بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن(حضرت یونس)

يونس بن متى(علیه السلام)

- يونس، از پيامبران مرسل الهى است. خداوند عزت، او را به سوى مردم نينوا و موصل گسيل فرمود. موصل در شمال خطه عراق و نينوى در جنوب خطه عراق واقع شده است.

يونس سالها به دعوت مردم پرداخت و در برابر آزار مردم بردبارى نشان داد، وچون صبر و تحمل او پايان گرفت، تقاضاى عذاب کرد و مقرر شد که عذاب الهى بر آنان نازل شود، يونس قوم و ملت خود را وانهاد و از منطقه خطر دور شد و بعد ازموعد مقرر به محل موعود آمد تا از منطقه عذاب الهى بازديد کند، ولى برخلاف انتظار، مردم را به حال قبلى سالم و برقرار ديد. يونس از تخلف عذاب، مکدر شد و به منظور فرار از شماتت و رسوايى به کنار دجله آمد و يک کشتى را عازم سفر ديد و بلافاصله سوار کشتى شد تا به ديار غربت سفر کند. در اثناى سفر، کشتى دچار خطر شد و بر طبق متداول، ملوانان کشتى قرعه کشيدند تا يک يا چند نفر را قربانى سايرين کنند و شرّ نهنگ را بگردانند. قرعه به نام يونس درآمد و او را به کام نهنگ افکندند، ولى به خواست و اراده الهى، يونس ازمجراى مرى وارد کيسه هواى نهنگ شد و نهنگ او را به قعر آب فروبرد، بى آن که زيانى به جسم وجان يونس و تنفس او وارد شود.
يونس در تاريکى اين زندان متحرک، متنبّه خطاى خود گشت و گفت: (لااله الاّ أنت سبحانک انّى کنت من الظالمين) (انبياء/188)؛ بارخداي، جز تو پناهى نيست که مرا از اين زندان نجات بخشد. بارخدايا تو منزّهى ازاين که در کارهايت خطايى رخ دهد. اين من بودم که خطا کردم و به خود ستم ران دم و اينک مبتلا گشته ام.
خداوند، دعاى او را شنيد و از شکم ماهى نجات بخشيد. به اين صورت که ماهى در اثر ورود يونس به داخل مثانه و کيسه هوائى، درد دل شديدى در اندرون خود احساس مى کرد و مرتب حالت تهوع و فشار به او دست مى داد، تا آن که بعد از مدتى خوراک نامساعد خود را قى کرد و يونس د رحال بيهوشى به ساحل افتاد و با سايه بان شدن کدوبنى از تفت خورشيد و باد سرد وگرم در امان ماند.

- قرآن مجيد مى گويد: (ان ّالذين حقّت عليهم کلمة ربّک لايؤمنون ولوجاءتهم کلّ آية حتى يروا العذاب الاليم)(يونس/96ـ97)؛ آنان که در کفر و تمرد ثابت قدمند و در قضاء الهى به عذاب دوزخ محکوم شده اند، قهراً ايمان نمى آوردند، گرچه آيات و معجزات الهى را از هرگونه گون بنگرند. مگر آن موقع که عذاب الهى را با چشم بنگرند. ولى در آن صورت، ايمان آنان مفيد نمى افتد، چرا که ايمان نيست، بلکه عيان است آن چنان که ايمان فرعون مقبول نيفتاد.
اين يک قانون طبيعى است که در سراسر قرآن مورد تأکيد کامل قرار گرفته است. علت تأکيد آن بود که کافران مى گفتند: اگر عذاب الهى درست است، چرا بر ما نازل نمى شود تا ببينيم و ايمان بياوريم و لذا قرآن مى گفت: ايمانى که بعد از معاينه عذاب باشد، مثمر ثمر نخواهد بو د، وگرنه همه کافران و فاسقان بعد از مرگ و رسيدن به عالم دوزخ، صاحب ايمان مى شوند. بنابراين هر قوم و ملتى که قبل ازنزول عذاب ايمان بياورد، ايمان آنان قابل قبول خواهد بود.

و از همين روست که در تعقيب همين آيات سوره يونس مى گويد: (فلولا کانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا و متّعناهم الى حين)؛ اى کاش درميان ملتهاى پيشين ملتى را مشاهده مى کردم که قبل از نزول عذاب، ايمان ب ياورند تا ايمانشان مورد پذيرش و قبول الهى قرار بگيرد. چر، فقط يک ملت و آن ملت قوم يونس بودند که قبل از نزول عذاب ايمان آوردند و ما عذاب رسوا کننده دنيوى را از سرآن قوم و ملت بازگردانديم و تا مدت مشخصى که اجل مقررشان باشد، مهلت داديم و زنده نگه داشتيم. ا زاين آيات کريمه، استنباط مى شود که قوم يونس، قبل از معاينه عذاب، ايمان آورده اند.
شرح اين مطلب دربرخى از روايات چنين رسيده است که يک تن از فرزانگان آن قوم به يونس ايمان آورده بود، و درآن روز که يونس وعده عذاب را ابلاغ کرد وخود از شهر خارج شد، آن مرد فرزانه در ميان ملت خود ماند و به آنان گفت: اى مردم، عذاب الهى خوارکننده است و ملتهاى پ يش از شما مانند قوم نوح وقوم عاد و قوم صالح و ساير ملتها را هلاک ونابود کرده است. اينک پيامبر خدا يونس از ميان شما خارج شده است آن چنان که نوح و هود و صالح، به هنگام نزول عذاب از ميان قوم رفتند تا دچار عذاب آسمانى نشوند. شما مطمئن باشيد که در روز مقرر، ع ذاب الهى نازل خواهد شد، مگر آن که پيش از مشاهده عذاب ايمان بياوريد. اينک هنوز فرصت داريد. از خدا و خشم و سطوت او بترسيد و ازکفر و تمرد توبه کنيد و به درگاه خدا زارى کنيد، باشد که عذاب خود را از شما برگرداند.
سخنان آن مرد فرزانه در دل آن مردم اثر کرد و راه توبه و انابه در پيش گرفتند و ازخداوند مهربان تقاضاى بخشش کردند و متعهد شدند که فرمان خدا را پذيرا گردند. در اثر توبه و انابه آن مردم عذاب الهى که مانند صاعقه آسمانى در راه فرود آمدن بود، منحرف شد و بر سر کو ههاى دوردست و يا دريا فرود آمد و به آن قوم و ملت وشهر و ديار آسيبى وارد نگشت تا فرصت بيابند و به يونس ايمان بياورند و از پيام او اطاعت کنند.

- قرآن مجيد به رسول اکرم خطاب کرده و مى گويد: (فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لاتستعجل لهم) (احقاف/35)؛ يعنى: صبر و تحمل پيشه کن، آن سان که رسولان صاحب عزم، صبر و تحمل پيشه کردند، و براى عذاب آنان شتاب مورز. و باز درجاى ديگر مى گويد: (فاصبر لحکم ر بّک ولاتکن کصاحب الحوت اذ نادى وهو مکظوم) (قلم/47)؛ براى اجراى فرمان خدا و دعوت قومت صبر و تحمل پيشه کن ومانند يونس مباش که صبر و تحمل خود را از کف داد و بر قوم خود نفرين کرد و پايان کارش به آن جا کشيد که در دل ماهى از خشم خود فرود آمد و فرياد زد (سبحانک انّى کنت من الظالمين).
از تقابل اين دو آيه، استنباط مى شود که يونس در حد رسولان صاحب اراده محسوب نمى شود، زيرا رسولان صاحب اراده صبر و تحمل پيشه مى کنند و از آزار و استهزاء قوم خود، عصبانى و برافروخته نمى شوند، و بالاخره با ملت خد کنار مى آيند گرچه با گذشتن يک نسل باشد. بنابرا ين خطاى يونس، در بى صبرى و سقوط از درجه اولو العزمى بوده است و در تعقيب آن، از وضع و موقعيتى که براى او رخ داده است، دلخور و ناراضى شده و با اين گمان که خداوند، با پيش آمدن اين موقعيت بر او سخت نخواهد گرفت واو را معذور خواهد شناخت، منطقه مأموريت خود را ت رک گفت وچون به کام نهنگ افتاد، دانست که اين عقوبت ازجانب خدا است و از هيچ جهت معذور نبوده است و گرنه خداوند رئوف ومهربان بر او سخت نمى گرفت.
در واقع يونس، هم در شناخت قوم خود دچار خطا شده بود که گمان مى کرد آنان اهل و مستحق عذابند و ديگر ايمان نمى آورند، درحالى که چنان نبود و قبل از نزول عذاب ايمان آوردند و از بلا رستند وهم ازاين جهت دچارخطا شده بود که حوزه مأموريت خود را با کمال دلسردى و دلخ ورى ترک گفته بود، درحالى که مى بايد از کشف عذاب شادمان باشد وهرچه زودتر به ميان قوم خود بازگردد و به رهبرى آنان همت بگمارد. و لذا قرآن مجيد در جاى ديگر مى گويد: (وانّ يونس لمن المرسلين. اذ أبق الى الفلک المشحون)؛ يعنى يونس از رسولان ما بود، حتى در همان ل حظات که مانند بندگان فرارى گريخت وبه کشتى پناهنده گشت تا از شماتت مردم برهد و غيظ دل را شفا بخشد، رسول ما بود و ما تلطيف رسالت را از دوش او برنداشته بوديم.

- قرآن مجيد، با جمله (فساهم فکان من المدحضين)(صافات/141) به قرعه کشى رسميت قانونى مى دهد و به همين جهت است که در فقه اسلامى، آنجا که تکليف بندگان خدا روشن نباشد، قرعه کشى را حجت مى دانند. دراين زمينه از طريق عترت رسول، احاديثى وارد شده است.

- قرآن مجيد مى گويد: (فالتقمه الحوت و هو مليم) (صافات/142)؛ نهنگ، يونس را بلعيد و يونس خود را ملامت مى کرد. (مليم) يعنى ملامت کننده و منظور از اين ملامت همان نيايش مخصوصى است که درجاى ديگر از يونس نقل شده است و مى گويد: (لااله الاّ أنت سبحانک انّى کنت م ن الظالمين)؛ بارخدايا! پناهى و اميدى جز تو نيست. تو از خطا کارى منزهى. اين من بودم که خطا کردم و از ستمکاران بودم که حوزه مأموريت خود را با غيظ و دلخورى ترک کردم. و لذا قرآن مجيد به دنبال اين آيه مى گويد: (فلولا انّه کان من المسبّحين. للبث فى بطنه الى يو م يبعثون) (صافات/143ـ144)؛ اگر نه آن بود که يونس در کام ماهى خدا را تسبيح کرد وخطا را از خود دانست نه از جانب خد، تا روز رستاخيز در شکم ماهى درنگ مى کرد و روى نجات را نمى ديد.

بنابراين، جمله: (وهو مليم) با جمله (کان من المسبّحين) و آن جمله ديگر که گفت: (سبحانک انّى کنت من الظالمين) همه يک موضوع را مطرح مى کنند و ثمره آن را نجات از کام ماهى مى دانند. اگر يونس خود را ملامت نمى کرد و خدا را تسبيح و تنزيه نمى کرد، ماهى در اثر اين خوراک نامساعد به قعر دريا فرو مى رفت و در عمق آبهاى دريا جان مى داد و جسد او با جسد ماهى در زير آبها مدفون مى ماند، بى آن که بپوسد و متلاشى گردد که اين خاصيت گوشت ماهى است يا زندان کيسه هوائى براى يونس.
اثر اين تسبيح و ملامت نفس، آن بود که از کام ماهى بر هد و جانش نجات يابد. و پذيرش نيايش او سبب شد که هم ازکام ماهى برهد وهم در مقام رسالت تثبيت شود، چنان که در جاى ديگر گفت: (لولا أن تدارکه نعمة من ربّه لنبذ بالعراء وهو مذموم) يعنى: اگر لطف الهى شامل حال يونس نمى گشت از کام ماهى مى رست و به ساحل مى افتاد، اما از مذمت و نکوهش نمى رست.

 

نویسنده: محمد باقر بهبودی

منابع: 

نشریه پژوهشهاي قرآني، پياپي 13 و 14