بررسى تفسير ابى الجارود

چكيده

درميان آثار اسلامى، تفسيرى منسوب به امام باقر(علیه السلام) به روايت ابى الجارود به چشم مى خورد که به تفسير ابى الجارود شهرت دارد.

ابن نديم، ازاين تفسير ياد کرده است ومى نويسد:

(کتاب [امام] باقر(ع)، محمّدبن على بن الحسين، عليهم السّلام، به روايت ابى الجارود، زياد بن منذر، رئيس جاروديه زيديه است… )

نجاشى، پس از ياد کرد شرح زندگى ابن ابى الجارود مى نويسد: 1

(ازآثار ابى الجارود، تفسير قرآن است که آن را از ابى جعفر(ع)، روايت کرده است.) 2

ابن شهرآشوب مى نويسد:

(ابوالجارود، داراى اصل و تفسيرى از ابى جعفر(ع) است.) 3

شيخ طوسى نيز مانند اين سخن را آورده است.4

آقا بزرگ تهرانى، از تفسير ابى الجارود نام مى برد و درمورد آن مى نويسد:

(… ابوالجارود، اسمش زياد بن منذر… واز اصحاب امامان سه گانه: [امام زين العابدين، امام باقر و امام صادق (ع)] است و تفسير وى تنها از امام باقر(ع) است که در ايام استقامت [سلامت اعتقادى] خود ازآن حضرت روايت کرده است.) 5

 

شخصيت ابى الجارود

ازآنچه تاکنون ياد شد، به روشنى پيداست که درمنابع موثق و درخور اعتماد شيعه و سنى، تفسيرى منسوب به امام باقر(ع)به روايت ابى الجارود، به چشم مى خورد، امّا درستى ونادرستى نسبت تفسير به آن حضرت نياز به تحليلى فزون تر دارد که در وهله نخست بر محور بررسى شخصيت ا بى الجارود مى گردد.

نجاشى، در روايتى از ابوالجارود، آورده است:

(ابن عبدون از على بن محمّد از على بن حسن از حرب بن الحسن از محمّد بن سنان، براى من روايت کرد و گفت: ابى الجارود مى گويد: من نابينا به دنيا آمدم وهرگز دنيا را نديدم. وى اهل کوفه واز اصحاب امام باقر(ع) بود واز ابى عبداللّه(ع) روايت داشته است، چون زيد قيام کرد، تغيير عقيده داد.) 6

وى از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بوده وازاين دو امام، رواياتى داشته وهفت سال پس از رحلت امام باقر(ع)به هنگام قيام زيد تغيير عقيده داده و به کيش زيديه درآمده و در پى آن جاروديه که فرقه اى از زيديه است، به وى نسبت داده شد.

گرايشهاى شيعى و جانبدارى ابوالجارود از مکتب اهل بيت(ع) سبب سست شدن جايگاه علمى وى ومتهم گشتن به کژى در بينش و مسموم بودن انديشه وى درمنظر انديشه وران اهل سنت شده است به گونه اى که کارنامه تلاش وى در داورى ايشان چندان درخشان نمى نمايد:

ابن حجر در تقريب التّهذيب، فرقه جاروديه را به وى نسبت داده و مى نويسد:

(زياد بن منذر ابوالجارود، نابين، کوفى و رافضى است که يحيى بن معين از طبقه هفتم او را دروغ گو مى داند.) 7

ابوحاتم بن حيان گويد:

(او رافضى است درمطالب اصحاب پيامبر(ص) جعل حديث مى کند و در فضايل اهل بيت چيزهايى را نقل مى کند که به آن دست نيافته است. کتابهاى حديث او، روا نيست.) 8

ابن عدى مى نويسد:

(بيش تر روايتهاى او حفظ شده نيستند و بيش تر آنها در فضايل اهل بيت وارد شده اند. او از معذورين و غاليان کوفه است. ) 9

سخنان ياد شده که بدون مدرک درخور اعتنايند و بيش تر بر مدار احساس مى گردند، نمى توانند چندان از استحکام و استوارى برخوردار باشند و بدون تحليل مى نمايد.

در ميان رجال شناسان شيعى، کشى به نکوهش ابى الجارود پرداخته و رأى او را بيمار و ناراست دانسته است:

(حکايت شده که ابوالجارود، سرحوب ناميده شده و سرحوبيه که گروهى از زيديه اند، به او نسبت داده مى شوند و ابوجعفر امام باقر(ع) او را سرحوب ناميده است.) 10

آيت الله خويى پس از يادکرد گفته کشى مبنى بر ناميده شدن ابى الجارود، به (سرحوب) از سوى امام باقر(ع)به ردّ اين دعوى پرداخته، مى نويسد:

(اما اين که ابى الجارود، زيدى مذهب است، اشکالى درآن نيست، امّا ناميدن او به سرحوب، از سوى امام باقر(ع) روايت مرسله اى است از کشى که برآن اعتماد نمى شود، بلکه غير قابل تصديق است، زيرا زياد درزمان امام باقر(ع)تغيير عقيده نداده، بلکه وى پس از خروج زيد، تغيي ر کرد و خروج زيد، هفت سال پس از وفات امام باقر(ع) بود. پس صدور اين نامگذارى از سوى امام باقر(ع) چگونه ممکن خواهد بود.) 11

کشى روايتهايى را که دلالت بر ضعيف بودن ابى الجارود دارند، چنين ياد مى کند:

1. اسحاق بن محمّد بصرى گويد:

(محمد بن جمهور گويد: موسى بن سيار از وشا از ابوبصير روايت کرده است که گفت: نزد امام صادق(ع)بوديم، جاريه اى برما گذشت و قمقمه آبى در دست داشت که وارونه گرفته بود.

امام(ع) فرمود: خداوند مى داند اگر دل ابى الجارود، همانند قمقمه اين جاريه،دگرگون شده باشد، تقصيرمن چيست؟) 12

2. على بن محمد گويد:

(محمّد بن احمد، از على بن اسماعيل، ازحماد بن عيسى، از حسين بن مختار، از ابواسامه روايت کند که امام صادق(ع) فرمود:

(مى بينى ابوالجارود چه مى کند؟ به خدا سوگند او نمى ميرد، مگر گيج و حيران.) 13

3. على بن محمد گويد:

محمد بن احمد از عباس بن معروف، از ابوالقاسم کوفى، از حسين بن محمّد ابن عمران، از زرعه، از سماعه، از ابوبصير، روايت کند [روزى] امام صادق(ع) کثير النوا وسالم بن ابى حفصه و ابوالجارود را ياد کرد و فرمود:

(کذّابون مکذبون کفار عليهم لعنة اللّه.)

عرض کردم فدايت گردم:(کذابون) را فهميدم، اما معنى(مکذبون) چيست؟

حضرت فرمود: اينان دروغ گويانى هستند که نزد ما مى آيند وخبر مى دهند که ما را تصديق مى کنند وحال آن که اين گونه نيست. اينان احاديث ما را مى شنوند و سپس تکذيب مى کنند.) 14

4. محمّدبن حسن براثى وعثمان بن حامد کشان، گويند:

(محمد بن زياد، از محمّد بن حسين، از عبداللّه مزحزف، از ابوسليمان حمّار، روايت کرد که گفت: من خود شنيدم که امام صادق(ع) ابوالجارود را درمنى، در چادرش، مخاطب قرار داد و با صداى بلند فرمود:

تو را به خدا سوگند آيا پدرم امام همه مردم روى زمين نبود؟ هنگامى که او وفات فرمود، جز گمراهان هيچ کس به امامت او جاهل نبود.

پس در سال بعد نيز ديدم که مانند آن سخن را به ابوالجارود گفت. پس از آن ابوالجارود را درکوفه ديدم وبه او گفتم:

آيا شنيدى که ابوعبداللّه(ع)، دومرتبه به توچه گفت؟

ابوالجارود گفت: مقصود ابى عبداللّه از پدرش على(ع) بود. [کنايه ازاين که امام باقر(ع)، مقصود امام نبود.] ) 15

آيت الله خويى در رد روايات ياد شده مى نويسد:

(روايتهاى ياد شده، ضعيف تر از آنند که بر ضعيف بودن و ثقه نبودن يک شخص دلالت کنند [يعنى با قطع نظر از ناحيه سند، از نظر دلالى، ضعيف هستند] به جز روايت سوّم، ولى در سند آن على بن محمّد، فرزند احمد بن وليد واقع شده که مجهول است وحسين بن محمد بن عمران که مهم  است.

براى تضعيف يک شخص، چگونه مى توان به چنين روايتهايى تکيه کرد؟) 16

روايتهاى ياد شده از ديدگاه سندشناسى به دليل حضور افراد ضعيف وناشناس مانند وشاء در سند روايت نخست و على بن محمد در روايت دوّم ومحمد بن احمد در روايت سوم، چندان اعتبارى ندارند. روايت چهارم نيز از نظر سلسله سند، ضعفهاى اصولى دارد که دراين مختصر مجال طرح آنه ا نيست.

روايتهاى يادشده از زاويه مفاد ومحتوا نيز استحکام و استوارى ندارند، زيرا همه روايتها (به جز روايت سوّم) انحراف فکرى ابوالجارود ر، از زبان امام صادق(ع) بيان مى کنند و ترديدى نيست که ابوالجارود، در زمان امام صادق(ع) تغيير عقيده داده، امّا بحث در ثقه بودن و نبودن وى پيش از تغيير عقيده خود، درزمان امام باقر(ع)است.

 

ثقه بودن ونبودن ابى الجارود

آنچه ياد شد، تضعيف ابى الجارود از سوى کشى است. جمعى از ارباب رجال، هرچند از توثيق ابوالجارود به طور صريح سخن نگفته اند، ولى وى را از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) دانسته و سخنى که بر ضعيف بودن ويا دست کم نکوهش وى دلالت کند، نگفته اند. شيخ طوسى، او را در شمار اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع) شمرده و نسبتهاى يادشده را درمورد وى ياد کرده است. 17

نجاشى درباره ابوالجارود مى نويسد:

(ابوالعباس بن نوح گويد: او ثقفى است که عطيه از وى حديث شنيده و او از امام باقر(ع) روايت داشته و مروان بن معاويه از او روايت داشته است درباره او، سخنانى گفته اند. بخارى نيز اين سخنان را آورده است.) 18

برقى نيز وى را از اصحاب امام باقر(ع) دانسته است… 19

گرچه از اظهار نظر علماى يادشده، توثيق ابوالجارود، به روشنى به دست نمى آيد، ولى سخن ويژه اى مبنى بر ضعيف بودن وى نيز وجود ندارد و به علاوه بيانگر اين حقيقت است که وى از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) بوده است.

پسينيان علماى رجال، يا به نقل از پيشينيان ويا براساس دليلهايى که نزدشان، موجود بوده است، ابوالجارود را به طور صريح، توثيق کرده اند.

علامه حلى به نقل از ابن غضايرى مى نويسد:

(احاديث و روايتهاى ابوالجارود درحديث اصحاب اماميه، از احاديث او در روايات زيديه بيش تر است واماميه از روايتهاى ابوالجارود توسط محمّد بن سنان، کراهت دارند وبه روايتهاى او، توسط محمّد بن بکر ارجنى اعتماد کرده اند.) 20

آيت الله خويى نيز مضمون ياد شده را بيان کرده است و پس از ياد کرد ديدگاههاى موافق و مخالف درباره توثيق ابى الجارود مى نويسد:

(ظاهر اين است که ابوالجارود ثقه است، نه به خاطر اين که بزرگان [اصحاب] از او روايت دارند، زيرا اين تنها، در اثبات وثاقت، کفايت نمى کند، بلکه وثاقت وى به دليلهاى زير ثابت مى شود:

1. به خاطر وقوع وى در اسناد کامل الزّيارات که جعفر بن محمّد قولويه به ثقه بودن همه راويان آن گواهى داده است. در کتاب يادشده، او از امام باقر(ع) روايت دارد و عثمان بن عيسى از وى روايت دارد. (باب 13 در فضيلت آب فرات و نوشيدن آن و غسل درآن ج 3)

2. به خاطر گواهى شيخ مفيد در رساله عدديه به اين که وى از اعلام و بزرگانى است که حلال وحرام و فتاوا واحکام دين ازآنان گرفته مى شود و هيچ طعنى برآنان وارد نيست وراه نکوهش برهيچ يک ازآنان وجود ندارد.

3. به خاطر گواهى على بن ابراهيم در تفسيرخود به ثقه بودن تمام کسانى که در سند آن تفسير واقع شده اند واز او در تفسير آيه: (واذ قالت الملائکة يا مريم…) (آل عمران /42) ازامام باقر(ع) روايت دارد و کثيربن عياش از وى، روايت کرده است.) 21

سپس آيت الله خويى مؤيدى بر دليلهاى ياد شده، ذکر کرده و مى نويسد:

(مؤيد دليلهاى يادشده، چنانکه گذشت، گفته ابن غضايرى است که اصحاب ما به روايتهاى ابى الجارود ازمحمّد بن بکر ارجنى اعتماد مى کنند.) 22

 

استدراک آيت الله خويى درباره کتاب کامل الزّيارات

آيت اللّه خويى که پيش تر با تکيه بر سخن ابن قولويه در آغاز کتاب خود، همه راويان سندهاى اين کتاب را موثق مى دانسته، درسالهاى واپسين، در استدراکى که به خط ايشان وجود دارد ، مى نويسد:

(ابن قولويه درمقدمه کتاب خود کامل الزيارات، مطلبى را نوشته که ما عين عبارت او را نقل مى کنيم:

(وقد علمنا بانا لانحيط بجميع ما روى عنهم فى هذا المعنى ولا فى غيره لکن ما وقع لنا من جهة الثّقات من أصحابنا رحمهم اللّه برحمته، ولااخرجت فيه حديثاً روى الشذاذ من الرجال يؤثر ذلک عنهم من المذکورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم… )

آنچه ازاين عبارت برداشت مى شود، اين است که وى در کامل الزّيارات، روايات را تنها از امامان معصوم(ع) نقل کرده است، آن هم از راه راويان موثق اماميه.

شکى نيست دراين که مقتضاى اکتفا و جمود برظاهر اين عبارت، بويژه با توجه به تعبير (ولااخرجت) به صيغه ماضى که بيانگر تدوين مقدمه پس از تأليف کتاب است، تأييد واخبار از ثقه بودن تمام کسانى است که در اسناد اين کتاب واقع شده اند واين همان چيزى است که ما در صفحه 45 از جلد اوّل معجم رجال الحديث اشاره کرده ايم وصاحب وسائل نيز به آن اعتراف کرده است.

ولى پس از ملاحظه و توجه به روايات موجود دراين کتاب وتحقيق دراسناد آنها به دست آمد که روايات بسيارى (شايد بيش از نصف آن) وجود دارد که با ويژگيهاى ياد شده در مقدمه هماهنگى ندارند.

روايات بسيارى دراين کتاب وجود دارند که مرسله، مرفوعه ويامقطوعه اند و رواياتى وجود دارند که از غير معصوم(ع)نقل شده اند. نيز رواياتى که در سند آنها افراد غيرامامى واقع شده است، و رواياتى از افراد ناشناخته که نامى ازآنها درکتابهاى رجال برده نشده است. افزون بر اين، در سند شمارى ازاين روايات، اشخاصى وجود دارند که ضعف آنان بر کسى پوشيده نيست، مثل حسن بن على بن ابى عثمان، محمد بن عبداللّه بن مهران و اميّة بن على القيسى و….

نتيجه اين که اگر مراد ابن قولويه از سخنش درمقدمه کتاب، ثقه بودن همه کسانى باشد که در سند اين کتاب واقع شده اند، با آنچه گفتيم هماهنگى ندارد.

پس به منظور حفظ کلام ابن قولويه از اظهارات غيرواقعى، چاره اى نيست جز اين که عبارت وى را برخلاف ظاهر آن حمل کنيم و بگوييم تنها مشايخ وى مراد بوده اند.

براين اساس، ما نيز ناگزيريم که از نظر پيشين خود در توثيق تمام افراد سند کامل الزيارات برگرديم و توثيق را ويژه مشايخ بى واسطه ابن قولويه بدانيم.) 23

آنچه ياد شد، متن کامل استدراک بود. برخى از محققان، براين باورند که آيت الله خويى با اين نظريه، توثيق خود را در مورد ابى الجارود نقض کرده است، زيرا دليل اين توثيق را که (وقوع وى دراسناد کامل الزّيارات) است، بدون اعتبار اعلام کرده و تنها مشايخ بى واسطه ابن قولويه را موثق دانسته است.

امّا شايد بتوان گفت باورى چنين، چندان درست نيست، زيرا:

ايشان براى توثيق ابى الجارود، سه دليل و دومؤيّد، ذکر کرده است.استدراک يادشده تنها يک دليل را باطل مى کند وديگر دليله، به قوّت خود باقى خواهند بود. افزون برآن ،يکى از دليلهاى توثيق ابى الجارود، قرارگرفتن وى در سلسله اسناد تفسير قمى است وهمان گونه که در آ ينده خواهيم گفت، اين تفسير آميزه اى است از تفسير قمى وابى الجارود وديگر روايتهاى متفرقه که نويسنده تفسير، نکته هاى تفسيرى ابى الجارود و قمى را از راه مشايخ خود به گونه اى متمايز از على بن ابراهيم، نقل کرده است و دربين رواياتى که از على بن ابراهيم است، مو اردى نيز وجود دارد که وى از پدرش و او از ابى الجارود، نقل کرده است که ما به برخى ازآن موارد اشاره مى کنيم. بنابراين، هرچند ممکن است ما در مقام بررسى تفسير قمى باروايتهاى ضعيفى که نويسنده از طريق مشايخ خود، نقل کرده است، روبه رو شويم، ولى ترديدى نيست که توثيق على بن ابراهيم از راويان سند تفسير، شامل کسانى خواهد بود که خود به طورمستقيم ازآنان نقل روايت کرده است و ابى الجارود دراين زمره است.

 

بررسى اسناد تفسير ابى الجارود

تفسير امام باقر(علیه السلام) از ابى الجارود به راههاى زير، روايت شده است:

n راه شيخ صدوق: شيخ صدوق در طريق خود، اين تفسير را از: محمد بن على ماجيلويه، از محمّدبن ابى القاسم اعمش، ازمحمّد بن على قرشى کوفى ازمحمّد بن سنان از ابى الجارود، از امام باقر(ع) روايت مى کند، ولى آيت الله خويى درمورد راه شيخ صدوق مى نويسد:

(راه شيخ صدوق دراين تفسير به دليل حضور افراد مجهول، ضعيف است.)24

از جمله کسانى که در راه ياد شده، ضعيف يا مجهول به شمار مى آيند، محمد بن على قرشى (ابو سميه) و محمّد بن سنان هستند.

* محمّدبن سنان : محمّد بن سنان، ابوجعفر همدانى است که شيخ طوسى وى را در بخشهاى گوناگون رجال در زمره اصحاب امام صادق،امام کاظم، امام رضا وامام جواد(ع) شمرده است.25

در نظر انديشوران علم رجال در توثيق او هماهنگى وجود ندارد.

سيد بحرالعلوم مى نويسد:

(درمورد محمّد بن سنان، اختلاف بين اصحاب، زياد است وگفته هاى علما دراين مورد، اضطراب شديدى دارند، تا جايى که بسيارى از علما درمورد وى گفته هاى ضد ونقيض دارند. گاهى توثيق وگاهى تضعيف کرده اند وگاهى ستوده اند وگاهى نکوهش کرده اند… ) 26

کشى به نقل ازحمدويه، درمورد محمّد بن سنان مى نويسد:

(حمدويه گويد: من احاديث محمّد بن سنان را از ايوب بن نوح شنيدم و اوگفت: روايت احاديث محمّد بن سنان جايز نيست.)27

شيخ طوسى در فهرست مى نويسد:

(محمد بن سنان کتابهايى دارد ومورد نکوهش قرار گرفته است.) 28

همو در رجال، در ذيل اصحاب امام رضا(علیه السلام) او را تضعيف کرده است:

کشى به نقل از فضل مى نويسد:

(ابوالخطاب ويونس بن ظبيان و يزيد الصائغ ومحمد بن سنان دروغ گويان مشهورند و ابوسميه مشهورتر از ديگران است.) 29

راه شيخ طوسى: شيخ طوسى، براى معرفى تفسير امام به روايت ابوالجارود،دو راه دارد:

راه اوّل وى اين است که گويد:

(شيخ ابوعبداللّه محمدبن محمد بن نعمان وحسين بن عبيداللّه، از محمّد بن على بن حسين، از پدرش، از ابن [الحسن] حسين بن سعدک همدانى، ازمحمّد بن ابراهيم قطان (العطارـ خ ل) ، ازکثيربن عياش از ابى الجارود، از ابى جعفر(ع)، اين تفسير را براى ما روايت کرد.) 30

و راه دوّم خود را به شرح زير ياد مى کند:

(احمد بن عبدون، از ابوبکر دورى، از ابن عقده،از ابوعبداللّه جعفر بن عبداللّه بن جعفر بن محمد بن على بن ابى طالب محمدى، ازکثيربن عياش قطان، از زياد بن منذر از ابى جعفر(ع)، اين تفسير را براى ما روايت کرد.)31

دو راه يادشده به دليل حضور ابوسهل کثير بن عيّاش، ضعيف است.

آيت الله خويى درمورد وى مى نويسد:

(کثير بن عياش ضعيف بوده و درايّام ابى سرايا با وى خروج کرده، مجروح شد.) 32

در جاى ديگرى نيز او را تضعيف کرده است.33

افزون برآنچه ياد شد، در راه دوّم، ابن عقده واقع شده و او زيدى مذهب و ضعيف است.

 راه نجاشى: نجاشى، پس از ياد کرد تفسير مورد نظر، در معرفى راويان ابى الجارود، مى نويسد:

(جمعى از اصحاب ،از احمد بن محمد بن سعيد، تفسير را براى ما روايت کرده و گفته است:جعفربن عبداللّه محمد، از ابوسهيل کثيربن عياش روايت کرده و گفته است: ابوالجارود، تفسير را براى ما روايت کرد.) 34

راه نجاشى، گذشته از مرسل و ناپيوسته بودن، به دليل حضور ابوسهل کثيربن عياش در سلسله سند آن ضعيف است.

 راه على بن ابراهيم قمى: تفسير على بن ابراهيم بن هاشم قمى از تفاسير معروف و پرآوازه شيعى است. اين تفسير سه بخش دارد: بخش بيش تر آن تفسير على بن ابراهيم را دربرگرفته است که وى از راه پدر و ديگر مشايخ خود، روايت مى کند. بخش ديگر، تفسير امام باقر(ع) به رو ايت ابى الجارود است و بخشى اندک ازآن روايتهاى متفرقه را دربردارد.

روايتهاى ابى الجارود، دراين تفسير به دو راه، يادشده است:

1. به واسطه على بن ابراهيم که وى از پدرش، از صفوان بن يحيى از ابى الجارود روايت مى کند.

2. به واسطه نويسنده تفسير، چنانکه آورده است:

(حدثنا احمد بن محمّد الهمدانى قال حدثنى جعفربن عبيداللّه (عبداللّه) قال: حدثنا کثير بن عياش عن زياد بن المنذر ابى الجارود عن ابى جعفر محمّد بن على(ع)…)35

اين راه که همسانى دارد با راه شيخ طوسى ونجاشى، از نظر سند، ضعيف است، امّا راه نخست صحيح و غيرقابل ترديد است.

سيد حسن صدر، در زمينه سلسله سند تفسير مى نويسد:

(تفسير امام باقر(ع)از ابى الجارود را در روزگار پايدارى وى و پيش از زيدى شدن او، گروهى از ثقات شيعه که ابوبصير يحيى بن قاسم اسدى نيز ازآنان است، از وى روايت کرده اند و على بن ابراهيم قمى در تفسيرخود، آن را از راه ابوبصير که ثقه است، نقل کرده است.) 36

ليکن راههاى رسيدن به روايتهاى ابوالجارود، منحصر به آنچه گفته شد نيست، بلکه گروه زيادى ازاصحاب مورد اعتماد در متون معتبر و درخور توجه شيعى، سخنان تفسيرى امام باقر(ع) را به روايت ابى الجارود روايت کرده اند، از جمله:

1. منصور بن يونس که از رجال موثق است، در اصول کافى درباب: الاشارة و النص على عليّ بن الحسين، عليهما السّلام .

2. حماد بن عيسى در جزء دوم بصائرالدرجات، تأليف محمد بن حسن صفار.

3. عامربن کثير السراج درامالى صدوق/ 10.

4. حسن بن محبوب،دراخبار اللوح.

5. ابواسحاق نحوى ثعلبه بن ميمون درکتاب (الحجة) اصول کافى، باب: انّ الائمة نور اللّه.

6. ابراهيم بن عبدالحميد که شيخ طوسى او را توثيق کرده است. در کافى، باب: ادخال السرور على المؤمن.

7. مفضل بن عمر جعفى در خصال شيخ صدوق، باب چهارم/ 104.

8. سيف بن عميره در کافى، باب التفرى / 60.

9. عبدالصّمد بن بشير. 37

در ميان طريقهاى روايى يادشده براى تفسير، طريق على بن ابراهيم قمى را مى توان بدون اشکال، و رهنمون به متن واقعى تفسير دانست.

 

نویسنده : على حسين زاده

پی نوشت:

1. ابن نديم، الفهرست، انتشارات اميرکبير ، 1366/ 59.

2. نجاشى، رجال/ 170 ، ش 448.

3. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 45.

4. طوسى، محمد بن حسن، فهرست/ 305.

5. تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 4/ 251.

6. نجاشى، رجال/170.

7. آل بحرالعلوم، رجال طوسى/ 122، پاورقى، به نقل از: تقريب التّهذيب.

8. همان.

9. همان.

10. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7 / 323، به نقل از: رجال کشى.

11. همان.

12. همان.

13. همان.

14. همان.

15. همان/324.

16. همان.

17. شيخ طوسى، محمد بن حسن، رجال/ 197.

18. نجاشى، رجال/ 170.

19. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 322.

20. علامه حلى، حسن بن يوسف، رجال/ 323.

21. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 324.

22. همان/ 325.

23. استدراک يادشده، از برخى شاگردان آن مرحوم دريافت شده و نزد نگارنده موجود است.

24. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/326.

25. طوسى، محمد بن حسن، رجال، ص 288.

26. سيد بحر العلوم، محمد مهدى، الفوائد الرجاليه، تهران، منشورات مکتبة الصادق،3/ 251.

27. کشى ، رجال، چاپ نجف/ 332، ش 245.

28. طوسى، رجال/ 386.

29. کشى، رجال/ 457.

30. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/321.

31. همان.

32. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 322.

33. همان، 14/ 107.

34. نجاشى، رجال/ 107.

35. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، 1/102.

36. صدر، حسن، تأسيس الشيعه/ 327.

37. تهرانى، آقابزرگ، الذريعه، 4/ 308.