير براي ثروتمند شدن يا بي‌فرزند براي صاحب فرزند شدن و مانند آرزوي اين كه انسان قرن‌ها زنده بماند يا اصلاً نميرد و اصل آن به معناي تقدير است.
2. برخي نيز تمنّي را به معناي قرائت و تلاوت گرفته‌اند: تمنيت الكتاب، يعني قرأته. (زمخشري،ج3)
آية شريفه طبق هر كدام از دو معنا، ربطي به تصرف و دخالت شيطان در رسول خدا يا متن وحي ندارد، چون:
طبق معناي اول: آرزوي قلبي پيامبر اين است كه دينش بر سايرين برتري يابد و مردم آن را بپذيرند، اما شيطان با وسوسه مردم، در آرزوي به حق پيامبر دخالت مي‌كند و مردم را نسبت به پذيرش دين سست مي‌نمايد و ستمكاران و مفسدان را براي فساد و كم رنگ كردن تلاش‌هاي هر رسول و پيامبري تهييج مي‌كند، اما خداوند متعال اين وسوسه و القائات شيطاني را از بين مي‌برد. در نتيجه شيطان مردم را وسوسه مي‌كند؛ نه اين كه در پيامبر نفوذ كند.
طبق معناي دوم: اگر تمني به معناي قرائت و تلاوت باشد، يعني وقتي رسول خدا (يا هر پيامبر ديگر) آيات خدا را قرائت مي‌كند، شيطان در دل مردم وسوسه مي‌كند تا با پيامبر در مورد آيات خدا مجادله كنند يا با فساد، در ايمان آنها خلل ايجاد كند. در اين صورت خداوند القاءات و وسوسه‌هاي شيطان را باطل مي‌كند و به پيامبر توفيقاتي مي‌دهد تا آن شبهات (و وسوسه‌ها) از بين بروند. (الميزان في تفسير القرآن، 14 / 392).
كفار و مشركان (شيطان صفتان) افزون بر آن كه مردم را دعوت مي‌كردند تا به آيات قرآن گوش ندهند، از مردم مي‌خواستند هنگام خوانده شدن قرآن، سخنان لغو بگوييد تا آيات قرآن تأثير نداشته باشد. در آيه 26 سوره فصلت مي‌خوانيم:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ؛ «كافران گفتند: گوش به اين قرآن ندهيد و هنگام تلاوت قرآن لغو و بگوييد تا پيروز شويد» (تفسير نمونه / ج 14).
بنابر هر يك از دو معنا آيه ربطي به نفوذ و تسلط شيطان بر پيامبر، و‌ وحي و آيات قرآن ندارد، بلكه دلالت مي‌كند كه خداوند هرگونه دخالت شيطان را باطل و نسخ مي‌كند، زيرا: حرف فاء در «فينسخ» اشاره به ترتيب بدون فاصله دارد، يعني وقتي شيطان القائات خود را وارد مي‌كند، خداوند بدون فاصله آنها را نسخ و زائل مي‌نمايد.
اساساً رويارويي شيطان با پيامبران الهي جز شكست براي شيطان نتيجه‌اي ندارد، لذا خداوند مي‌فرمايد:
«براي شيطان هيچ سلطه‌اي بر مؤمنان حقيقي و كساني كه بر خدا توكل كنند، نيست» (نحل / 99).
روشن است كه پيامبران الهي از شاخص‌ترين مصاديق مؤمنان و توكل كنندگان هستند.
در آيه ديگر مي‌فرمايد
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ  سُلْطَانٌ (اسراء / 65)؛ «به راستي [اي شيطان] تو هيچ سلطه‌اي بر بندگان حقيقي من نداري».
خداوند متعال همان‌ طور كه قرآن را بر قلب مبارك پيامبر نازل كرد، وعده حفظ و نگهباني از هر نوع تصرف را نيز داد و تضمين كرد كه آن را محافظت نمايد:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر / 9).
همچنين وعده داده است پيامبران را در همه امور، در مقابل هرگونه دشمن ـ دشمن ظاهر يا شيطان ـ پيروز نمايد. در اين باره مي‌توان به آيات 51 سوره غافر، 21 سوره مجادله و 171 ـ 173 سوره صافات اشاره نمود. همچنين طبق آيات كيد و تصرف شيطان نسبت به خواست الهي، شكست خورده و ضعيف مي‌باشد، زيرا «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً» (نساء / 76).
شاهد ديگر آيه 113 سورة نساء است:
وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْ‏ءٍ؛ «اگر فضل و رحمت الهي بر تو نبود، گروهي از آنان تصميم داشتند تو را گمراه سازند، اما آنها جز خودشان را گمراه نمي‌سازند و هيچ زياني به تو نمي‌رسانند».
همه اينها روشن مي‌سازد كه خداوند با تاييدها و امدادهاي خود نمي‌گذارد وسوسه‌هاي شياطين جنّ و انس در پيامبر اسلام نفود كند و نيز او را از هرگونه انحراف مصون نگه داشته است (همان).

 

2. اقتباس قرآن از كتاب مقدس

روبين اشاره مي‌كند كه اخبار اكثر انبياء و رسولان قرآن در كتاب مقدس ريشه دارد و مي‌نويسد:
بسياري از اين قصه‌ها (قصه‌هاي پيامبران در قرآن) از مضامين كتاب مقدس بهره‌ مي‌گيرند. برخي از آن‌ها بسيار فشرده به نظر مي‌رسد، اما برخي مانند قصة ابراهيم، موسي و عيسي با آب و تاب فراوان و حتي بازنگري‌هاي بسيار ظريف در روايات كتاب مقدس، بيان مي‌شود، اصولاً در قصه‌هاي عذاب عناصري ديده مي‌شوند كه در روايات كتاب مقدس غايب‌ مي‌باشند.

 

نقد

اگر اقتباس قرآن از تورات و انجيل و كتب ساير اديان (مانند: زرتشت و صائبين و...) به اين معنا باشد كه پيامبر مطالب خود را از آنها مي‌گرفت، اين سخن در راستاي تضعيف قرآن كريم است و با اثبات آن برتري تورات و انجيل يا همساني آن نسبت به قرآن به اثبات مي‌رسد، اما اين تنها يك ادعاست و براي ردّ آن شواهد و دلايل زير ارائه مي‌شود.
1. محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درس نخوانده بود و به گواهي تاريخ در وطن و مسافرت‌ها آموزگاري نداشت و مطالب قرآن را از كسي نياموخته بود.

2. عهد قديم تا زمان رسول خدا، به اعتراف مستشرقان، به زبان عربي ترجمه نشده و منابع تورات نزد رهبانان به زيان غير عربي بود و نخستين ترجمه اسفار تورات به عربي به اوائل خلافت عباسي‌ها مربوط است (محمود ماضي، الوحي القرآني في المنظور الاستشراقي و نقد، 148 به نقل از: دائره المعراف بريتانيا، ص 26 و 27، مقاله سهيل ويب).

3. اگر آموزگاراني و افرادي (از يهود و نصاري) بودند كه عرب‌ها مي‌توانستند نزد آنها در اين زمينه آموزش‌ ببينند، به يقين نخبگان و افراد متفكري نيز در ميان عرب و قريش بودند تا مانند محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) سخناني بياورند و شگفتي جهانيان را برانگيزند. افرادي كه تاكنون از جانب مخالفان به عنوان آموزگار محمد معرفي شده‌‌اند، مانند: «بلعام» يا «عايش» «سلمان فارسي» (ر.ك به ذيل آيه 103 سورة نحل در تفاسير مجمع البيان، تفسير القرآن العظيم از ابن كثير، تفسير نمونه و...) و... (مطابق شأن نزول آيه 103 سورة «نحل» در تفاسير مجمع البيان، ابن كثير،‌ نمونه و...) سخن گفتن به زبان  عربي را به خوبي نمي‌دانستند، چه رسد به اينكه فصيح‌ترين و بالاترين سخن عربي را بر زيان بياورند.

4. اهل كتاب با حضرت رسول دشمني داشتند و عليه حضرت توطئه‌هاي فراوان تدارك ديدند و از هيچ كاري براي تضعيف اسلام كوتاهي نكردند. پس اگر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را از اهل كتاب گرفته بود، حتماً خبر آن را منتشر مي‌كردند و مي‌گفتند: اين قرآن را از ما آموخته است يا از كتاب‌هاي ما گرفته است و براي شما قرائت مي‌كند. در حالي كه سخن‌هاي زيادي از آنها نقل شده، اما اين مطلب از سوي آنها مطرح نشده است و اگر مطلبي گفته بودند، مانند ساير مطالب آنان، به ما مي‌رسيد.

5. در قرآن كريم داستان‌هايي هست كه در تورات و انجيل نيز مطرح شده است، اما داستان‌هاي قرآن تفاوت جوهري با كتب آسماني دارد، از جمله داستان آفرينش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون، نجات قوم موسي و چند داستان ديگر.
موريس بوكاي در ردّ نظريه شباهت داستان آفرينش قرآن با تورات مي‌نويسد: من معتقدم كه اين نظريه كه داستان آفرينش قرآن با تورات بسيار نزديك است، اشتباه است؛ بلكه اختلافات آشكاري در اين دو كتاب وجود دارد كه قابل مقايسه با يكديگر نيستند (موريس بوكاي، الكتب المقدسه (في ضوء المعارف الحديثه)، ـ 157 به نقل از: فضل حسن عباس، قضايا قرآنيه، 203).
همچنين ايشان مسأله طوفان نوح را مطرح مي‌كند كه تورات وقتي طوفان نوح را بيان مي‌كند يك طوفان جهاني براي عقاب تمام بشريت كافر است، در حالي كه قرآن كريم طوفان را براي مجازات عده‌اي محدود مطرح كرده است (همان).
در داستان غرق شدن فرعون نيز تفاوت‌هاي اساسي بين سفر هجرت، تورات و آيات قرآن مشاهده مي‌شود، از جمله نجات بدن فرعون است (همان،‌ 204) كه قرآن مي‌فرمايد: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» (يونس / 92).

6. از بسياري از داستان‌هاي مطرح در قرآن كريم، در تورات و انجيل اثري يافت نمي‌شود، از جمله داستان هود، صالح و شعيب. اگر پيامبر قرآن را از اهل كتاب آموخته بود، اين اضافات را در كتاب خود مطرح نمي‌نمود (الوحي القرآني في المنظر الاستشراقي، 148).

7. قرآن كريم به تحريف كتب تورات و انجيل اشاره دارد و معتقد است كه دانشمندان آنها به تحريف كتاب خود مي‌پردازند. «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ» (مائده / 13، نساء / 46) و اگر پيامبر مطالب خود را آنها نقل كرده باشد، چگونه آنها را تضعيف مي‌كند و نسبت تحريف به آنها مي‌دهد در حالي كه اين كار باعث تضعيف كتاب خود رسول اكرم هم مي‌شود و اين با عقل و درايت سازش ندارد.

 

3. تبار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

جناب آقاي يوري روبين دربارة پيامبر اسلام دچار تناقض‌گويي شده است. در بحث مرتبه انبياء، مي‌گويد: «پيامبران همه از يك تبارند ... و اين كه گفته شود خداوند «پيامبران را هدايت كرده است، به اين معناست كه آنها از يك تبار برگزيده الهي‌اند». در حالي كه در بحث پيامبران و محمد مي‌گويد: «محمد عرب هيچ گونه نسبت تبار شناختي با پيامبران پيشين نداشت. فاصله ميان او و ساير پيامبران، فاصله‌اي زماني نيز هست كه از آيه 19 سوره مائده مستفاد مي‌گردد؛ آنجا كه گفته مي‌شود پيامبرِ قرآن در دوره فترت رسالت رسولان برانگيخته شد».
نقد
در منابع تفسيري، به ويژه روايات ذيل برخي از آيات، به تبار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره شده است. خداوند در مي‌فرمايد:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى‏ آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ  إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ (آل عمران / 33)؛ «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيده است كه اينان دودمان يكديگرند».
در تفاسير و روايات مختلف وارد شده است كه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از آل و تبار ابراهيم است. در تفسير قرطبي در ذيل آيه، «آل ابراهيم» را معنا كرده است. او ضمن اين كه «آل محمد» را همان «آل ابراهيم» بيان مي‌كند، مي‌گويد: آل ابراهيم عبارتند از: اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط و محمد از آل ابراهيم است (الجامع لاحكام القرآن، 2 / 49).

همچنين در تفسير الدّرالمنثور، روايتي با سند از قتاده نقل مي‌كند كه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از آل ابراهيم است (سيوطي، جلال الدين الدّر المنثور،‌ 2 / 31).
در تفسير مجمع البيان نيز، ضمن بيان ديدگاهي مي‌گويد: آل ابراهيم فرزندان وي هستند كه عبارتند از: اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط كه در ميان آنان داود، سليمان، يونس، ذكريا يحيي و عيسي نيز مي‌باشد و پيامبر ما محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز از آنان است زيرا از فرزندان اسماعيل مي‌باشد (طبرسي، مجمع البيان، 2 / 735). در تفسير الميزان نيز آل ابراهيم را فرزندان پاكيزگان و شايستگان نبوت از نسل ابراهيم دانسته شده كه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از آنان مي‌باشد (طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، 3 / 166).
در روايات فراواني از رسول خدا و اهل بيت آن حضرت وارد شده است كه محمد از تبار ابراهيم(علیه السلام) است. امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا نقل مي‌كند: «من از ابراهيم و ابراهيم از من است، دين او دين من و دين من دين او است...» (بحراني سيد هاشم، تفسير البرهان، 2 / 25)، مشابه اين روايت از امام رضا(علیه السلام) (همان و نيز شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا 1 / 208) و امام باقر (همان، ص 27 و تفسير العياشي، 1 / 191، ح 31) نيز وارد شده است.
نمونه ديگر كه در تفسير آن به تبار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره شده، ‌آيات 217 تا 219 سوره شعرا است. خداوند مي‌فرمايد:
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ * الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ * وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ؛ «بر خداوند عزيز و رحيم توكل كن؛ همان خدايي كه تو را هنگامي كه (براي عبادت) برمي‌خيزي مي‌بيند و حركت تو را ميان سجده كنندگان مشاهده مي‌كند».
در تفسير «تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» (شعراء / 219) ديدگاه‌هاي متفاوتي نقل شده است. طبق يكي از تفسيرها نقل و انتقال رسول خدا در صلب پيامبران از آدم تا آخرين پيامبر و نيز صلب پدرش عبدالله، همه تحت نظر لطف پروردگار بود، يعني هنگامي كه نطفه پاك تو از يك پيامبر موحد و ساجد به پيامبر ديگري منتقل مي‌شد، خدا از همه آگاه بود (تفسير نمونه، 15 / 372).
در روايات فراواني از ائمه معصوم به اين مسئله اشاره شده است.
در تفسير علي بن ابراهيم از امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه بالا آمده است: «في اصلاب النبيين صلوت الله عليهم» (تفسير «نورالثقلين»، 4 / 69؛ تفسير البرهان، 5 / 516 ـ 518)؛ «انتقال تو در ميان اجدادت كه صلب پيامبران است كه درود خدا بر آنها باد».
در روايت ديگري از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) آمده است: «في اصلاب النبيين نبي بعد نبي حتي اخرجه من صلب ابيه عن نكاح غير سفاح من لدن آدم». يعني تو در صلب پيامبران، پيامبري بعد از پيامبر ديگر، قرار داشتي تا اين كه خداوند او را از صلب پدرش از ازدواجي پاك و دور از هرگونه ناپاكي از زمان آدم به بعد بيرون فرستاد (ر.ك: مجمع البيان،‌ 7 / 324). و مشابه اين روايت از ابن عباس نقل شده است (تفسير البرهان، 5 / 517).
جابر بن عبدالله انصاري ‌مي‌گويد: از رسول خدا سؤال شد وقتي آدم در بهشت بود، شما كجا بوديد؟ فرمود: من در صلب آدم بودم. همچنين در صلب پدرم نوح بودم؛ وقتي كه سوار كشتي شد، ‌همچنين در صلب ابراهيم بودم؛ زماني كه در آتش افكنده شد.
در مورد تبار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بدون ترديد آن حضرت از اولاد حضرت اسماعيل فرستاده خدا و فرزند حضرت ابراهيم(علیه السلام) خليل مي‌باشد.
توضيح اين كه پيامبر از نظر نسبت به عدنان مي‌رسد، عدنان پدر عرب عدناني است كه در تهامه، نجد،‌ حجاز، قسمتي از شام و عراق سكونت داشته‌اند. عرب عدناني را، عرب مَعَدي، عرب نزاري، عرب اسماعيلي، عرب مستعربه و بني اسماعيل نيز مي‌گويند كه نسبشان به اسماعيل بن ابراهيم مي‌رسد (در تورات سفر پيدايش، باب 25،‌ آيه 18، باب 27، آيه 25، سفر داوران باب 6، آيه 33، باب 7، آيه 12، باب 8، آيه 24 به نام‌هاي قبائل فوق اشاره شده است). مادر فرزندان اسماعيل «رَعْله» از قبيله «جُرْهم»‌از عرب قحطاني هستند و نسبشان به «يعرب بن قحطان» مي‌رسد، ‌قحطان از نسل سام بن نوح است كه در موقع پراكنده شدن فرزندان نوح از بابل به يمن آمد و پادشاه شد.
عدنان نيز با زني از قبيله «جُرْهم» ازدواج كرد و داراي دو پسر شد؛ «مَعَدّ» و «عك»، عدنان فرزندان ديگري نيز داشت كه مَعَد بر همه آنها سروري يافت (آيتي، محمد ابراهيم، ‌تاريخ پيامبر اسلام، 51 ـ 52).
پدر و اجداد پيامبر اسلام به ترتيب عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قُصَي، كلاب، مُرّه،‌ كعب، لوي، غالب، فهر، مالك، ضر، كنانه، خزيمه، مدركه، اليأس، مُضَر، نزار، مَعَد، عدنان (ابن اثير، الكامل، ج 2، ص 20). همه اين افراد در تاريخ عرب، نامور و معروف مي‌باشند.
بدين وسيله ريشه اجداد پيامبر به مَعَد فرزند عدنان مي‌رسد و او از اولاد حضرت اسماعيل است. در نتيجه پيوند كامل ميان محمد و ابراهيم پيامبر وجود دارد و اين نشان مي‌دهد كه همه از يك تبارند. براي اطلاع بيشتر به كتاب‌هاي تاريخ طبري، جلد دوم، سيره حلبي، جلد اول، و تاريخ يعقوبي، ج 1، مراجعه شود.

 

4. محمد عربي يا پيامبر جهاني

جناب يوري روبين در تعبيرات متعدد خود از پيامبر اسلام به «محمد عرب» و «فرستاده عرب» ياد مي‌كند. او در بحث پيامبر و محمد، محمد را عربي مي‌داند و مي‌گويد:
محمد فرستاده عرب خدا به اوج سلسله وحي انبيا بدل مي‌شود...».
در جاي ديگر مي‌نويسد:
«اين كه پيامبران براي قوم خود فرستاده شده‌اند، «اين سنت براي محمد، پيامبر عربي كه قرآني عربي براي قومش آورده، سنت حسنه‌اي است. قرآن عربي محمد بر او وحي شده تا وي بيم دهنده «مادر شهرها» (اُمّ القراء) باشد كه به نظر مفسران منظور همان شهر مكه است».
نقد
اگرچه قرآن به زبان عربي است (زخرف / 103، احقاف / 12 و رعد / 37)، اما اين تنها به جهت ضرورت تكلم با آن براي تفهيم و تفهم بشري است، زيرا اين متن بايد به يك زباني نازل مي‌شد و چون محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) عرب زبان و در منطقه‌اي عربي بود، به «الفاظ عربي» نازل شد تا تفهيم به آساني انجام گيرد. اين باعث نمي‌شود كه محتواي قرآن نيز مخصوص عرب زبان‌ها باشد، زيرا قرآن غير از زبان لفظي، زبان محتوايي دارد كه آن «زبان هدايت و فطرت» است و با آن با تمام جهانيان سخن مي‌گويد. پيام‌هاي قرآن به عصري خاص با‌ اقليم و نژاد ويژه‌اي اختصاص ندارد، هر جا بشر هست، قرآن با او سخن مي‌گويد، زيرا با دل و فطرت انسان‌ سر و كار دارد؛ نه ظاهر آنها و به همين جهت جهاني و جاودانه است (ابن اثير، الكامل، 2 / 20).
آياتي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارد، مانند:
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (قلم / 52)؛ «اين كتاب جز يادي براي جهانيان نيست»،
آيات ديگر:
وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى‏ لِلْبَشَرِ (مدثر / 31).
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ (نباء / 28).
اين آيات بر رسالت جهاني پيامبر دلالت دارند. همچنين مي‌فرمايد:
«فرخنده است خداوندي كه كتاب آسماني را بر بندة (پيامبر) خود نازل كرد تا جهانيان را انذار دهد».
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً (فرقان / 1)؛

توضيح اين كه: انسان‌ها امور مشتركي دارند. همه داراي فطرت و غرائز مشترك هستند و از طريق دل هدايت مي‌شوند. قرآن كريم از عدالت، ‌احسان،‌ احترام به والدين،‌ پرستش خداوند، احترام به ديگران، دوري از بدي‌ها و... سخن مي‌گويد و همه اين پيام‌ها، جهاني‌اند و همه انسان‌ها آن را پذيرا هستند. آيات قرآن با همه سخن مي‌گويد؛ با سلمان فارسي، صهيب رومي، بلال حبشي، اويس قرني، ابوذر حجازي (ر.ك: تفسير تسنيم، 1 / 32 و 33) همه اين افراد با مليت‌هاي مختلف و با فطرتي پاك و با اعماق وجود پيام‌هاي قرآن را مي‌پذيرند و مخاطب قرآن هستند، و اين نشان مي‌دهد كه رسالت پيامبر جهاني است و به همين جهت پيامبر فرمود: «اُرسلتُ الي الابيض و الاسود و الاحمر»؛ (من به سوي سفيد پوست، سياه پوست و سرخ پوست همه فرستاده شده‌ام) (مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، 16 / 323).

 

نويسنده: يوري روبين

مترجم: حسن رضايي
بررسي و نقد: دكتر حسين علوي‌ مهر

پی نوشت:

[1]. البته تعبير روبين اين است كه «قرآن با سادگي هر چه تمام‌ محمد را در گروه بلند مرتبه پيامبران جاي مي‌دهد». تعبير «به سادگي هر چه تمام‌تر» نوعي نگاه منفي او به اصل مسئله را نشان مي‌دهد.
[2]. مؤلف در آخر اين بخش در يكنوايي آيين پيامبران خدشه مي‌كند كه در چند آيه را به فراموشي سپرده و آيين ابراهيم از آيين پيامبران متمايز مي‌شمارد.