باغ در قرآن

بوستان و درختزار در نقش نعمتى الهى و نماد قدرت خداوند

باغ واژه فارسى درى و ميانه، به معناى تكه زمين بوده[1] كه در عربى نيز رايج است.[2] در فارسى از باغ به «بوستان» كه تركيبى پهلوى از «بوى» (رايحه) و پسوند مكان «ستان» است[3] نيز ياد مى شود؛ همچنين به هر محوطه محصور كه داراى درخت و زراعت و گلهاى خوشبو باشد باغ گفته مى شود.[4]

واژه عربى «جنّت» از ريشه «ج ـ ن ـ ن» به معناى پوشش و مخفى كردن مشتق شده و در معناى باغ از آن جهت كه درختان انبوه مانع از رسيدن نور آفتاب به زمين مى شود به كار رفته است.[5] گاه از درختان باغ ونه زمين آن به باغ تعبير شده[6] كه عبارت «جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25) نيز بر آن دلالت دارد.[7]
ريشه تاريخى لغت جنت از سامى شمالى است؛ ولى در معناى بهشت از آرامى نشئت گرفته و احتمالا از طريق سريانى به عربى راه يافته است.[8] برخى لغويان مسلمان همچون سيوطى نيز به اين منشاء مسيحى اشاره كرده اند.[9] به باغى كه با ديوار يا درختان يا هرچيز ديگرى دايره وار احاطه شده باشد نيز حديقه مى گويند.[10]
در قرآن، لغت جنت هم به معناى باغ اين جهانى (بقره/2،265؛ سبا/34،15) و هم به معناى جايگاه نيكوكاران و مومنان در آخرت (حاقّه/69 ،22، غاشيه/88 ،10) به كار رفته است. نخل و انگور به عنوان نمونه درختان باغ ذكر شده است: «جَنّـت مِن نَخيل و اَعنـب» . (مؤمنون/23،19) احتمالا تاكيد بر اين دو درخت به عنوان نمونه درختهاى جنت از آن روست كه خرما و انگور محصولات عمده حجاز بوده كه در مدينه و طائف كشت مى شده است.[11]
البته به درختان ديگرى همچون زيتون و انار نيز در قرآن اشاره شده است: «و جَنّـت مِن اَعناب والزَّيتونَ والرُّمّان» . (انعام/6 ،99) ذكر باغ در قرآن همراه با تعابير گوناگونى چون: «جَنَّــت مَعروشـت و غَيرَ مَعروشـت» (انعام/6 ،141) به معناى باغهاى نيازمند به داربست و بى نياز از آن[12]، «و جَنّـت اَلفافـا» (نبأ/78،16) به معناى باغهايى با تراكم بسيار[13] و «حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة» (نمل/27،60) به معناى باغهاى خوش منظر و سرورآفرين[14] آمده است؛ همچنين عبارت «تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25، آل عمران/3، 15، نساء/4، 13، ...) به معناى باغهايى با نهرهاى جارى در زير درختان آنها، و تعبير «فى جَنَّة عالِيَة» (حاقّه/69 ،22، غاشيه/88 ،10) نيز در قرآن براى خصوص بهشت به كار رفته است.
رويش گياهان و درختان و شكل گيرى باغهاى انبوه در قرآن، نعمتى براى انسانها و نمادى از توانايى مطلق خداوند و نشانه اى بر وجود و وحدانيت اوست: «و هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَىء فَاَخرَجنا مِنهُ خَضِرًا نُخرِجُ مِنهُ حَبـًّا مُتَراكِبـًا ومِنَ النَّخلِ مِن طَـلعِها قِنوانٌ دانِيَةٌ وجَنّـت مِن اَعناب والزَّيتونَ والرُّمّانَ مُتَشبِهـًا و غَيرَ مُتَشـبِه انظُروا اِلى ثَمَرِهِ اِذا اَثمَرَ ويَنعِهِ اِنَّ فى ذلِكُم لاََيـت لِقَوم يُؤمِنون» . (انعام/6 ،99) خداوند در اين آيه و آيات 141 انعام/6 ؛ 19 مومنون/23؛ 30 ـ 32 عبس/80 و ... آفرينش باغها را براى انسانها و منبعى خوراكى براى ايشان و چارپايانشان معرفى كرده است.
تعبير «مُتَشبِهـًا وغَيرَ مُتَشـبِه» كه به تفاوت در شكل، رنگ يا مزه محصولات باغ نظر داشته[15] و عبارت «مُختَلِفـًا اُكُلُه» (انعام/6 ،141) به معناى تفاوت در ميوه و طعم محصول.
و همچنين آيه «و مِن كُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فيها زَوجَينِ اثنَين» (رعد/13،3) كه به تفاوت در رنگ، مزه، زمان برداشت و آبدار بودن اشاره دارد[16] مى تواند به سلايق گوناگون انسانها يا نيازمنديهاى متفاوت آنها در فصول مختلف سال تفسير شود[17]، بر اين اساس باغها نعمت و مرحمتى براى انسانهاست كه با دقت و تفكر در آنها كه به تعبير برخى لازم تلقى شده[18] وجود مدبرى آگاه، انكارناپذير است و او همان گونه كه بر خلق گياهان گوناگون و باغهاى انبوه از آب و خاك مرده قادر است، بر رستاخيز نيز توانايى دارد.[19]
خداوند در آيات ابتداى سوره رعد نيز در اثبات توحيد و معاد پس از آنكه شمار بسيار مردمِ بى ايمان را نكوهش مى كند، نشانه هايى از قدرت خويش را ذكر كرده كه از آن جمله توانايى در روياندن ميوه هاى گوناگون از آب، هوا و زمينى يكسان است[20]: «و فِى الاَرضِ قِطَعٌ مُتَجـوِرتٌ وجَنّـتٌ مِن اَعنـب وزَرعٌ ونَخيلٌ صِنوانٌ وغَيرُ صِنوان يُسقى بِماء واحِد و نُفَضِّلُ بَعضَها عَلى بَعض فِى الاُكُلِ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيـت لِقَوم يَعقِلون» (رعد/13،4) در همين جهت در اين آيه دعوت به تفكر و تعقّل و در آيه 99 انعام/6 تاكيد بر دقت در نحوه رسيدن ميوه ها شده است.
در آيه 60 نمل/27 نيز خداوند با بيان اينكه آفريدگار آسمانها و زمين است و براى انسانها از آسمان، آب فرستاده و با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانده به ناتوانى انسانها در آفرينش درختان و توبيخ ايشان در پرستش غير خود پرداخته است[21]: «اَمَّن خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ واَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنبَتنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة ما كانَ لَكُم اَن تُنـبِتوا شَجَرَها اَءِلـهٌ مَعَ اللّهِ بَل هُم قَومٌ يَعدِلون» . (نمل/27،60) برخى صفت سرورآفرينى براى باغ را كه با واژه «بهجت» بيان شده، تنها در زيبايى و خوش منظر بودن خلاصه نكرده و به اهميتِ نقش شادى آور بودن باغ در تصفيه هوا و ايجاد محيطى پاكيزه اشاره كرده اند.[22]
در داستانهاى گوناگون قرآنى از باغ ياد شده است؛ حضرت آدم و همسرش حوّا پيش از خوردن از درخت ممنوع در باغى ساكن بودند: «و قُلنا يـــادَمُ اسكُن اَنتَ و زَوجُكَ الجَنَّةَ» (بقره/2،35) كه مصداق آن بين مفسران مورد اختلاف است؛ برخى آن را به قرينه «ال» تعريف، همان بهشت جاودان دانسته اند.[23] ديگران از آن جهت كه هركس به بهشت درآيد از آن رانده نمى شود و نيز نشان دادن درخت زندگى جاودان به وسيله شيطان (طه/20،120) با اين نظر مخالفت كرده اند.[24]
در داستان اصحاب الجنه در آيات 17 ـ 32 قلم/68 نيز از باغى سخن مى رود كه مالكان آن به شيوه پدر خود مبنى بر تقسيم درآمد باغ به سه بخش هزينه هاى باغ، سهم فقرا و قوت ساليانه خويش[25] پايبند نبوده و تصميم به تصاحب تمامى محصولات باغ داشتند كه نيمه شب عذاب الهى باغ آنها را به خاكستر تبديل كرد.[26]
در داستان قوم سباء نيز از باغهاى گسترده اى سخن مى رود كه در سمت چپ و راست آنها قرار داشته و نشانه اى از قدرت خداوند براى ايشان بوده است[27]: «لَقَد كانَ لِسَبَإ فى مَسكَنِهِم ءايَةٌ جَنَّتانِ عَن يَمين وشِمال كُلوا مِن رِزقِ رَبِّكُم واشكُروا لَهُ بَلدَةٌ طَيِّبَةٌ ورَبٌّ غَفور» (سبأ/34،15)؛ ولى ايشان با سرپيچى از امر خداوند سپاس نعمتهاى وى را به جاى نياوردند و عذاب خداوند باغهاى سرسبز آنها را به درختانى بى ارزش با ميوه هايى تلخ تبديل كرد.
در آيات 32 ـ 44 كهف/18 نيز داستانى از ايمان مردى فقير به خداوند و رستاخيز وكفران مردى ثروتمند آمده است[28] كه خداوند باغهايى پرمحصول از انگور و نخل و زراعتى پربركت همراه با آبى فراوان به وى عطا كرده بود[29]: «واضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَينِ جَعَلنا لاَِحَدِهِما جَنَّتَينِ مِن اَعنـب وحَفَفنـهُما بِنَخل وجَعَلنا بَينَهُما زَرعـا * كِلتَا الجَنَّتَينِ ءاتَت اُكُلَها ولَم تَظلِم مِنهُ شيــًا و فَجَّرنا خِلــلَهُما نَهَرا» . (كهف/18، 32 ـ 33) مرد ثروتمند دوست مومن خود را به نادارى و ناتوانى تحقير مى كرد[30] و با ديدن باغهاى آباد خود گمان مى برد كه رستاخيزى نخواهد بود و آن باغ همواره آباد خواهد ماند[31]: «و دَخَلَ جَنَّتَهُ وهُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبيدَ هـذِهِ اَبَدا * و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً» (كهف/18،35)؛ همچنين مى پنداشت اگر آخرتى نيز باشد بيش از آنچه در اين دنيا دارد در آن بهره مند خواهد شد: «... و لـَئِن رُدِدتُ اِلى رَبّى لاََجِدَنَّ خَيرًا مِنها مُنقَلَبـا» (كهف/18،36)، بر اين اساس بر اثر ناسپاسى وعدم اطمينان به آخرت دچار عذاب شده و باغش به ويرانه اى خشك و بى محصول تبديل شد.[32]
در آيات 265 ـ 266 بقره/2 انفاق در راه رضاى خدا به باغى در نقطه اى مرتفع تشبيه شده است كه بارانى درشت يا لااقل بارانى نه چندان اندك بر آن نازل شده و محصولاتش را دوچندان كرده است و به اين اشاره دارد كه به هر حال پاداش انفاق كننده فراموش نمى شود[33] و در مقابل، انفاق با ريا به باغ پرثمرى تشبيه شده است كه در زمان نيازمندى صاحبش آتش گرفته و نابود مى شود[34].

 

نویسنده: محمد باقر معمورى

 

پی نوشت:

1. دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 570 .

2. لغت نامه، ج 3، ص 3605، «باغ».
3. همان، ص 4404، «بوستان».
4. همان، ص 3605؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص 461. «باغ».
5. مفردات، ص 204؛ التحقيق، ج 2، ص 122؛ «جنّ».
6. مفردات، ص 204.
7. مجمع البيان، ج 1، ص 161.
.8واژه هاى دخيل، ص 171.
9. الاتقان، ج 1، ص 295.
10. مفردات، ص 223؛ التحقيق، ج 1، ص 181، «حدق».
11. جامع البيان، مج 10، ج 18، ص 18.
12. المنير، ج 7، ص 66 ؛ نمونه، ج 6 ، ص 3؛ راهنما، ج 5 ، ص 379.
13. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 10.
14. مجمع البيان، ج 7، ص 358؛ الميزان، ج 15، ص 379.
15. جامع البيان، مج5 ، ج7، ص383؛ كشف الاسرار، ج3، ص436؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 333.
16. مجمع البيان، ج 6 ، ص 423.
17. المنير، ج 8 ، ص 69 .
18. كشف الاسرار، ج 3، ص 436؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 333.
19. كشف الاسرار، ج3، ص437؛ المنير، ج 30، ص 14.
20. مجمع البيان، ج6، ص424؛ ج13، ص102 ـ 103.
21. مجمع البيان، ج 7، ص 358؛ الميزان، ج 15، ص 380.
22. الجواهر، ج 13، ص 237.
23. تفسير بيضاوى، ج 1، ص 296؛ مجمع البيان، ج 1، ص 194.
24. مجمع البيان، ج 1، ص 194؛ نورالثقلين، ج 1، ص 62.
25. كشف الاسرار، ج 10، ص 192؛ مجمع البيان، ج 8 ، ص 550 .
26. مجمع البيان، ج 10، ص 505 ـ 506 .
27. مجمع اليبان، ج8 ، ص604 ؛ المنير، ج22، ص169.
28. مجمع البيان، ج 6، ص 723؛ روح المعانى، مج 9، ج 19، ص 394.
29. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 304 ـ 305؛ روح المعانى، مج 9، ج 19، ص 395.
30. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 306؛ روح المعانى، مج 9، ج 19، ص 397.
31. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 306 ـ 307؛ مجمع البيان، ج 6 ، ص 723.
32. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 307، 309؛ مجمع البيان، ج 6 ، ص 723، 728.
33 جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 99 ـ 103؛ التبيان، ج 2، ص 338 ـ 340.
34. جامع البيان، مج3، ج3، ص103ـ104؛ مجمع البيان، ج2، ص180، 188؛ التبيان، ج2، ص 340 ـ 343.