انسان در قرآن

انسان در ادیان، مذاهب و آ ئین های مختلف، از آن جهت که مخلوق مورد عنایت خداوند است، حائز اهمیت می باشد.

اما در این نوشتار نگاه ما به طور خاص معطوف به اسلام است؛ یعنی جایگاه انسان را در دین اسلام بررسی می کنیم. در قرآن آیات فراوانی پیرامون جایگاه انسان آمده که ما با بررسی آنها، سعی در شناخت این مکانت داریم. از آنجایی که قرآن منبع اصلی و اولیه دین اسلام می باشد، این وجاهت را دارد که نگرش به انسان را در آن مورد امعان نظر قرار دهیم.

یکی از خصوصیاتی که برای انسان می شناسیم، دو بعدی بودن اوست. منظور این است که انسان دو استعداد و دو امکان در تکوین شخصیت خود دارد. یکی استعداد زمینی و طبیعی و دیگری روحانی و معنوی. این ویژگی اختصاص به آدم دارد و موجودات دیگری که ما در طبیعت می شناسیم، دارای این امتیاز نیستند.

این دو بعدی بودن آدمی از کجا استنباط می شود؟ هرچند درآیات قرآن تحت این عنوان مطلبی دیده نمی شود، اما از مجموعه ی آیات و به طور کلی از سیمای انسان در جهان بینی قرآنی و توحیدی، چنین مدعایی به روشنی قابل اثبات است. آیات قرآن را اگر در کنار هم بگذاریم و به صورت منظومه ای بدان بنگریم، می بینیم که یک سلسله آیات به روشنی از حیوان صفتی انسان سخن می گوید و دسته ای دیگر از فرشته خویی و بعد معنوی و روحانی او صحبت می کند.

مثلاً قرآن انسان را «ظلوم» و «جهول» و… می داند و بارها نیز او را «بصیر» و «عالم» و «حق شناس» و دارای «روح الهی» و «مقام خلافت »و…معرفی می کند. قرآن گاه از «خاک» و «حماء مسنون »آدمی خبر می دهد و گاه از کرامت و اختیار و روحانیت او سخن می گوید. در واقع ظلوم و جهول بودن آدمی، برآمده از حماءٍ مسنون بودن و خاکی زیستن اوست و کرامت و روحانیت و اختیار و آزادی و آگاهی و معرفت او نشأت گرفته از بعد الهی و روحانی او می باشد. بررسی آیات قرآن ما را به این نکات خواهد رساند.

خداوند در سوره ی حجر، آیه ی 33 از زبان شیطان می فرماید: «قال لم اکن لأسجد لبشر خلقته من صلصال من حماءٍ مسنون؛ من کسی نیستم که به انسانی که او را از گلی خشک، از گلی سیاه و بدبو، آفریده ای، سجده برم».در قرآن کریم چهار بار واژه ی «صلصال» به کار رفته است. سه بار در آیات 26،28 و 33سوره ی حجر و بار چهارم در سوره ی الرحمن آیه ی14می باشد.

صلصال یعنی گل، مادام که تبدیل به سفال نشده باشد. گل خشکی که از شدت خشکی صدا می دهد. «حماء» در بعضی تفاسیر به گل و لای در هم آمیخته، چسبنده تفسیر شده است،«مسنون» نیز در تفسیر طبری برگرفته و کنده شده معنا کرده اند. بطور کلی انسان از این ماده ساخته شده است.

در سوره ی مؤمنون آیه ی12خداوند سلسله تکون آدمی را از خاک این گونه بیان می دارد:«و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین. ثم جعلناهُ نطفهً فی قرارٍ مکینٍ. ثمّ خلقنا النّطفة علقةً فخلقنا العلقة مضغةً فخلقناً المضغة عظاماً فکسونا العظام لحماً ثمّ انشأناه خلقاً آخر فتبارک اللّه أحسن الخالقین؛ به راستی که انسان را از چکیده گل آفریدیم. آنگاه او را به خون بسته و پس خون بسته را به صورت گوشت پاره درآوردیم. آنگاه گوشت پاره را استخواندار کردیم و پس بر استخوان ها پرده ای گوشت پوشاندیم. آنگاه آن را به صورت آفرینشی دیگر پدید آوردیم. بزرگ خداوند که بهترین آفرینندگان است».

در سوره ی سجده،آیه ی 8 و7 خداوند می فرماید:«الّذی احسن کلّ شیءٍ خلقه وبدأ خلق الانسان من طین. ثمّ جعل نسله من سلالةٍ من ماء مهین؛ همان کسی که هر چیزی را که آفریده نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.پس نسل او را از چکیده ی بی مقدار پدید آورد» مفسرانی همچون شیخ طوسی،ابوالفتوح و امام فخر رازی، مراد ازانسان را در اینجا آدم ابوالبشر می دانند. امام فخر رازی می نویسد: «مراد ،آدم (ع) است،چرا که او از گل آفریده شده ومی توان گفت:گل متشکل از آب و خاک است و انسان اصلش از غذاها و غذاها یا حیوانی اند یا نباتی و آنچه حیوانی است نهایتاً به نباتی برمی گردد و وجود نبات از آب و خاک، یعنی گل است».

این آیات و آیات دیگر در قرآن بر این مسأله دلالت دارند که انسان در بعد مادی، موجودی بی ارزش و پست است، اما در بعد دیگر که خداوند نیز بدان بهای فراوان می دهد؛ انسان را در بالاترین مرتبت می نشاند.

خداوند پس از آنکه تشریح می کند که انسان را از چه ماده ای آفریده، بعد مادی آن را نمایان می کند و بیان می دارد: «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛هنگامی که کار آن را به پایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم…».(سوره ی حجر، آیه ی 29)

جنبه ی معنوی انسان در روح خدایی تجلّی می یابد. مراد این است که خدا نه جسم دارد و نه روح و بیان خداوند دلالت بر آن دارد که روحی بسیار پرعظمت در کالبد انسان دمیده شده که متعلق به خداست. به همین دلیل توان صعودی انسان آنقدر بالاست که به جایی می رسد که جز خدا نمی بیند. همچنین این انسان به دلیل بعد مادی سقوطش آنقدر زیاد است که از چهار پایان هم پائین تر می رود.«اولئک کالاَنعام بل هم اضل» این فاصله میان اوج و افول آدمی، خود دلیلی بر اهمیت فوق العاده ی جایگاه این مخلوق می باشد.

انسان در میان این دو بعد مخیر است؛ زیرا خداوند، تمام راههای صحیح را از ناصحیح مشخص کرده:«قد تبین الرشد من الغی».« انّا هدیناه السّبیل اِمّا شاکراً و اِمّا کفوراً».

حال این خود انسان است که آزادانه راه خود را باید انتخاب کند. در قبال هر تصمیمی که می گیرد

و هر راهی که می رود، خود مسؤول و پاسخگو خواهد بود. این تنها موجودی از مخلوقات خداست که این مرتبت و ویژگی مهم را دارد.
{خدای اسلام، خدایی انسان محور است که تمام زمینه ها و ارزشها را به انسان می دهد تا به سعادت نائل شود. خدای متعال تمام راههای سعادت و گمراهی،هدایت و ارشاد را می گوید تا انسان در خدا غوطه ور شود. اگرچه در این مسیر انسان با سختی روبرو است، اما لقای خداوند نهایت سعادت و آرامش انسان خواهد بود. خداو ند می فرماید:«یا ایها الإنسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه؛ ای انسان حقاً که تو بسوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد».(سوره ی انشقاق، آیه ی6) این ویژگی یعنی رسیدن به اوج خدایی، تنها از آنِ انسان می باشد و هیچ مخلوقی دارای این توانایی نیست که در خدا غوطه ور شود، یعنی بُعد معنوی انسان که در روح او متجلّی می شود، بدانجا منتهی می شود که غیر خدا هیچ نبیند و همیشه خود را در محضر خدا بیند.
منصور حلّاج یکی از عرفای بزرگ، چنان این محضر حضور را درک کرده بود که فریاد«انا الحق» زد. یعنی چنان در خدا حل شده بود که فریاد رسیدن به خدا را سر داد. اگر چه مردم روزگار از درک این مسأله غافل بودند و او را به دارآ ویختند، اما جرمش آن بود که اسرار قدرت انسان را در تکامل با خدا هویدا کرد.

داستان قدرت انسان، ملائک و مخلوقات را به سجود در مقابل انسان واداشت.آنگاه که خداوند فرمود: در زمین برای خود جانشین می نهم، ملائکه فریاد برآوردند: آیا در زمین موجودی خون ریز و سفّاک را به جانشینی می گماری، ملائکه بعد مادی انسان را مورد توجه قرار داده بودند. آنگاه خداوند پاسخ گفت: من می دانم آنچه آنان از آن غافل اند و آن همان بعد معنوی و«نفخت فیه من روحی» بود که به آدمی قدرت و شرافت داد و سایر مخلوقات از آن محروم بودند. شیطان نیز که به جدال با خدا پرداخت از این بعد انسانی ناآگاه بود. لذا در استدلالهای خود به بعد مادی استناد کرد.

نتیجه این که ، در اسلام انسان در برابر خدا قربانی نمی شود، بلکه ارزش و اهمیت می یابد، زیرا او مخلوق برتر خدا، دوست و امانت دار او در زمین است، تعلیم یافته خدا و مسجود همه فرشتگان است. انسانی دو بعدی با چنین مسؤولیتی را دینی لازم است که او را به آخرت گرایی صرف یا دنیا گرایی مطلق منحرف نکرده و همواره به حال تعادل نگه دارد.

 

نویسنده : محمد عثمانی

منابع: 

بشارت ، آذر و دی 1383، شماره 44