بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن(حضرت داوود)

داود (علیه السلام)

1. جماعتى از قوم بنى اسرائيل به وسيله جالوت ازخانه وکاشانه خود آواره شدند و در بيابانها و آباديهاى اطراف اريحا سرگردان بودند. يکى از پيامبران بنى اسرائيل به نام شمويل عهده دار تربيت دينى و مذهبى آنان بود، سران بنى اسرائيل و رؤساى عشاير و قبايل به نزد شمويل آمدند و تقاضا کردند تا فرماندهى از جانب خداوند براى آنان نامزد کند تا در رکاب او به پيکار با جالوت بپردازند. آن چنان که قرآن مجيد حکايت مى کند، سران بنى اسرائيل تعهد کردند که اگر فرماندهى به عنوان ملک برآنان گماشته شود، از فرمان او اطاعت مى کنند.
قرآن مجيد مى گويد: (قالوا لنبيّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فى سبيل اللّه)(بقره/246ـ251). تقدير کلام چنين است: (وابعث لنا ملکاً فان بعثت لنا ملکاً نقاتل فى سبيل اللّه)؛ يعنى با شمويل شرط و عهد نهادند که اگر ملکى و فرماندهى معين شود، در رکاب او از بذل جان و مال دريغ نخواهند کرد. با وجود اين، شمويل از تعهد و شرط آنان اطمينان نيافت و لذا گفت: (هل عسيتم إن کتب عليکم القتال أن لاتقاتلوا)؛ آيا امکان دارد که اگر فرماندهى بر شما مبعوث شود، و در نتيجه به شرط و عهد شما پاسخ مثبت بدهيم، شما از پيکار با دشمن سر بتابيد ؟ نکته جالب اين جا است که با تعيين فرمانده، پيکار با دشمن بر آنان فرض و مکتوب مى شد، زيرا خود آنان تعهد کرده و شرط نهاده بودند که اگر فرماندهى معين شود، از پيکار با دشمن فروگذار نخواهند کرد. و لذا است که قرآن مجيد در عوض آن که بگويد: (فلمابعث عليهم ملک ت ولّوا الا قليلاً منهم) چنين گفت: (فلمّا کتب عليهم القتال تولّوا إلا قليلاً منهم).

2. از جانب خداوند عزت، طالوت به عنوان ملک و فرمانده معين گشت با آن که طالوت ، نه از بازماندگان لاوى بود که ميراث نبوت در نسل او برقرار شده بود، و نه از بازماندگان يهودا که هماره دولت و ثروت در نسل او برقرار مانده بود. مردم بنى اسرائيل که خود را از نسل لا وى و يهودا مى دانستند، از انتخاب طالوت به شگفت آمدند، زيرا انتظارش آن بود که از ميان اين دو نسل کسى به فرماندهى انتخاب گردد. لذا به شمويل اعتراض کردند که چگونه مى شود که طالوت بر ما فرماندهى کند، درحالى که اقلاً از سبط يهودا هم نيست که صاحب ثروت و دولتى باشد. ما که از نسل لاوى و يهودا هستيم به فرماندهى سزاوارتريم.
شمويل گفت: خداوند نسل شما را لايق اين فرماندهى نديد و لذا طالوت را که از حيث دانش و توان جسمى لايق فرماندهى است، به پادشاهى شما منصوب کرده است. (واللّه يؤتى ملکه من يشاء و اللّه واسع عليهم) خداوند پادشاهى خود را به هر کس بخواهد عطا مى کند. خداوند، در عطا ى پادشاهى گشايش مى دهد و تنها نسل يهودا و لاوى را به پادشاهى نمى گمارد، بلکه هر کس را لايق بداند به اين سمت مى گمارد. انتخاب طالوت، به راى و فکر من نبوده است، بلکه اين انتخاب و گزينش امر الهى است و نشانه صحت گفتارى آن است که تابوت موسى به وسيله فرشتگان ب ه شما بازمى گردد. همان تابوتى که مايه آرامش و اطمينان خاطر شما به پيروزيها بوده است و ميراث موسى و هارون در آن نهفته است. تابوت موسى هماره در خاندان قدرتمند بنى اسرائيل بود، ولى در اثر نالايقى، به دست دشمن افتاد.
در متن قرآن حکايت شده است که اين تابوت به وسيله فرشتگان الهى به خانه طالوت آورده شد و جمعى از مورخين پنداشته اند که دشمن از نگهدارى تابوت فال بد زدند، چرا که هر کسى به نگهبانى آن مى پرداخت، دچار بلا مى شد، لذا تابوت را بر روى کالسکه اى بستند و کالسکه را به سوى بيابان رها کردند و کالسکه به وسيله فرشتگان هدايت شد تا به دست طالوت رسيد.

3. طالوت با يهوديان آواره به سوى جالوت حرکت کرد. در راه به نزديک نهرى رسيدند که از سيلاب بهارى روان شده بود. طالوت به آنان گفت: شما در برابر خود نهرى خواهيد يافت. خداوند مى خواهد شما را بيازمايد. هيچ کس نبايد ازاين آب بياشامد. هر کس ازاين آب بياشامد، در حمايت من نيست و هرکس نياشامد و نچشد در حمايت من است، مگر آن که تنها به يک مشت آب قناعت کند که باز هم در حمايت من خواهد بود. در حديث امام باقر(علیه السلام) آمده است که تمام سپاهيان از آب نهر نوشيدند، جز سيصد و سيزده نفر که برخى ننوشيدند و برخى به يک مشت آب قناعت کر دند. آنان که از آب نهر نوشيدند، دچار رعب و هراس شدند و ازهمراهى طالوت امتناع کردند و لذا طالوت تنها با همان سيصد و سيزده نفر از آب نهر گذشتند و به سوى جالوت راه برگرفتند. و چون عظمت سپاه جالوت را مشاهده کردند، آنان که يک مشتى از آب نهر نوشيده بودند، گفتن د: ما با اين عدد که نمى توانيم در برابر جالوت و سپاهيانش مقاومت کنيم، و آنان که از آب نهر ننوشيده و نچشيده بودند، گفتند: (کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن اللّه واللّه مع الصابرين). (روضه کافى/316)

4. درميان اين سپاه اندک، داود پيامبر نيز حضور داشت. قبل از درگيرى و پيکار، داود به صفوف دشمن نگريست و جالوت را با کلاه پادشاهى از دور شناخت. لذا در پيشاپيش صف قرار گرفت و با فلاخن، سنگى به سوى او پرتاب کرد. سنگ بر پيشانى او اصابت کرد و جالوت را به قتل رس انيد. در اثر قتل جالوت، سپاهيان او در هم ريختند و جماعتى مرعوب شده رو به فرار نهادند و همان 313 نفر طالوتيان به سوى جالوتيان هجوم برده، همگان را فرارى دادند و قدرت را در شهر اريحا به دست گرفتند. داود، در اثر اين فتح و گشايش که ارمغان بنى اسرائيل کرد، در ميان آنان عظمت يافت وخداوند پادشاهى وحکمت و نبوت را به او تفويض کرد.

5. قرآن مجيد مى گويد: (وهل أتاک نبؤالخصم اذ تسوّروا المحراب. اذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لاتخف خصمان بغى بعضنا على بعض…)(ص/21ـ26) داود، درمحراب عبادت بود. منظور از محراب، اطاق کوچک و مخصوصى بوده است که براى عبادت اختصاص يافته است وچون بايد محل عباد ت سقف گلى نداشته باشد بالاى اطاقک را با چادر سايبان مى زده اند. جماعتى از ديوار محراب فرود آمدند و داود گمان برد که دشمن براى قتل او آمده است و بسيار بيمناک شد. آنان گفتند: مترس ما دو تن به محاکمه و داورى آمده ايم. ميان ما به حق داورى کن و حکم ناحق و نار وا مران و ما را به راه راست و درست هدايت کن. اين مرد برادر من است. نود و نه ميش دارد و من فقط يک ميش دارم. با قهر و زور مى گويد: اين ميش را هم در اختيار او بگذارم.
داود گفت: بى شک بر تو ستم کرده است که مى خواهد يک ميش خود را به ميشهاى او بيفزايى. بيش تر آن کسانى که با هم زندگى مى کنند، از روى خودخواهى به حق ديگران تجاوز مى کنند، جز مردمان مؤمن و نيکوکار که شمار آنان اندک است. در اين موقع، واردين به محراب ناپديد شدند و داود متوجه شد که اينان فرشتگان بوده اند و قهراً براى آزمايش او آمده اند و طرح دعوا کرده اند. وچون با خود انديشيد، دانست که خطا از او بوده است، و لذا ازخداوند طلب بخشايش نمود و به سجده افتاد و از خطاى خود معذرت خواست.

مفسرين اسلامى درباره تفسير و شرح اين ماجرا دو راه مختلف را انتخاب کرده اند. برخى که همگان شيعه جعفرى هستند و انبياء را به کلى و از همه جهت معصوم مى دانند، خطاى داود را دراين مى دانند که در قضاوت شتاب کرد وبى آنکه از طرف مقابل بپرسد(از چه رو خواسته اى که ميش او را با ميشهاى خودت در هم بياميزى؟ و آيا حقى و دليلى و سندى هم دارى) داورى کرده است که برادرت بر تو ستم رانده است. درحالى که مى بايد شتاب نکند و سخنان مدعى عليه را نيز بشنود و سپس قضاوت کند. و برخى ديگر که اکثريت مفسرين را تشکيل مى دهد و همگان اهل س نت مى باشند، خطاى داود را در اين مى دانند که با داشتن 99 همسر در حرمسراى خود، شيفه همسر اوريا شد و او را به حباله نکاح خود درآورد.
اين دسته از مفسرين به متن تورات و شروح آن استناد کرده اند که مى گويد: (داود به تعقيب مرغ زيبايى به پشت بام رفت و چشمش به خانم زيبايى افتاد و شيفته آن خانم شد و چون تحقيق کرد، معلوم شد که اين خانم شوهر دارد و همسر اوريا است که يکى از سران سپاه بنى اسرائيل است. لذا او را به مأموريت جنگى فرستاد تا کشته شد و سپس همسر او را به زنى گرفت. اين داستان به صورتى که اجمال آن گذشت و تفصيل آن را بايد در تواريخ و تفاسير ملاحظه کرد، نمى تواند قابل پذيرش باشد، زيرا مردان خدا حيله نمى کنند. اگر ما اصرار کنيم که داستان او ريا صحت دارد، بايد بگوييم که داود، از درباريان خود پرسيد، خانمى که درآن ضلع کاخ و درهمسايگى ما به سر مى برد، آيا بى شوهر است و يا شوهر دارد، وچون معلوم شد که شوهر دارد، و خبر به گوش شوهرش رسيد، شخصاً به خاطر جلب نظر داود، همسر خود را طلاق گفت تا داود بتو اند او را به همسرى بگيرد.

6. داود پيامبر با وجود اين قدرت و سلطنت و امتيازات قومى، خوراک و پوشاک خود را از دسترنج خود تهيه مى کرد. و خداوند عزت به خاطر اين که محصول کار او نيز جنبه اجتماعى و سياسى و پادشاهى داشته باشد، آهن را براى او نرم کرد که همانند موم در دست او لوله مى شد و ب ا مفتول کردن آهن پاره ه، زره مى ساخت تا سپاهيان و لشکريان بنى اسرائيل از زخم شمشير دشمن در امان باشند. در نهج البلاغه چنين آمده است(خطبه/158) (وان شئت ثلّثت بداود صاحب المزامير و قارئ اهل الجنة، فلقد کان يعمل سفائف الخوص بيده، و يقول لجلسائه أيّکم يکفى بيعها؟ و يأکل قرص الشعير من ثمنها) واين متن با حکايت قرآن برابر نيست.

7. در حديث صحيح آمده است که داود يک روز در ميان روزه گرفت (کافى4/90) و از حکمتهاى آل داود است که عاقل بايد محيط خود را بشناسد و به کار خود بپردازد و زبان خود را نگهبان باشد. (کافى2/116).

نویسنده: محمد باقر بهبودی

 

منابع: 

نشریه پژوهشهای قرآنی، پياپي 13و 14