اعجاز اجتماعي قرآن با تأکيد بر قوانين جامعه شناسي

چکيده

در اين نوشتار توضيح مفاهيم، اعجاز علمي و اجتماعي، قانون، سنت و جامعه، هم چنين بررسي مختصري از علل و انگيزه هاي زندگي اجتماعي، نقد روش جامعه شناسي در تحليل موضوع، و نيز نظرات در خصوص حقيقي يا اعتباري بودن جامعه، چيستي قانونمندي در مطالعات اجتماعي به همرا دلايل آن بررسي شده، سپس طرح مورد نظر قرآن کريم در اين موضوع، مدنظر قرار گرفته است.

با اثبات اين هماني، قانونمندي جامعه از ديدگاه جامعه شناختي با سنت هاي اجتماعي الهي در قرآن کريم، اشتراک جوامع در قانونمندي به عنوان اعجازي در قرآن کريم، اثبات و سپس از ويژگي ها، شرايط و عوامل تحقق قانونمندي از نگاه قرآن کريم سخن به ميان رفته است.

اين مقاله در تلاش است تا با ارايه نوعي از تفسير اجتماعي از قرآن کريم و نگاهي از درون به آن، زمينه سازي تئوريزه کردن برخي موضوعات که به عنوان امر مسلم و تمام شده جامعه شناختي تلقي مي شده را فراهم ساخته و به گونه اي اثبات نقش و توان اعجاز آميز قرآن کريم را در اثبات قانونمندي جامعه و تاثيرات اين بحث در مطالعات جامعه شناختي به طور عام، دنبال نمايد.

 

مقدمه

در اين نوشتار تلاش بر اين است تا ضمن مقدمه اي در اعجاز اجتماعي، يكي از ابعاد اعجاز آن در محور قانونمندي جامعه به عنوان يك قاعده اصلي و نه جايگزين، بازشناسي و تحليل گردد تا زمينه تأمل بيشتر در اين مهم و مشابه آن براي محققين فراهم شود و زمينه اي مناسب در کشف اعجاز قرآن کريم بويژه در بعد اجتماعي آن باشد.

 

اعجاز اجتماعي قرآن

اعجاز اجتماعي قرآن را به لحاظ مفهومي بايست در ساختار قرآني اش تعريف نمود، ساختاري که شامل مباحث و اصولي مي شود که به طور عمده ناظر به حيات اجتماعي انسان گذشته، حال و آينده است و اساساً با توجه به کاربست آن در دو بعد نظر و عمل، سعادت انساني تامين و تنها با پيمودن چنين مسيري بهشت دست يافتني و عاقبت بشر ترسيمي عادلانه و معقول دارد. برنامه اي که تنها از خالقي متعال، عالم، عادل و حکيم ساخته است. زماني اين بعد از اعجاز قرآن بيشتر خود نمايي مي کند که برنامه هايي که تا کنون بشر براي سعادت خود داشته را مرور و عاقبت پيشنهادات او را مورد توجه قرار دهيم.

يک نمونه بارز آن جامعه شناسي است که با ادعاي کشف قوانين حاکم بر رفتار اجتماعي، توانسته است به نوعي علت يابي و کارکردشناسي يا معاني رفتار بشر را فهم کند، قوانيني که نه تنها گره اي از مشکلات و مسائل جامعه بشري نگشوده است بلکه حتي در کانون شکل گيري خود و در ديگر جاها او را بيش از پيش گرفتار ساخته و نمونه اي از جاهليت ثاني را خلق کرده که بشريت را به نظاره آن کشانده است.

 

الف) قرآن و زندگي اجتماعي

آيت الله جوادي آملي ضمن طرح ديدگاه هاي مختلف درباره علت اجتماعي زيستن انسان و مروري بر ديدگاه علامه طباطبايي با ارايه تحليلي عقلي از زندگي اجتماعي مي نويسد:
انسان نه چون حيوان است كه همه همت او شكم او باشد و نه فرشته است كه معصوم باشد بلكه داراي دو جهت است:

يكي حيثيت طبيعي كه ذات اقدس الهي آن را به طبيعت طين، حماء مسنون و گل و لاي اسناد مي دهد: (إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ)؛ «در واقع من آفريننده بشرى هستم كه از گِل خشكيده اى كه از گِل سياهِ (بدبوى مانده) شكل يافته، گرفته شده است»، (حجر/28) و ديگري حيثيت فطري او كه مستلزم فرشته خويي است: (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)؛ «و هنگامى كه او را مرتب نمودم و از روح خود در او دميدم، پس براى او سجده كنان درافتيد»، (ص/ 72).

انسان از حيث اول مستثمر بالطبع است اما روح او مدني بالفطره است و بين اين دو گرايش همواره جهاد است. پس انسان طبعاً بايد در جامعه به سر برد ولي گرايش به اجتماع غير از قانون مداري، عدل محوري و حق طلبي اوست، بنابراين اصل زندگي جمعي انسان مقتضاي طبع اوست، ليكن متمدن بودن... مقتضاي فطرت اوست.(جوادي آملي، جامعه در قرآن/ 45).

در بينش قرآني اين نكته مسلم است كه پيدايش بشر در روي زمين با يك زن و مرد به نام آدم و حوا به صورت زندگي خانوادگي آغاز شده است. از ديدگاه قرآن كريم ارتباط جنسي و آرامش و سكون، وابستگي خانوادگي و عوامل عاطفي و رواني، نخستين حلقه هاي ارتباط انسان ها و تشكيل زير بناي جامعه انساني يعني خانواده است. خداوند در آيات شريفه 20 و 21 سوره روم مي فرمايد:
(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)؛ «و از نشانه هاى او، اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس به ناگاه شما بشرى شديد كه گسترش مى يابيد و از نشانه هاى او اين است كه همسرانى از (جنس) خودتان براى شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد و در بين شما دوستى و رحمت قرارداد. قطعاً، در آن [ها] نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند».

بر اين اساس، تفاوت انسان ها از جهت استعدادها، مواهب جسمي، روحي، عقلي و عاطفي كه بر اساس قوانين جهان آفرينش پايه ريزي شده، امري طبيعي است. اين امر افراد را به يك ديگر نيازمند ساخته و آنان را به زندگي اجتماعي دعوت مي كند و ضرورت آن را بيش از پيش برايشان نمايان مي سازد.

هم چنين نيازهاي مختلف انسان كه روز به روز افزايش مي يابد و بشر به تدريج از آن مطلع مي شود، همگي موجب مي گردد به طور طبيعي اجتماع پديد آمده را استقرار و استحكام بخشد و تا افراد ـ گرچه از روابط سببي و نسبي واحد برخوردار نباشند و يا از مليّت ها و نژادهاي گوناگون منشعب شوند ـ نه تنها به اجتماعي زيستن تن دهند، بلكه به آن استحكام بخشند و از متلاشي شدن آن جلوگيري كنند.
به عبارت ديگر، زندگي اجتماعي طرحي است در آفرينش انسان و با طبيعت بشري او سرشته شده است. اين شيوه زندگي گويي ريشه در اعماق جان بشر دارد به طوري كه تا انسان با اين ويژگي ها و كشش هاي انساني باقي است اين گرايش به سوي جامعه و حيات اجتماعي نيز تجلي مي يابد كه آيات ذكر شده مؤيد آن است.

 

ب) قانونمندي جامعه در مطالعات جامعه شناختي

جامعه را در حوزه مطالعات جامعه شناسي، دو گونه مطالعه مي كنند كه يكي به ايستايي شناسي يا مطالعه اوضاع و احوال جامعه صرف نظر از تطورات آن در طول تاريخ معروف است و ديگري پويايي شناسي كه به مطالعه جامعه از وجه پويا و تطورات تاريخي آن نظر دارد. نگاه اولي ـ ايستايي شناسي ـ به ساختمان و نظم جامعه در يك مقطع زماني خاص توجه دارد و شيوه دوم ـ پويايي شناسي ـ ، با كاركرد و تحول تاريخي جامعه سروكار دارد. ديدگاه هاي مختلفي در مورد قانونمندي جامعه مطرح است كه برخي ناظر به وجه پويا و برخي ناظر به وجه ايستاست كه در مجموع به سه مورد از آنها اشاره مي شود.

 

1) قوانين اختصاصي

هرچند افرادي چون ديويد هيوم و پيروان او اساساً منكر مطلق علّيت مي باشند و لذا به وجود هيج قانوني اعم از طبيعي، زيستي، رواني و در نهايت اجتماعي باور ندارند، ليكن در نظر كساني چون اشپنگلر و پيروان او، امور اجتماعي قانونمند است، اما هر جامعه اي قانون خاص خود را دارد.

در اين نگرش هر جامعه اي پديده منحصر به فرد است كه با هيچ جامعه اي مشابهت ندارد و در نتيجه قوانين حاكم بر يكي با قوانين حاكم بر ديگري متفاوت است. اينان به طور عمده قوام جامعه را به فرهنگ آن مي دانند و قوام فرهنگ را به ارزش ها، اين فرهنگ و اين ارزش ها است كه جامعه را داراي هويت و قوانين ويژه مي سازد (آرون، ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي/ 107).

 

2) اشتراك قوانين در يك دوره تاريخي

گروهي معتقدند كه همه جوامعي كه در يك دوره تاريخي به سر مي برند داراي قوانين مشتركند كه با قوانين جوامع در دوره تاريخي ديگر فرق دارند. در واقع از اين منظر هر جامعه اي در سير تاريخي خود از مرحله اي به مرحله ديگر مي رود كه هر مرحله نسبت به ديگري ذاتاً اختلاف دارد ليكن هر مرحله داراي قوانين ويژه خود است. از ويژگي هاي اين گونه تحليل از جامعه، اعتقاد به تغييرات اساسي در طول تاريخ جوامع است كه زمينه انتقال از مرحله اي به مرحله ديگر را فراهم مي سازد. (مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ/ 132)

 

3) عدم اختلاف ذاتي جوامع

بر اساس اين نگرش، اساساً همه امور و شؤون اجتماعي و نمودهاي جمعي، نتيجه عمل ها و عكس العمل ها، هدف ها، بيم و اميدها و انديشه هاي افراد بشري و حاصل سنت هايي است كه او خود به وجود آورده و نگهباني كرده است و چون طبيعت او تقريباً ثابت است نبايد انتظار داشت كه همه قواعد و نظام ها را از ميان بردارد و قوانين كاملاً جديدي را جايگزين نمايد، لذا نظام ها و قوانين اجتماعي جاودانه و تغيير ناپذيرند و در زمان و مكان هاي مختلف تفاوتي پيدا نمي كنند. شبيه قوانين طبيعي كه زمان و مكان در او اثر ندارد( مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ/134).

 

ج) دلايل قانونمندي جامعه از نگاه جامعه شناختي

پس از مرور برخي ديدگاه ها در خصوص قانونمندي جوامع و فهم اجمالي اين نکته كه جوامع ـ چه در يك دوره تاريخي يا دوران متعدد ـ قانونمند هستند، اكنون مناسب است تا قبل از دريافت نظرگاه قرآن كريم از چگونگي قانونمندي جوامع، برخي دلايل غير قرآني بر اين قانونمندي ارايه و سپس نظر قرآن بررسي شود:

1ـ اجتماعي زيستن انسان امري طبيعي و در سرشت او به عنوان موجودي طبيعي نهفته است. در حقيقت همان گونه كه انسان با برخي ويژگي هاي فيزيكي مانند داشتن دست، پا و ساير اعضا و هم چنين برخي ويژگي هاي روحي مانند عواطف، احساسات، شهوات و نفسانيات، خلق شده است و در وجود او مثلاً گرايش به جنس مخالف، زيبايي ها و تنفر از بدي ها و زشتي ها نهاده شده است، گرايش به حيات و تشكيل زندگي جمعي- كه با تشكيل خانواده آغاز گرديده ـ تعبيه شده و دلايل و شواهد متعددي از جمله جهاز فيزيكي مقتضي زندگي مشترك و ويژگي هاي روحاني و رواني كه تنها با كنار يك ديگر قرار گرفتن، امكان بروز و ظهور دارند بر اين گرايش دلالت دارند و هر گاه زمينه هاي طبيعي فعال شدن و بروز هركدام از اين ويژگي ها ـ اعم از جسماني يا روحاني در يك فرايند و تابع قانوني نهادينه شده ـ مهيا شود، عكس العمل نشان مي دهد، مانند اين كه اگر چشم باز شود و به منظري بيفتد مي بيند و اگر صدايي بيايد و گوش مانعي نداشته باشد مي شنود و هم چنين اگر همان چشم به جنس مخالف بيفتد عكس العمل روحي ـ رواني در فرد ايجاد مي كند و يا زمينه وحشتي پيش آيد مي ترسد و يا در حادثه رقت بار مرگ انسان ها در بلايي طبيعي مانند زلزله، عواطف و احساسات او تحريك شده ناخود آگاه در جهت كمك و ياري آن ها حركت مي كند.

2ـ اعتقاد به اين كه طبيعت قانونمند است، يعني معتقد بودن به اين كه قواعد قابل پيش بيني بر طبيعت حاكم است و بر اساس آن، پيش بيني آينده امكان پذير است، زيرا رويداد ها بر اساس قانون طبيعي رخ مي دهند كه اين حكايت از نظم است كه بر طبيعت حاكم است نه بي نظمي و آشفتگي (شارون، جوئل، ده پرسش از ديدگاه جامعه شناسي/ 41).

3ـ جامعه شناسي به عنوان يك علم، قانون طبيعي را فرض مي دارد و اعتقاد راسخ دارد كه بر روابط اجتماعي مثلاً گروه ها، كنش هاي متقابل اجتماعي، اجتماعي شدن و تضاد اجتماعي نيز نظم حاكم است. انسان ها جزء طبيعتند و تابع نظم و قواعدي هستند كه مي تواند تجزيه، درك و پيش بيني شود. براي نمونه هنگامي كه افراد در جامعه به كنش متقابل مي پردازند، تقريباً هميشه يك نظام نابرابري، مجموعه اي از انتظارات براي هر كنشگر و ديد مشتركي از واقعيت كه فرهنگ ناميده مي شود به وجود مي آوردند.

يا هنگامي كه جامعه اي صنعتي مي شود روندي نيرومند در جهت دوري از سنت و گرايش به فردگرايي به و جود مي آيد (همان/42) و به قول ابن خلدون، عصبيت به طور طبيعي سست مي شود. هنگامي كه ميزان انتظارات گروه هاي ستمديده از آنچه گروه مسلط در جامعه مي تواند يا مي خواهد ارايه دهد فراتر رود، شورش و سركشي و حتي انقلاب گسترش مي يابد. ظاهراً مدارك و شواهد نشان مي دهند كه اين الگوها در گذشته رخ داده و خواهند داد. بالاخره مي توان به شواهدي اشاره كرد كه توضيح مي دهد كه چه شرايطي به وقوع آنها كمك مي كنند و چرا استثناها يا الگوهاي متفاوتي وجود دارند. (همان/ 42).

در طبيعت به طور قطع، رويدادها به سبب رويداد طبيعي ديگري ايجاد مي شود. جامعه شناسي اصل علّيت را بر انسان و رفتار هاي او تطبيق مي دهد و باورها و كنش هاي او را داراي علل مي داند. (البته به دليل پيچيدگي انسان، كشف علل به سادگي كشف آن در علوم طبيعي نيست). به ادعاي بسياري از انديشمندان، جامعه شناسي، از قرن نوزده در متقاعد كردن جامعه به اين كه شرايط اجتماعي تفاوت مهمي در كنش فردي ايجاد مي كند، نقش موثري داشته است.

براي مثال كار دوركيم در مسأله خودكشي را در نظر بگيريم. او معتقد شد كه جوامع ميزان خودكشي متفاوتي دارند و ميزان اين خودكشي نتيجه نيروهاي اجتماعي مانند همبستگي اجتماعي يا ميزان دگرگوني اجتماعي است. خودكشي تصميمي صرفاً انفرادي نيست و جامعه است كه به جهات زيادي بر اين تصميم اثر مي گذارد. (همان/ 43).

انسان موجودي اجتماعي است چرا كه براي بقاي خود به ديگران نيازمند است و تقريبا همه نيازهاي فيزيكي و عاطفي او از طريق كنش متقابل با ديگران برآورده مي شود، ضمن اين كه فرا گرفتن شيوه هاي ماندن نيز وابستگي زيادي به ديگران دارد و اساساً حتي انسانيت انسان از طريق اين كنش متقابل شكل مي گيرد و تنها از طريق زندگي اجتماعي است كه استعداد هاي انساني به فعلّيت مي رسند.

از طرفي انسان ها به عنوان يك موجود فرهنگي در جامعه، رفتارهاي معيني دارند كه نسبت به محيطشان بينشي مشترك دارند ـ كه به اين بينش مشترك گاهي فرهنگ مي گويند. مجموعه اي از ارزش ها و هنجارها كه مردم به عنوان راهنمايي براي درك و تسلط بر خود به كار ميبرند ـ در واقع كنش متقابل اجتماعي دليلي ديگر بر قانونمندي جامعه و اجتماعي زيستن اوست، به اين معنا كه كنشگران زماني كه به كنش مي پردازند رفتارهاي ديگران را در نظر مي گيرند و معمولاً اين كنش در درون خود حامل پيامي است. براي مثال سلام کردن، باعث برانگيختن طرف كنش به پاسخ سلام مي شود. كنش هاي متعدد حامل معاني متعددي هستند كه همه در جامعه رخ مي دهند و اساساً جامعه را ساخته و تداوم مي دهند.

 

د) اعجاز قرآن و اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي

از محورها در اعجاز اجتماعي، ظرف پر راز و رمز تاريخ است که قرآن در قالب سرگذشت گذشتگان به آن توجه کرده و در ضمن آن، اصل قانونمندي جامعه و تاريخ بشري را يادآور شده است. براي نمونه تشريح سرگذشت قوم بني اسرائيل که در جاي جاي قرآن به گونه هاي مختلف به آن اشاره شده است، حيرت هر اهل تأمل و دقتي را بر مي انگيزد و او را مبهوت اين همه ظرافت و لطافت در بيان حقايق مي کند. چه کلامي مي تواند علي رغم فاصله زماني با قوم موسي اين گونه از حقايق زندگي آن ها و رفتاري که با پيامبر خود کرده اند به صدق پرده بر دارد.

در اين خصوص بيانات قرآن در جزء اول سوره بقره يکي از گواهان اين حقيقت است. در اين بخش از آيات، اعجاز گونه، پرده از چهره واقعي بني اسرائيل برداشته شده است، علي رغم اين که معتقد است روزي جزء برترين هاي عالم بودند ليکن به دليل سرکشي و طغيان و پيامبر کشي و ارتکاب آن چه غضب الهي را به دنبال داشته است از مغضوبين شده و از مومنين مي خواهد تا از خدا بخواهند آنان را جزء آن گروه قرار ندهد (حمد/ 7؛ بقره/ 27 تا 125).

تأكيدات و توجهات مكرر قرآن كريم به حاكميت سنن بر جامعه و تاريخ و سرگذشت جوامع و تمثيلات متعدد آن، بيان قصص متعدد و گاه تكرار برخي سرگذشت ها و تصريح هاي فراوان به عبرت گيري از اين سرگذشت ها ـ در ادامه با تفصيل بيشتري به آن مي پردازيم ـ بيانگر بياني اعجاز گونه در اين هماني قوانين جامعه شناختي حاكم بر جوامع و سنن اجتماعي مد نظر قرآن كريم است.

از يک سو سرنوشت مشترك داشتن و از طرفي وجود مشتركات فراوان در بين ملل و جوامع و در نتيجه اعتقاد به وجود اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناسي، دليلي روشن بر اين هماني سنن مورد نظر قرآن كريم و قوانين جامعه شناختي است.

از جهت ديگر وجود چنين قوانيني در قرآن كريم خود دليل روشني از طرفداري و موافقت قرآن كريم با تئوري قانونمندي جامعه و اثرات و نتايج مترتب بر آن است.

براي مثال آيات زير به صراحت از تعبير سنت يا سنن به عنوان معادل قانون استفاده كرده است:
(قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «به يقين، پيش از شما، سنّت ها [و روش هايى وجود داشته كه] سپرى شده است، پس در زمين گردش كنيد و بنگريد فرجامِ تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!». (آل عمران/137)؛
(فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً)؛ «و براى روش (و قانون) خدا هيچ جاى گزينى نخواهى يافت و براى روش (و قانون) خدا هيچ دگرگونى نخواهى يافت»، (فاطر/43)؛
(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً)؛ «(اين) روش فرستادگان ماست كه پيش از تو فرستاديم و هيچ تغييرى براى روش (و قانون) ما نخواهى يافت»، (اسراء/77).

از آنجا كه انسان به عنوان نوع واحد به حكم فطرت و طبيعت خود، اجتماعي است به اين معنا كه اجتماعي بودن او و داراي روح جمعي شدن او از ويژگي ذاتي و فطري او سرچشمه مي گيرد، نوع انسان براي اين كه به كمال لايق خود كه استعداد رسيدن به آن را دارد برسد، گرايش اجتماعي دارد و زمينه روح جمعي نيز به نوبه خود به منزله وسيله اي است براي اين كه نوع انسان را به كمال نهايي برساند، در نتيجه جامعه هاي انساني نيز ذات و طبيعت و ماهيت واحد دارند (مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ در قرآن/53).
مناسب است مسأله با طرح اين سؤال مطرح شود كه انكار اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي چه تبعاتي دارد و چه پيامدهايي را به دنبال مي آورد؟

1ـ انكار اشتراك به اين معناست كه هر جامعه اي داراي هويتي مخصوص خود است در نتيجه با تباين هويت جوامع، شاهد تباين فرهنگ ها خواهيم بود كه در اين صورت سخن از سنجش فرهنگ ها و ارزيابي آن ها، تبادل فرهنگ ها، عدم باور به وجود يا شكل گيري فرهنگي كه مطلقاً خوب و مفيد يا بد و نامطلوب است از نتايج قطعي آن است؛

2ـ با انكار اشتراك جوامع در قوانين، انتقال خصوصيات يك فرهنگ به فرهنگ ديگر و ارزشي واحد را به همه جوامع تسري دادن در نتيجه انديشه تشكيل يك جامعه جهاني با فرهنگ و نظام ارزشي واحد ـ چه در نگاه طرفداران جهاني سازي و چه از ديدگاه موعود گرايي در اديان مختلف و چه عنصر مهدويت در تفكر اسلامي ـ پنداري باطل است.(مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ/ 146)

در نتيجه از آنجا كه چنين تبعاتي با عقل سليم قابل نقد و از طرفي پذيرش آن قابل دفاع نيست (و در اين نوشتار مجال نقد آن نيست) به نظر مي رسد که اگر خواسته باشيم از افراط و تفريط در اين خصوص بپرهيزيم، تأمل در قرآن كريم راه گشاي مناسبي براي تبيين اين حقيقت است كه جوامع از منظر جامعه شناختي داراي اشتراك فراواني هستند كه به راحتي مي توان ادعاي قانونمندي جامعه و ارايه تئوري قانونمندي را به عنوان بعدي از ابعاد اعجاز قرآن کريم از آن ها استخراج نمود.

قبل از ورود به بررسي آيات، دو مفهوم قانون و سنت و نسبت آن دو با هم و رابطه آن با اعجاز و معجزه مختصري تبيين گردد.

 

مفهوم قانون و سنت در قرآن

«قانون» واژه اي سرياني است که در لغت به معناي خط کش، اصل، رسم و آيين آمده است. (سجادي، جعفر، فرهنگ علوم فلسفي و کلامي/570) و در اصطلاح حقوق، عبارت است از قاعده اي که مراجع قانونگذار تصويب مي کنند (جعفري لنگرودي، محمد جعفر، ترمينولوژي حقوق،4/2846). يا مجموعه قواعد و مقرراتي که به منظور حفظ نظم و آرامش جامعه و تنظيم روابط اجتماعي توسط مقام صالح وضع مي شود. (کاتوزيان، ناصر، ترمينولوژي حقوق/12).

در يک جمع بندي قانون در دو عرصه به كار مي رود؛ يكي در امور اعتباري و ديگري امور واقعي. قانون اعتباري مفاد جمله اي است كه صراحت در امر يا نهي دارد، مانند لزوم رانندگي از سمت راست و قانون حقيقي يا واقعي حكايت از يك ارتباط نفس الامري و واقعي دارد، مانند قوانين موجود در علم فيزيك ، شيمي و رياضيات. قوانين حقيقي خود به سه گروه تقسيم مي شوند:

1ـ قوانين علمي كه از مفاهيم ماهوي تشكيل مي شوند و از پديده هاي ملموس و خارجي سخن مي گويند، مانند قوانين فيزيكي؛

2ـ قوانين فلسفي كه از مفاهيم فلسفي ساخته شده اند مثل مفاد عبارت «خدا وجود دارد»؛

3ـ قوانين منطقي كه از مفاهيم منطقي ساخته شده و در باره صورت هاي ذهني سخن مي گويد، مانند اين كه منتج بودن شكل اول قياس به موجبه بودن صغري و كلي بودن كبري است (مصباح يزدي، همان/ 114ـ121).

«سنت» واژه اي است که از نظر لغت به معناي روش، راه، طريقه، طبيعت، سيره و شريعت آمده است (مجمع البحرين. واژه سنت) و در اصطلاح داراي معاني متعددي است که بر اساس دو تعريف زير با مفهوم قانون هم معناست:

1ـ روش هايي که خداوند متعال، امور عالم و آدم را بر پايه آن ها تدبير و اداره مي کند و از ويژگي هاي آن تخلف ناپذيري و تبديل ناپذيري است(مصباح يزدي، همان/ 425)؛
2ـ آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب خوانده مي شود، در زبان دين سنت الهي ناميده مي شود. (مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، 1/135).

هرچند در قرآن كريم، تعبير قانون وجود ندارد ليكن با مراجعه به قراين و سياق آيات و دقت در کاربرد هاي مفهوم سنت كه متعدد در قرآن به كار رفته است، يکساني آن با مفهوم قانون قابل برداشت است و لذا برخي نويسندگان از سنت هاي الهي در تدبير جوامع به قوانين جامعه شناختي قرآن تعبير مي كنند (مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ/ 425) كه به نظر مي رسد ابداع عالمانه و بسيار مناسبي است تا بتوان به طور جامع از سنن و قوانين الهي در قرآن كريم سخن راند.

 

دو نوع قانون جامعه شناختي در قرآن

مناسب است تا تأملي در دو گونه از صورت هاي مختلف قوانين در قرآن انجام گيرد تا ابعاد ديگر بحث در اين زمينه روشن شود:

1ـ اولين گونه از قوانين در قرآن کريم عبارت است از گزاره هايي كه شكل و قيافه قضيه شرطيه را داراست و بين دو پديده يا دو مجموعه از پديده ها در عرصه اجتماع ارتباط بر قرار مي كند. در اين گونه قانون هيچگاه شرط از جزا منفك نيست. از اين نمونه در قوانين طبيعي نيز فراوان يافت مي شود كه براي نمونه مي توان به قانون درجه حرارت جوش آب، اشاره كرد.

از آن دسته آياتي كه در اين قالب مي گنجد، آيه مربوط به تغيير سرنوشت اقوام و جوامع است: (إِنَّ اللَّهَ لاَيُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ «در حقيقت، خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند»، (رعد/11)

در اين آيه شريفه بين تغيير محتواي باطني انسان و تغيير وضعيت ظاهري او پيوند وجود دارد، به اين معنا كه هرگاه در باطن مردم تغييري ايجاد شد در بناي ظاهري آنان و كيان مادي و اعتبار جهاني آن ها نيز تغيير پديد مي آيد. نمونه ديگر آيه 16سوره مباركه جن است: (وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً)؛ «و اين كه اگر (بر فرض) بر راه (راست) پايدارى كنند، حتماً با آب فراوان سيرابشان مى كنيم».

در سوره اسراء آيه 16 نيز آمده است: (وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً)؛ «و هرگاه بخواهيم كه (مردم) آبادى اى را هلاك كنيم، به سردمداران ثروتمندش فرمان مى دهيم و [ لى ] در آن جا نافرمانى مى كنند، پس آن گفتار (= وعده ى عذاب) بر آن (مردم) تحقق يابد، و آن (شهر) را كاملاً درهم مى كوبيم».

در آيه اول اعطاي آب فراوان منوط به ماندن در راه مستقيم است و در آيه دوم هم دو چيز به هم مرتبط شده است؛ يكي اوامري كه به فاسقان و رفاه زدگان جامعه متوجه است و آن ها مخالفت مي كنند و ديگري امر هلاكت و انحلال اين جامعه.

2ـ قوانين منعطف يا قوانيني كه با گرايش هاي انسان سرو كار دارند، به اين معنا كه لازم نيست هر قانون و سنتي اساساً در هيچ مقطعي قابل معارضه نباشد ولي در نهايت حاكم خواهد شد.

از اين نمونه مي توان به قانون و گرايش به دين كه به عنوان سنتي در نهان و طبيعت بشر نهاده شده (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «(و پيروى كن از) سرشت الهى كه (خدا) مردم را بر (اساس) آن آفريده، كه هيچ تغييرى در آفرينش الهى نيست؛ اين دين استوار است، و ليكن بيش تر مردم نمى دانند»، (روم/30) و گرايش به دو نوع وظيفه و رفتار در زن و مرد كه به عنوان قانون الهي در طبيعت آنها قرار داده شده است اشاره كرد.

از ويژگي هاي اين گرايش ها امكان مخالفت و مبارزه موقت با آن ها است ليكن در نهايت مخالفت و ناسازگاري با آن به نابودي و انحراف قطعي مي انجامد كه اين خود حكايت از صورت ديگري از قانونمندي است.

 

ويژگي هاي قوانين جامعه شناختي در قرآن

قوانين در هر محدوده، شرايط و موضوعي معمولاً ويژگي هايي مشترك و بعضاً اختصاصي دارند كه قوانين جامعه شناختي در قرآن نيز از اين ويژگي ها مستثني نيستند. از ويژگي هاي عمومي مي توان به كليّت و سازگاري آن با آزادي انسان و از ويژگي هاي اختصاصي مي توان به الهي بودن آن ها اشاره كرد.

1ـ قوانين كلي و داراي عموميت اند، به اين معنا كه بيانگر روابطي اتفاقي و كوركورانه نيستند و در نتيجه، وضعي ثابت و غير قابل تخلف دارند.

قرآن كريم با پافشاري فراوان بر روي اين قوانين و كليّت و عموميت آنها اساساً به اين قوانين جنبه علمي داده و در افراد، احساسي عميق و ژرف را بر مي انگيزد تا مسائل اجتماعي خود و تاريخ آن را با بصيرت و آگاهي دنبال كنند و با همين آگاهي آن ها را بپذيرند، از اين رو مي فرمايد:
(فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً)؛ «و براى روش (و قانون) خدا هيچ جاى گزينى نخواهى يافت و براى روش (و قانون) خدا هيچ دگرگونى نخواهى يافت»، (فاطر/43)؛
(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً)؛ «(اين) روش فرستادگان ماست كه پيش از تو فرستاديم؛ و هيچ تغييرى براى روش (و قانون) ما نخواهى يافت»، (اسراء/77).

اين دسته آيات و نظاير آن (سوره انعام/34 و احزاب/62) ما را به خصوصيت استمرار و كليّت قوانين جامعه شناختي واقف مي سازد و به آن نيز جنبه اي علمي مي دهد.

در آياتي ديگر، كساني را كه سعي دارند به نوعي خود را از اين قانون مستثني كنند مذمت نموده و مي فرمايد:
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى شويد، حال آن كه هنوز مثال (حوادث) كسانى كه قبل از شما درگذشته اند به شما نرسيده است؟ به آنان سختى (زندگى) و زيان (جسمى) رسيد؛ و [چنان ] متزلزل شدند كه حتى فرستاده ى [خدا] و كسانى كه با او ايمان آورده بودند، مى گفتند: «يارى خدا كى خواهد آمد؟!» آگاه باشيد، كه يارىِ خدا نزديك است! (بقره/ 214).

2ـ قوانين جامعه شناختي با آزادي و اراده انسان سازگار است. در برخي انديشه ها (مثلاً در عصر ما نگرش هاي ماترياليستي ) قانونمندي جامعه پندار نادرستي را موجب شده كه بر اساس آن نوعي تعارض بين اين قانونمندي و اراده آزاد انسان، توهم شده است، لذا قرآن كريم بر اين حقيقيت كه مركز و كانون حوادث و قضايايي كه يكي بعد از ديگري بر اين جهان مي گذارد، اراده انسان است، تأكيد و توجه نموده است:
(وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَوْعِداً)؛ «و (مردم) آن آبادى ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان نموديم و براى هلاكتشان وعده گاهى قرار داديم»، (كهف/59)؛
(وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً)؛ «و اين كه اگر (بر فرض) بر راه (راست) پايدارى كنند، حتماً با آب فراوان سيرابشان مى كنيم»، (جن/16)؛
(إِنَّ اللَّهَ لاَيُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ «در حقيقت، خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند»، (رعد/11).

ظلم از روي اراده و ماندن در مسير، از سر اختيار و بالاخره خواستار تغيير از درون شدن به عنوان عواملي است كه نقش اراده و اختيار انسان را در زمينه سازي جريان فلان قانون و سنت در اين دسته آيات نشان مي دهد.

با ملاحظه اين دسته از آيات به خوبي معلوم مي شود كه چگونه سنت هاي تاريخي فراتر از اختيار انسان نيست، بلكه همه از زير دست انسان مي گذرد، زيرا خداوند هر گونه تغيير مطلوبي را در زندگي انسان به دست خود او سپرده و هرگاه ملتي راه راست را تعقيب كند، خداوند او را از زندگي خوش بهره مند مي سازد. توجه به اين اصل، موقعيت مثبتي را فراهم مي سازد تا انسان آزادي و انتخاب و تصميم آزاد خود را نشان دهد.

بنابراين مسأله آزادي انسان ـ در ترسيمي كه قرآن كريم نسبت به سنن و قوانين دارد ـ نقش اساسي ايفا مي كند و ميزان مسئوليت خود را در ساختن جامعه نشان مي دهد. (صدر، محمدباقر، سنت هاي تاريخ در قرآن/ 147).
3ـ الهي بودن اين قوانين از اختصاصات قانونمندي جامعه در قرآن كريم است.

برخلاف آن چه در انديشه هاي كلاسيك و رسمي جامعه شناسي مطرح است و معمولاً به دليل سكولار بودن اين نوع از مطالعات، قوانين در هر ساحت و با هر گستره اي عموماً داراي منشاء و خاستگاهي اجتماعي است و وراي آن، اعتقادي به تاثير عوامل متافيزيك به خصوص در حوزه قوانين حاكم بر جامعه، وجود ندارد، ليكن در نگاه قرآن كريم به آساني اين قوانين به خداوند نسبت داده شده است، از اين رو در شانزده مورد كه در قرآن كريم واژه سنت و سنن به كار رفته است، يا به طور مستقيم منتسب به خداست مانند آيات: 38 و 62 احزاب، 85 غافر و 23 فتح و يا به طور غير مستقيم به خداوند منتسب است. در حقيقت در موارد اول ناظر به سنت گزار و در موارد دوم به محل اجراي سنن، جوامع و حكومت ها اطلاق گرديده است. (كرمي، ظهور و سقوط تمدن ها از ديدگاه قرآن/ 201. همچنين ر.ك: مصباح، جامعه و تاريخ/ 426؛ صدر، محمد باقر، سنت هاي تاريخ در قرآن/ 141) با توجه به اين مطالب مي توان گفت:

الف) قانونمندي حاكم بر جوامع، ضوابط و قوانيني الهي اند نه جبر تاريخ و محيط؛

ب) الهي بودن سنن و قوانين به اين معني است كه مجموعه علت و معلول ها به خداوند ختم مي شوند و اوست كه تدبير و اراده خود را به صورت اين ضوابط و در قالب اين قواعد اعمال مي كند؛

ج) اين قوانين هم چون قوانين طبيعي در طول اراده الهي است و در قلمرو اراده او عمل مي كنند.

 

شرايط تحقق قوانين جامعه شناختي در قرآن

همان گونه كه در مباحث مقدماتي آمد، تمام پديده هاي طبيعي و انساني تحت سيطره قانون، همه درگير علّيت هستند و لذا به طور قطع از عوامل و شرايط تحقق قوانين، تابعيت از اين سنت است و همان گونه كه شهيد صدر در كتاب تفسير موضوعي خود يادآور شده است، امتياز پديده هاي اجتماعي و تاريخي در جوامع بشري اين است كه اين پديده ها علاوه بر آن، علامت ويژه اي دارند كه عبارت است از پيوند آن ها با هدف، به اين معنا كه حركت و مسير آن در جامعه به خاطر رسيدن به يك مقصود است و به قول فلاسفه بجز علت فاعلي، علت غايي هم دارد.

در همه جا جوش آمدن آب بر اثر حرارت، علتش را و گذشته اش را همراه دارد ولي به هيچ وجه ناظر به نتيجه كارش نيست و تا زماني كه اصطلاحاً به شكل كار انساني در نيايد، نمي تواند ناظر به هدف باشد در صورتي كه كار هدفدار انسان مشتمل بر پيوندي است غير از پيوند با علت و آن هدفي است كه هنگام عمل موجود نيست و مي خواهد بعداً محقق شود. تفاوت هم نمي كند كه هدف صلاح باشد يا فساد.

از طرفي هر عملي كه هدف داشته باشد هم لزوما در تحت قوانين اجتماعي نمي گنجد بلكه شرط ديگري دارد و آن عبارت است از جنبه اجتماعي عمل. در واقع زمينه فعل بايد اجتماعي باشد، در اينجا جامعه به گونه اي علت مادي عمل است و ساحتي است كه عمل را از بعد فردي خارج كرده آن را در سطح بالايي گسترش مي دهد. (صدر، محمدباقر، ظهور و سقوط تمدن ها از ديدگاه قرآن/ 152).

تفاوت اين نوع عمل با عمل فردي در توجه قرآن كريم به سرگذشت امت ها و جوامع، به جز توجه به سرگذشت فردي آن ها به خوبي روشن شده است (جاثيه/28؛ مريم/94 و ...).

 

مصاديقي از قوانين جامعه شناختي در قرآن

1ـ فراگيري آثار اعمال

يكي از احكام جامعه شناختي اين است كه هرگاه از همه يا اكثر افراد جامعه عملي خاص صورت پذيرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامنگير مي شود. قرآن كريم در سوره اعراف مي فرمايد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ)؛ «و اگر (بر فرض) اهل آبادى ها ايمان مى آوردند و خودنگه دارى مى كردند، حتماً بركاتى از آسمان و زمين بر آنان مى گشوديم»، (اعراف/ 96)

به اين معنا كه اگر همه يا اكثر افراد جامعه اهل ايمان و تقوي شوند بركات آسماني و زميني مانند نزول سودمند و به هنگام، فراواني بارش هاي آسماني، ازدياد محصولات كشاورزي و دامپروري و دفع آفات از آنها، صحت و سلامت بدني، آسايش و آرامش روحي و امنيت اجتماعي بر آن ها افزايش مي يابد. به عكس اين قضيه نيز، آيه شريفه اين گونه اشاره دارد:
(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً)؛ «و خودتان را از [بلا و] فتنه اى نگه داريد كه فقط به كسانى از شما كه ستم كردند، نمى رسد (بلكه همه را فرا مى گيرد؛)»، (انفال/25).
آري بترسيد که فقط كساني از شما كه ستم كرده ايد گرفتار فتنه نمي شوند بلكه فتنه ستم ناكرده ها را نيز در بر مي گيرد.

اين قانون كه بيانگر يك ارتباط حقيقي و تكويني است از قوانيني است كه اختصاص به يك قوم و گروه ندارد بلكه به فلسفه آن كه بنگريم همگاني بودن آن به خوبي قابل برداشت است. نگاهي اجمالي به آيات قرآن كريم مي رساند كه اين كتاب شريف به يك رشته از قوانين تكويني و تشريعي مشترك بين همه جوامع قايل است و از اين رو مي فرمايد:
(لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الْأَلْبَابِ)؛ «به يقين، در حكايت هاى آنان براى خردمندان عبرتى بود»، (يوسف/111). و يا در آيه ديگري مي فرمايد: (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَن يَخْشَى)؛ «قطعاً، در اين (امور) عبرتى است براى كسى كه بهراسد»، (نازعات/26).

دستور به اين عبرت آموزي در اين آيات و آيات ديگري مانند آيه 13 آل عمران و آيه 2 سوره حشر، تنها در صورتي ممكن و مفيد است كه يك واقعه و حقيقت تاريخي پديده اي منحصر به فرد و متعلق به يك جامعه خاص نباشد بلكه قابليت تكرار در ديگر جوامع و زمان ها را داشته باشد، لذا معلوم است كه از نگاه قرآن كريم وجوه اشتراك فراواني بين گذشتگان و آيندگان وجود دارد كه عبرت آموزي آيندگان از سرنوشت گذشتگان را امكان پذير و مفيد مي سازد.

در اين زمينه مناسب است تا برخي ديگر از آيات مورد توجه قرار گيرند. از جمله آياتي که در اين زمينه وجود دارد که دعوت به سير و سفر در زمين و عبرت آموزي دارد. قرآن كريم از مردم دعوت به سير در زمين نموده تا نسبت به سرانجام مردم قبل از خود آگاهي يابند:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ...)؛ «و پيش از تو نفرستاديم، جز مردانى از اهل آبادى ها را، كه به سوى آنان وحى مى كرديم؛ پس آيا در زمين گردش نكرده اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟...»، (يوسف/108).

(أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند كه چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟»، (روم/ 9).

(أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند، در حالى كه از آنان نيرومندتر بودند؟!»، (فاطر/44).

(أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ ...)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ كه از آنان از نظر نيرو و آثار در زمين برتر بودند. پس خدا به [سزاى ] پيامدهاى (گناهان)شان (گريبان) آنان را گرفت ...»، (غافر/21).

(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ كه بيش تر از آنان بودند و از نظر نيرو و آثار در زمين، برتر بودند و آنچه را كسب مى كردند، (عذاب الهى را) از آنان دفع نكرد»، (غافر/28).

(أَفَلَمْ يِسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟»، (محمد/10).

(أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ)؛ «آيا اطلاع نيافته اند كه پيش از آنان، چه بسيار گروه هايى را هلاك كرديم؟! در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن چنان امكاناتى فراهم نكرديم؛ و [باران هاى ] پى در پى آسمان را بر آنان فرستاديم و نهرهايى قرار داديم كه از زير (شهرهاى) آنان روان باشد و آنان را به خاطر پيامدهاى (گناهان)شان هلاك ساختيم و گروه هاى ديگرى بعد از آنان پديد آورديم»، (انعام/6).

(وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً)؛ «و چه بسيار گروه هايى را پيش از آنان هلاك كرديم كه آنان از نظر اثاث و ظاهر نيكوتر بودند»، (مريم/74).
(أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ)؛ «و آيا براى آنان روشن نكرد كه چه بسيار گروه هايى را پيش از آنان هلاك كرديم، در حالى كه (اين كافران) در خانه هاى آنان راه مى روند؟!»، (طه/128).

به خصوص با تامل در آيات 21 و 28 سوره غافر، 6 انعام و 74 مريم كه اشاره به برخي دارايي هاي اقوام مانند قدرت، قوت و امكانات بيشتر كرده و آن را از ويژگي هاي آن ها مي داند، ليكن آن ها مانعي از قوانين حاكم بر كل جوامع نيستند كه قرآن علي رغم آن ويژگي ها به تأمل و تدبر در سرگذشت آنها دعوت مي كند. قرآن كريم در شش آيه ديگر دعوت به همين عبرت آموزي اما با لحن ديگري مي نمايد که در سرگذشت گذشتگان بينديشيد و عاقبت تكذيب كنندگان را بنگريد.

اصطلاح قرآني سير در زمين به معناي تفكر و تأمل در وقايع و حوادث تاريخي است به منظور عبرت آموزي و پند اندوزي. حال اگر هر واقعه اي پديده اي منحصر به فرد بود و ربطي به ساير جوامع نداشت خداوند حكيم دعوت به ژرف انديشي در آن نمي كرد:

(قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «به يقين، پيش از شما، سنّت ها [و روش هايى وجود داشته كه] سپرى شده است. پس در زمين گردش كنيد و بنگريد فرجامِ تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!»، (آل عمران/ 137)؛

(قُل سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «بگو: در زمين گردش كنيد؛ سپس بنگريد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!»، (انعام/11)؛

(فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «پس در زمين گردش كنيد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است»، (نحل/ 36)؛

(فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «پس، از آنان انتقام گرفتيم؛ و بنگر كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است!»، (زخرف/25).

از نگاه قرآن كريم اين قانوني قطعي است كه جوامعي كه آيات الهي را تكذيب مي كنند يا بزهكاري پيشه مي كنند و يا اكثرشان مشرك مي شوند، سرنوشت مطلوبي نخواهند داشت، و اين قانون الهي، استثنا پذير نيست و كليت دارد و اين است سرّ اصلي استفاده از تأمل در سرنوشت گذشتگان.
حال مناسب است تا گونه اي ديگر از آيات الهي ناظر به موضوع بحث مورد توجه قرار گيرد. خداوند در دسته ديگري از آيات به طور مشخص سرگذشت برخي اقوام را به نام ياد مي كند و آنگاه آن را منشأ درس آموزي و تأمل در نحوه زندگي جاري انسان ها و آينده حيات آن ها مي داند.

قرآن كريم در يكي از فرازهاي بلند خود در خصوص قوم بني اسرائيل پس از آن كه داستان دوبارسركشي و فساد آن ها و توبه آن ها در سرزمينشان را متذكر مي شود مي فرمايد: (وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً، فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً، ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً، إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً، عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً)؛ «و در كتاب (تورات) به بنى اسرائيل (= فرزندان يعقوب) اعلام كرديم كه قطعاً، دو بار در [روى ] زمين فساد خواهيد كرد و حتماً با سركشىِ بزرگى برترى خواهيد نمود. و هنگامى كه نخستين وعده (از آن) دو فرا رسيد، (گروهى از) بندگان سخت نيرومند (و جنگ آور) مان را بر شما مى شورانيم و ميان خانه ها (يتان براى سركوبى شما) به جست وجو درآيند؛ و [اين ] وعده اى واقع شده است. سپس دوباره، (پيروزىِ) بر آنان را به شما باز گردانيم و شما را به وسيله ى اموال و پسران اِمداد رسانيم و نفرات شما را بيش تر (از دشمن) قرار دهيم. اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مى كنيد و اگر بدى كنيد، پس به خود (بدى مى كنيد) و هنگامى كه وعده آخر فرا رسد، (مردانى را مى فرستيم) تا صورت هايتان را اندوهگين سازند؛ و تا داخل مسجد (الاقصى) شوند، همان گونه كه بار اول وارد آن شدند؛ و تا آنچه (بر آن) تسلط يابند، كاملاً نابود كنند. اميد است كه پروردگارتان به شما رحم كند؛ و اگر (به فسادگرى) باز گرديد، (ما نيز به كيفر شما) بازمى گرديم؛ و جهنّم را براى كافران تنگنا (و زندان) قرار داديم»، (اسراء/4 ـ 8).

اين آيات در برگيرنده اميد است كه باز رحمت خداوند شامل شما گردد و اگر شما بار ديگر به فساد باز گرديد ما به تسلط و عقوبت دشمن بر شما باز مي گرديم.
هم چنين در سوره شعرا پس از بيان برخي مسائل زمان حضرت موسي(ع) مي فرمايد: (وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم؛ سپس ديگران (= فرعونيان) را غرق ساختيم. قطعاً، در آن [ها] نشانه اى است، و [لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 65 ـ 67).
قرآن كريم در سوره زخرف پس از طرح غرق شدن قوم فرعون و دليل آن مي فرمايد: (فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِينَ)؛ «و هنگامى كه ما را خشمگين و اندوهناك ساختند، از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم و آنان را پيشگامان (در عذاب) و نمونه اى (عبرت آميز) براى (ملت هاى) پسين قرار داديم»، (زخرف/55 ـ 56).
يا در مورد قوم حضرت نوح مي فرمايد: (فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و (ما) وى و كسانى را كه با او در كشتىِ انباشته (از تجهيزات و انسان ها و حيوانات) بودند، نجات بخشيديم. آن گاه بعد (از آن)، باقى ماندگان را غرق ساختيم. قطعاً، در آن [ها] نشانه اى است، و [لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 119 ـ 121).

و در بيان طولاني سرگذشت حضرت ابراهيم مي فرمايد: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ ... إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و خبر بزرگ ابراهيم را بر آنان بخوان [و پيروى كن ]، ... قطعاً، در آن[ها] نشانه اى است، و[لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 69 ـ 103).

هم چنان در بيان سرگذشت قوم هود بعد از بياني طولاني مي فرمايد: (كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ... فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) عاد فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ ... و او (= هود) را تكذيب كردند؛ پس آنان را هلاك كرديم؛ قطعاً، در آن [ها] نشانه اى است، و[لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/123ـ139).
در ادامه قرآن كريم به همين گونه داستان قوم ثمود را مطرح مي سازد و مي فرمايد: (كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ... فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) ثَمُود فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ ... و عذاب [الهى ] آنان را فرو گرفت؛ قطعاً، در آن [ها] نشانه اى است، و[لى] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/141 ـ 158).

سپس سرگذشت قوم لوط را ياد آور مي شود و مي فرمايد: (كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ... فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) عاد فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ ... و او (= هود) را تكذيب كردند؛ پس آنان را هلاك كرديم؛ قطعاً، در آن[ها] نشانه اى است، و[لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 123ـ139). در ادامه بلافاصله به سرگذشت قوم شعيب اشاره مي كند و مي فرمايد: (كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ... إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «گفتند: اى لوط! اگر (به اين سخنان) پايان ندهى، حتماً از اخراج شدگان خواهى بود... قطعاً، در آن[ها] نشانه اى است و [لى ] بيش ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 176 ـ 190).

اين دسته از آيات از چند جهت قابل توجه و تأمل مي باشند:
الف) ويژگي مشترك همه اقوام در تكذيب پيامبرانشان بوده است؛
ب) اكثر اين اقوام و گروه ها مؤمن نبودند و لذا از نظر اعتقادي در سطح نازل و گاه فاقد اعتقاد به خدا بودند؛
ج) در تمامي اين آيات به دليل همان ويژگي ها، نشانه ها يي در سرگذشت اين اقوام است كه قرآن خواهان توجه به آن آيات است.

در پايان بيان اين هفت سرگذشت كه گويا معجزه آسا قرآن كريم به آن ها اشاره كرده و ضمن بر شماري برخي اختصاصات هر قوم از نظر رفتاري به آن كليت و قانون كلي كه آيه و نشانه در اين سرگذشت هاست، تأكيد كرده و به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا از هشداردهندگان باشى (شعراء/ 194) به طور قطع بياني اين چنين نشايد مگر اين كه اشتراكات زيادي بين اقوام وجود دارد كه مي تواند سرمنشأ برنامه اي جديد و يا تكميلي از جانب خداوند بر پيامبرش باشد و براساس آن بعدي از ابعاد هدايتي قرآن كريم پايه گذاري گردد كه عبارت است از مطالعه سرگذشت اقوام و جوامع سابق و عبرت گيري از سرگذشت ها آن.
هم چنين بايد از آياتي كه از سرنوشت مفسدين ياد مي كند مانند آيه 14 سوره نمل و آياتي كه به سر گذشت ظالمين اشاره دارد، مانند آيه 40 قصص، را در اين موضوع جاي داد.

 

نتيجه

نوعي اين هماني در ديدگاه قرآن کريم و مسأله قانونمندي جوامع در ديدگاه جامعه شناسي و جود دارد که با توجه به ويژگي ها، شرايط، عوامل تحقق و اظهار وجود چنين قوانيني در نگاه قرآن کريم، جامعيت قرآن در اين نگاه ثابت مي شود و بلکه نشانگر عمق ديدگاه قرآن و توجه به جامعه به عنوان بستر اصلي شکل گيري رفتارها و وابستگي آن به ارزيابي هاي آن جهاني است.

اين قانونمندي علاوه بر اين که جنبه اين جهاني دارد و بستر آن در جهان مادي است، هدف و جهت گيري آن به سمت امور غير مادي و جهان ديگر است که بيان چنين تبييني در قدرت و توان جامعه شناسي نيست که خود نويد نوعي جامع نگري قرآن به مسائل جامعه بشري و تحليل قواعد و قالب هاي حاکم بر رفتارها، به صورتي اعجازگونه است.

در اين نگاه ضمن تأکيد بر حيات اجتماعي بشر و وجود غيرقابل انکار جامعه بشري با تمام روابط و عناصر تشکيل دهنده آن، قوانيني را مي توان از نگاه قرآن کريم براي آن اثبات نمود که نه تنها از ويژگي هاي عمومي قوانين برخوردار است بلکه ويژگي الهي بودن و قطعيت و استثناناپذيري آن مي تواند دريچه نو و کارآمدي را در عرصه مطالعات علل و عوامل قانونمندي تاريخ و جامعه با نگرشي نو و بسيار مترقيانه باز نمايد.

نویسنده: حجت الاسلام دکتر محمد رضا آقايي

منابع: 

دو فصلنامه تخصصي قرآن و علم، سال پنجم، ش 8، بهار و تابستان 1390