بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن(حضرت یحیی)

يحيى بن زکريا(علیه السلام)

- يحيى بن زکريا از کودکى ـ يعنى در حدود هفت سالگى ـ به آن مقامى نايل شد که ابراهيم خليل در ابتداى جوانى و عموم پيامبران در سى سالگى نائل شده اند.

قرآن مجيد مى گويد: (يا يحيى خذ الکتاب بقوّة و آتيناه الحکم صبيّاً. و حناناً من لدنّا و زکاة و کان تقيّاً. و برّاً بوالديه ولم يکن جبّاراً عصيّاً. و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياً) (مريم/11ـ14)؛
اى يحيى فرمان خدا را با تمام توان و نيرو قبضه کن و ما در کودکى حکم و دريافت و قضاوت را به او عطا کرديم که بتواند ميان حق و باطل دادرسى کند. وما از جانب خود مهر و عاطفه شديدى به او عطا کرديم که خيرخواه جدى مردم باشد و ما از جانب خود پاکى و بى آلايشى دنيا را به او عطا کرديم که ازلذات و مواهب دنيا رو گ ردان باشد. و يحيى پرهيزگار و با تقوى بود. و هم نيکوکار و در طاعت پدر و مادر و سرکش و نافرمان نبود که از اطاعت آنان سربتابد. درود بر يحيى، آن روز که ولادت يافت. درود بر يحيى آن روز که رحلت يابد و درود بر يحيى آن روز که تجديد حيات کند و به رستاخيز آيد.

علت اين که قرآن مجيد در مورد يحيى و در مورد عيسى مى گويد: (درود بر او ، روزى که ولادت يافت و روزى که رحلت يابد و روزى که مبعوث شود)، دورکردن نسبتهاى ناروا از سر ولادت اين دو بزرگوار است، زيرا ولادت اين دو تن به صورت غيرعادى انجام گرفت و مردم بنى اسرائيل که قومى کج نهاد و بد انديش بوده اند تهمتهاى ناروا به آنان وارد کرده اند و خداوند مى خواست تهمتهاى آنان را مردود سازد که نگويند (زکريا کودکى را به خود بسته است که موالى را ازميراث خود محروم سازد و يا نگويند که اين کودک زنازاده است و اين زکريا بوده که عقيم و نازا بوده است نه همسر او که از ديگران آبستن شده است. اين گونه تهمتها ازمردم بنى اسرائيل غيرمنتظره نبوده و نخواهد بود، و لذا قرآن مجيد در مورد عيسى و مريم مى گويد: (و بکفرهم و قولهم على مريم بهتاناً عظيماً) (نساء/155)

- تاريخ يحيى بن زکريا، تا حدى نسبت به امام ابوجعفر جواد (علیه السلام)  کرار شده است. امام ابوالحسن الرضا(علیه السلام) تا 35 سالگى صاحب فرزند نشد و چون با وصيت پدرش موسى بن جعفر (ع) متصدى و متولى صدقات آن حضرت بود، عموها و برادرها و عموزادگان آن سرور به خود وعده مى دادند که بعد از مرگ ابوالحسن على بن موسى الرضا توليت صدقات را خود به عهده مى گيريم و مطابق ميل خود به مصرف مى رسانيم.
هنگامى که امام ابوجعفر جواد(ع) متولد شد، عموها و عموزادگان و برادران حضرت رضا(ع) معترض شدند و گفتند: اين کودک فرزند على بن موسى نيست، بلکه اين کودک را به خود بسته است تا وصى خود قرار دهد و توليت صدقات را به او بسپارد و در ضمن شيعيان را به سوى خود جلب کند که امامت او را بپذيرند و نگويند على بن موسى امام نيست، زيرا صاحب فرزند نمى شود و جز امام آخرين يعنى امام دوازدهم، هر امامى بايد صاحب فرزند باشد که نسل امامان منقطع نگردد. و بالاخره پس از ارجاع به قيافه شناسان پذيرفتند که ابوجعفر جواد فرزند ابوالحسن الرضا است.
وچون حضرت رضا(ع) به شهادت رسيد و ابوجعفر(ع) در سن هفت سالگى بود، جماعتى معترض بودند که کودک نمى تواند امام باشد، ولى بعد از مراجعه و آزمايش علمى متوجه شدند که منصب امامت به کودکان هم قابل تفويض هست.
على بن اسباط مى گويد من راهى مصر بودم که در سر راه مصر به مدينه خدمت ابوجعفر امام جواد(ع) رسيدم که تازه به منصب امامت رسيده بود. من به قد و بالاى او مى نگريستم که هنگام ورود به مصر، براى شيعيان مصرى بازگو کنم تا امام خود رابشناسند. ابوجعفر جواد به من خير ه شد وگفت: خداوند گاهى فرمان وحکومت را در سالهاى کهولت به بندگان صالح خود مى دهد و لذا گفته است: (فلمّا بلغ اشدّه و استوى آتيناه حکماً و علماً) وگاهى زمان حکومت را در سن کودکى تفويض مى کند و لذا درباره يحيى گفته است (وآتيناه الحکم صبيّاً). در اين زمينه ر وايات زيادى رسيده است.(بحار الانوار14/176)

- نام يحيى، در قرآن به همين صورت ياد شده است. اين اسم در زبان عربى يوحنا تلفظ مى شود، و لذا در قراءت غيرمعروف (يحيى) را هم (يحنّى) خوانده اند. يحيى، يعنى زنده جاويد، و براساس منطق قرآن، قبل از فرزند زکري، شخص ديگرى به اين نام ناميده نشده است. برخى گفته اند کلام خداى عزوجل که مى گويد: (لم نجعل له من قبل سميّاً) به اين معنى است که ما پيش از ولادت اين فرزند تاکنون همتايى براى او نيافريده ايم.

- قرآن مجيد که مى گويد: (انّ اللّه يبشّرک بيحيى مصدّقاً بکلمة من اللّه و سيّداً و حصوراً… ) (آل عمران/39)، منظور از (کلمة من اللّه) عيسى بن مريم است که او را کلمة الله مى نامند. بنابراين، بشارت به يحيى متضمن بشارت به ولادت عيسى نيز بوده است. منتها در اي ن آيه و اين عبارت نامى از مادر او در ميان نيامده است. با اين بشارت، اين نکته نيز بر زکريا روشن شد که يحيى، زمان رسالت و نبوت عيسى را درک خواهد کرد و چون يحيى در عهد خود بسيارمعروف و مورد اعتماد همگان بود، تأييد و تصديق يحيى، مى توانست تا حد قابل توجهى ول ادت عيسى را توجيه کند و اتهامات وارده را ازساحت مريم دفع کند.

- در تاريخ يهود، نام يحيى به عنوان يوحناى معمّد يا تعميد دهنده ياد شده است. يحيى (ع) نسبت به نجات مردم ازگرداب گناهان و توجيه آنان به سوى هدايت و روحانيت کوشا بود، چنان که قرآن گفت: (و حناناً من لدنا) که شرح آن گذشت. بر طبق معمول آن زمان، يوحنا مردم را به حق و عدالت دعوت مى کرد و براى توبه دادن آنان را به کنار نهر و يا دريا مى برد و تا نيمه بدن وارد آب مى کرد و سپس به نام خدا شخصاً آب را بر آنان مى ريخت تا غسل کنند و از خباثت گناهان پاک شوند، و لذا اين سنت باقى و برقرار ماند که براى غسلهاى واجب و مستحب حتى المقدور از آب نهر و قنات استفاده کنند و تا نيمه بدن در آب بنشينند و با کف دستها آب بر فرق سر بريزند.

- در مورد شهادت زکريا و شهادت يحيى، اساطير و افسانه ها وماجراهاى جالبى را مطرح کرده اند، درحالى که قرآن مجيد از شرح آن به کلى سکوت کرده است. اين اساطير و افسانه ها در کتب تواريخ و کتاب بحارالانوار و اغلب تفاسير ثبت شده است، براساس اين تواريخ، يحيى قبل ا ز پدرش زکريا شهيد مى شود، در حالى که فلسفه ولادت يحيى آن بود که خداوند به زکريا فرزندى عطا کند که بعد از او وارث توليت و متصدى موقوفات او باشد.
چنانکه اگر يحيى سالها عمر کرده باشد و بعداً به شهادت رسيده باشد، دراين صورت موضوع پيرى و فرسودگى زکريا توجيه نخواهد شد، با آن که چهل سال بعد از ولادت يحيى زنده باشد. روى هم رفته اين اساطير و افسانه ها قابل توجيه نيستند، و چه بسا که شرح حال زکري، پدر يحيى، با زکرياى ديگر مشتبه شده باشد.

 

نویسنده: محمد باقر بهبودی

 

منابع: 

نشریه پژوهشهاي قرآني، پياپي 13 و 14