اصحاب یمین

مؤمنان نيكوكار در دنيا و دريافت كنندگان نامه عمل با دست راست در قيامت

واژه «اصحابِ يمين» شش بار در قرآن به كار رفته و تركيبى از اصحاب (جمع صاحب به معناى ملازم) و يمين به معانى هم پيمان، قوّت و شدّت، دست راست و سمت راست (از ماده يُمن به معناى بركت) است.[1]

در تعبيرى ديگر كه سه بار در قرآن به كار رفته «اصحاب ميمنه» گفته شده است. «ميمنه» را برخى مصدر ميمى به معناى زيادى و استمرار در خير و بركت[2] و برخى ديگر، اسم مكان، يعنى جايگاه خير و بركت دانسته اند.[3]
اصحاب يمين و ميمنه در اصطلاح قرآنى به كسانى گفته مى شود كه در دنيا با ايمان و عمل صالح زندگى كرده اند و روز قيامت نامه عملشان را با دست راست دريافت مى دارند: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة * و ما اَدركَ مَا العَقَبَة * فَكُّ رَقَبَة * اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة * يَتيمـًا ذا مَقرَبَة * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة * ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ و تَواصَوا بِالمَرحَمَة * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَة» (بلد/90، 11 ـ 18)، «فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه» (انشقاق /84،7; حاقّه/69،19; اسراء/17،71) قرآن، اصحاب يمين را يكى از سه گروه انسانها در قيامت (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) معرفى كرده است: «و كُنتُم اَزوجـًا ثَلـثَه * فَاَصحـبُ المَيمَنَةِ ... * واَصحـبُ المَشـَمَةِ ... * والسّـبِقونَ ...» (واقعه/56، 7 ـ 10) و در موارد ديگر، اصحاب يمين را در مقابل اصحاب شمال، و اصحاب ميمنه را در برابر اصحاب مشئمه قرار داده است. (بلد/90، 18 ـ 19; واقعه/56، 7 ـ 9، 27، 41)

 

راز نامگذارى اصحاب يمين:

1. اين گروه اهل يُمن و خير بوده، مسير حركت زندگيشان به سمت و سوى آن است[4]، به طورى كه در آخرت نيز غرق در نور و بركت اند[5]: «نورُهُم يَسعى بَينَ أيدِيهِم و بِأيمـنِهِم» (تحريم/66،8; حديد/57،12) شايد به همين جهت، عرب به پرنده يا حيوانات وحشى كه هنگام پرواز و رَم كردن به سمت راست حركت كنند، به يُمن و خوبى تفأل مى زند.[6] طبق روايت، هر دو دست پروردگار، يمين است كه كنايه از خير محض بودن خداست: «كلتا يديه تبارك و تعالى يمين».[7]
2. عالم دو سمت دارد: سمت راست آن ملكوت اعلا و جايگاه ارواح نورانى و فرشتگان نويسنده نيكيها و بهشت موعود رستگاران: «اِنَّ كِتـبَ الاَبرارِ لَفى عِلّيّين» (مطفّفين/83،18) و سمت چپ آن، ملكوت اسفل و جايگاه اصحاب شمال است ( => اصحاب شمال) و چون اصحاب يمين در ملكوت اعلا قرار دارند آنان را اصحاب يمين ناميده اند.[8]
3. چون اصحاب يمين نامه عمل را با دست راست دريافت مى كنند به اين نام شناخته شده اند، چنان كه قرآن نيز به صراحت اين مطلب را بيان كرده است: «فَمَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه» (اسراء/17،71)[9]
وجوه ديگرى نيز براى اين نامگذارى ذكر شده است; مانند قوى تر بودن سمت راست بدن از سمت چپ آن، يا شرافت و برترى سمت راست بر سمت چپ كه بر اساس آن در عرف، بزرگان را در سمت راست جاى مى دهند.[10]

 

شمار اصحاب يمين:

خداوند، در تقسيم بندى انسانها به گروههاى سه گانه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال)، شمار اصحاب يمين را جمع فراوانى از امّتهاى پيش از اسلام و جمع زيادى از امت اسلامى مى داند[11]: «ثُلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين * وثُلَّةٌ مِنَ الأخِرين» (واقعه/56، 39 ـ 40)، درحالى كه شمار سابقون را در امت اسلام، اندك و در امتهاى پيشين جمع فراوانى مى شمرد[12]: «ثُـلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين * و قَليلٌ مِنَ الأخِرين» (واقعه/56،13 ـ 14) جهت اين امر آن است كه انبيا(عليهم السلام) و اوصياى آنان كه از سابقان هستند، در امتهاى پيش از اسلام بودند.[13]
برخى از مفسران گفته اند: اولين و آخرين در آيات پيشگفته مربوط به امت اسلام است; يعنى سابقان صدر اسلام بيشتر از سابقان در زمانهاى بعدى اند; اما اصحاب يمين در صدر اسلام و پس از آن جمع فراوانى هستند. اين گروه از مفسران به روايتى از پيامبر اكرم تمسك جسته اند كه فرمود: هر دو گروه اولين و آخرين از امت من هستند.[14] صدر المتألهين در توضيح روايت مى گويد: علّت اينكه سابقان صدر اسلام بيشتر از آخرالزمان هستند، نزديكى آنان به زمان وحى و امامان(عليهم السلام)است.[15]

 

نشانه هاى اصحاب يمين دردنيا

1. آزادسازى بردگان:

اصحاب يمين كسانى هستند كه براى آزادسازى بردگان در دنيا اهتمام مى ورزند[16]:«فَكُّ رَقبَة» (بلد/90،13) درتفسير ديگرى از آيه، آنان انسانها را از بندگى شيطان و ارتكاب گناهان آزاد ساخته، به توبه و بازگشت به سوى خداوند راهنمايى مى كنند.[17] برخى گفته اند: آنان خويشتن را با عمل به طاعات الهى از عذاب آخرت رها مى سازند.[18]

 

2. اطعام گرسنگان:

اصحاب يمين به اطعام گرسنگان به ويژه در روزگار سختى عنايت خاص داشته و خويشاوندان يتيم و نيازمندان زمينگير را در اولويت قرار مى دهند[19]: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة * يَتيمـًا ذا مَقرَبَة * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة» (بلد/90،14 ـ 16) ذكر آزادسازى بندگان و اطعام گرسنگان در پى اقتحام در عقبه (عبور از گردنه) از قبيل ذكر خاص بعد از عام، به جهت اهميت آن است، زيرا عقبه استعاره از اعمال نيكى است كه براى آدمى دشوار باشد; اين استعاره، بر پايه تشبيه معقول به محسوس است[20]: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة * ومااَدركَ مَاالعَقَبَة * فَكُّ رَقَبَة». (بلد/90،11 ـ 13)

 

3. ايمان و سفارش به صبر* و ترحّم:

اصحاب يمين در دنيا از مؤمنانى هستند كه بر ايمان پايدارى و يكديگر را به استقامت در انجام دادن تكاليف و ترحم به نيازمندان سفارش مى كنند[21]: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ وتَواصَوا بِالمَرحَمَه * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَه». (بلد/90، 17 ـ 18) در روايتى، اصحاب يمين اهل حِدّت معرفى شده اند[22]; يعنى كسانى كه در مسائل دينى، اراده اى پولادين دارند و اهل استقامت و پايدارى و در پى كارهاى خير هستند.[23] برخى معتقدند كه آزادسازى بندگان و اطعام نيازمندان، از مصاديق سفارش به ترحّم است كه به سبب اهميت آن، جداگانه ذكر شده است.[24]

 

4. اعتدال و ميانه روى:

اصحاب يمين در زندگى دنيايى، از افراط و تفريط مى پرهيزند و همواره اهل اعتدال و ميانه روى هستند. بر اساس آيه 32 فاطر/ 35 بندگان دو گروه اند: ستم پيشگان و ميانه روان: «ثُمَّ اَورَثنَا الكِتـبَ الَّذينَ اصطَفَينا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ ومِنهُم مُقتَصِدٌ ...». از سدّى، قتاده، مجاهد، ابن عباس و عكرمه نقل شده است كه گروه ميانه رو، همان اصحاب يمين هستند.[25]

 

5. اطاعت از خاندان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و ارادت به آنان:

امام باقر(عليه السلام) در تفسير آيات 38 ـ 39 مدثّر/74:«كلُّ نَفس بِمَا كَسَبت رَهِينَةٌ * الاّأَصحـبَ اليَمينِ» فرموده است: به خدا سوگند! اصحاب يمين پيروان ما هستند.[26] در روايات ديگرى نيز كه در تفسير سه گروه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) وارد شده، آمده است كه اصحاب يمين به ولايت اهل بيت*(عليهم السلام)معتقدند.[27]
در روايتى، امام كاظم(عليه السلام)امير مؤمنان(عليه السلام)را امامِ اصحاب يمين معرفى كرده است.[28] روايات فراوانى در تفسير «فَسَلـم لكَ مِن أَصحـبِ اليَمِين» (واقعه/56،91) آمده است كه اصحاب يمين شيعيان اند و مراد آيه اين است كه تو (اى پيامبر) از ناحيه اصحاب يمين ايمن هستى و اينان آزارى به فرزندانت نمى رسانند[29]، چنان كه در تفسير آيه «كِتـبٌ مَرقُوم» (مطفّفين/ 83، 9) گفته شده است: نامه* عمل اصحاب يمين از محبت به محمد(صلى الله عليه وآله)و آل محمد(عليهم السلام)لبريز است[30] و اين محبت از محبت آنان به اساس دين ناشى مى شود.

 

سرنوشت اصحاب يمين

1. اصحاب يمين در هنگام مرگ:

اصحاب يمين سعادتمندانى هستند كه هنگام جان دادن، با درود و تحيّتهاى ربوبى و فرشتگان و مؤمنان مواجه مى شوند[31] و خداوند خطاب به آنان مى فرمايد: درود بر تو از برادران و دوستان با ايمان تو: «و أَمّا إِن كانَ مِن أَصحـبِ اليَمِين * فَسَلـمٌ لَكَ مِن أَصحـبِ اليَمين» (واقعه/56، 90 ـ91) برخى تقدير آيه را به صورت «فسلام لك انك من اصحاب اليمين» دانسته اند كه بر اساس آن معناى آيه چنين مى شود: سلام و درود بر تو كه به راستى از اصحاب يمين هستى و تو با اين سلام، از عذاب الهى در امانى.[32]
ابن عباس در تفسير آيه 32 نحل/16: «اَلَّذينَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلـمٌ عَلَيكُمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون» مى گويد: اين سلام و بشارت مخصوص اصحاب يمين است; فرشتگان درحالى كه آنان را از دنيا به آخرت منتقل مى كنند بر آنان درود و تحيّت* مى فرستند و به آنها بشارت ورود به بهشت مى دهند.[33]
طبرسى مى گويد: هنگام جان دادن اصحاب يمين، رفتار فرشتگان مأمورِ استقبال و پذيرايى به گونه اى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)خوشحال مى شود. وى آيه 91 واقعه/ 56 را خطاب به پيامبر دانسته، چنين معنا مى كند: آنچه را از سلامت و امنيّت براى اصحاب يمين خواهان بودى به چشم خود مشاهده خواهى كرد.[34]

 

2. حسابرسى آسان:

گروهى در قيامت و روز حسابرسى*، از ديدن نامه عمل خود ناراحت و پشيمان اند; امّا اصحاب يمين درحالى كه نامه عمل را با دست راست دريافت كرده اند به آسانى حسابرسى مى شوند. سپس خوشحال و مسرور به سوى اهل خود باز مى گردند: «فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه * فَسَوفَ يُحاسَبُ حِسابـًا يَسِيرا * ويَنقَلِبُ اِلى اَهلِهِ مَسرورا». (انشقاق / 84، 7 ـ 9) حساب يسير، يعنى حسابرسى به گونه اى كه سختگيرى و نكته سنجى در آن نباشد، به طورى كه از بديها به راحتى چشم پوشى و بر نيكيها پاداش داده شود.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) دعا مى كرد: پروردگارا! مرا با حساب يسير حسابرسى كن: «اللّهمّ حاسبنى حساباً يسيراً». عايشه پرسيد: حساب يسير چگونه است؟ فرمود: به نامه عمل نگاه مى كنند و از آن رد مى شوند; يعنى فقط براى حسابرسى عرضه مى شود; ولى حسابرسى انجام نمى گيرد، زيرا اگر به طور مختصر هم بررسى شود، هيچ كس نجات نخواهد يافت.[35] در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پرسيده شد: چه كارى انجام دهيم تا مانند اصحاب يمين حساب آسان روزيمان شود؟ فرمود: بخشش به كسى كه محرومتان ساخته و ايجاد ارتباط با كسى كه رشته ارتباط خود را با شما قطع كرده و گذشت از كسى كه در حق شما ستم كرده است.[36]
اين نحوه حسابرسى به اصحاب يمين اختصاص دارد و ديگران در گرو كردار خويش اند: «كُلُّ نَفس بِماكَسَبت رَهِينَةٌ * اِلاّ اَصحـبَ اليَمِينِ». (مدثّر/ 74، 38 ـ 39) امام باقر(عليه السلام)فرمود: كسانى كه در گرو عمل خود نيستند، پيروان ما هستند[37] و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمودند: اصحاب يمينى كه در گرو اعمال خويش نيستند، فرزندان مؤمنان اند، زيرا خداوند بر پدرانشان منّت گذاشته، از آنها چشم پوشى مى كند: «و الَّذِينَ ءَامَنوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرِّيَّتُهُم بِإيمـن اَلحَقنا بِهِم ذُرِّيَّتَهُم» (طور/52،21)[38]
آيه 9 انشقاق/ 84 كه از بازگشت همراه با شادى اصحاب يمين به سوى اهل خود پس از حسابرسى خبر مى دهد، چنين تفسير شده است: وى به سبب خير و كرامتى كه ديده، خوشحال به سوى حورالعين* روانه مى شود و برخى گفته اند: او شادمان به سوى همسر و فرزندان و خويشانش كه به بهشت رفته اند، مى رود.[39]
در سوره حاقّه حال فردى از اصحاب يمين چنين بيان شده است كه پس از حسابرسى آسان، از خوشحالى فرياد برمى آورد: اى اهل محشر! نامه عمل مرا بخوانيد. من در دنيا يقين داشتم كه روزى براى حسابرسى خواهم آمد، بدين جهت كارهاى ناروا نكردم و اكنون ببينيد كه جز خوبى در نامه عملم نيست[40]: «فَيَقولُ هاؤُمُ اقرَءوا كِتـبِيَه * اِنّى ظَنَنتُ اَنّى مُلـق حِسابِيَه». (حاقّه/69، 19 ـ 20)
چون او مى داند كه جز خوبى در نامه عملش نيست، از اينكه كسى به آن بنگرد ناراحت نمى شود.[41] البتّه خداى متعالى فرموده است كه چنين گروهى زيانكار نخواهند بود، زيرا در آيات 1 ـ 3 عصر/ 103 فرمود: همه انسانها در زيان اند، جز مؤمنان صالحى كه يكديگر را به حق و پايدارى سفارش كنند و در سوره بلد فرمود: مؤمنان صالحى كه يكديگر را به پايدارى و رحمت سفارش مى كنند اصحاب يمين اند: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ وتَواصَوا بِالمَرحَمَة * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَة» (بلد/90، 17 ـ 18)

 

3. برخوردارى اصحاب يمين از نعمتهاى بهشتى:

پس از آنكه اصحاب يمين با سربلندى و خوشحالى حسابرسى شدند راهى جايگاه ابدى مى شوند تا از نعمتهاى الهى بهره مند گردند. در آيات 21 ـ 24 حاقّه/69 كلياتى از بهره مندى آنان بيان شده است، به اين صورت كه زندگى آنها در كمال خرسندى و رضايت، در بهشتى است كه ارزش و جايگاهى عالى دارد و ميوه هاى درختانش در دسترس است، به طورى كه حتى در حال استراحت هم مى توان از آن تناول كرد. در آنجا به آنان خطاب مى شود: بخوريد و بياشاميد و به طور كامل بهره ببريد. گوارايتان باد ميوه هايى كه سراسر نفع و بدون زوايد است. اين پذيرايى، پاداش كردار نيك شماست كه در دنيا بدان همّت گماشته بوديد[42]: «فَهُوَ فى عيشَة راضِيَة * فى جَنَّة عالِيَة * قُطُوفُها دانِيَة * كُلوا واشرَبوا هَنيـًا بِما اَسلَفتُم فِى الاَيّامِ الخالِيَة». (حاقّه/69،21 ـ 24)
در سوره واقعه ابتدا اصحاب يمين با بهترين بيان وصف شده اند: «فَاَصحـبُ المَيمَنةِ مَا اَصحـبُ المَيمَنةِ» (واقعه/ 56، 8)، «وَأصحـبُ اليَمينِ مَا أَصحـبُ اليَمينِ» (واقعه/56، 27) تعبير «مَاأَصحـبُ اليَمِين» و «مَاأَصحـبُ المَيمَنة» بهترين وصفى است كه از آنان شده است، زيرا اين گونه تعابير در مواردى به كار مى رود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد[43]; نيز در مقام بزرگداشت امر آنان و به شگفت آوردن شنونده از حال ايشان است.[44] سپس در ادامه همين آيات، نعمتهاى بهشتى كه اصحاب يمين از آن برخوردارند به تفصيل ذكر شده است:
الف. در سايه درختان سدرى هستند كه خار ندارد يا خار آنها كنده شده يا از فراوانى ميوه، خارى بر آنها نمودار نيست[45]: «فِى سِدرمَخضُود» (واقعه/56،28) برخى اين احتمال را بعيد ندانسته اند كه مقصود از سدر*، «سدرة المنتهى*» باشد.[46]
ب. در سايه درخت موز يا درخت داراى سايه خنك يا منظرى زيبا يا داراى شكوفه هايى خوشبو قرار دارند[47]: «و طَلح مَنضُود» (واقعه/ 56، 29)
ج. در سايه هاى طولانى به سر مى برند و هيچ گاه آفتاب را نمى بينند[48]: «و ظِلّ مَمدُود». (واقعه/56،30) بر پايه روايتى در تفسير آيه، سايه درختان بهشتى به اندازه اى است كه سواره اى در مدت 100 سال، به پايان آن نمى رسد. بر اساس روايتى ديگر، بهشت هميشه مانند ساعات آغازين روز تابستان است و گرما و سرما ندارد.[49]
د. از آب و آبشارهايى برخوردارند كه شب و روز در مسير خود جارى است و بخار و مِه از آن بر نمى خيزد و براى استفاده اش هيچ رنج و تعبى را متحمّل نمى شوند[50]: «و مَاء مَسكُوب» (واقعه/56،31) برخى، «ظِلّ مَمدُود * و مَاء مَسكُوب» را به وجود منبسط تأويل كرده اند[51] و آن، وجود واحد امكانى است كه از خداى متعالى صادر و بر همه ماهيات امكانى گسترده شده است و تحقق همه آنها به واسطه اوست.[52]
هـ . از ميوه هاى گوناگون وفراوانى برخوردارند[53]: «و فـكِهَة كَثِيرَة» (واقعه/ 56، 32) كه مانند ميوه هاى دنيا فصلى نيست و براى مصرف، نيازى به پرداخت وجه يا رخصت طلبى ندارند: «لاَمَقطوعَة و لاَمَمنوعَة». (واقعه/56،33)
برخى اتصاف فاكهه به «كَثِيرَة» را از اين جهت دانسته اند كه بهشتِ اصحاب يمين، داراى صورت و مقدار است; ولى چون عالم مقرّبان، عالم وحدت و جمعيّت است، فاكهه ايشان به جاى وصف به كثرت، وابسته به خواست آنان معرفى شده است[54]: «و فَـكِهَة مِمّا يَتَخيّرُون» (واقعه/ 56، 20)
و. داراى ساختمانهاى بلند و چند طبقه يا زنانى سرو قامت، در نهايت كمال معنوى و جمال ظاهرى اند[55]:«و فُرُش مَرفُوعَة»، (واقعه/56،34) زنان بهشتى هرگز دچار پيرى نشده و زيبايى خود را از دست ندهند[56]: «اِنّا اَنشَأنـهُنَّ اِنشاء» (واقعه/56،35) و همواره باكره اند: «فَجَعلنـهُنّ اَبكاراً» (واقعه/56،36) اين زنان، عاشق همسران خويش اند و همه سعى و تلاش خود را در رسيدگى به همسر و انس با وى صرف مى كنند و همسال مردان خود هستند[57]: «عُرُباً اَتراباً» (واقعه/56،37) برخى «اَنشأنـهُنّ اِنشَاء» را به معناى ايجاد بدون مادّه و ولادت دانسته اند، زيرا همه امور آخرت بدون مادّه و استعداد و حركت ، انشا مى شوند.[58]

 

گفت وگوى اصحاب يمين با گنهكاران در آخرت:

اصحاب يمين در آخرت با توبيخ از گنهكاران مى پرسند: چرا جهنمى شديد[59]:«فِى جَنّـت يَتَساءَلونَ * عَنِ المُجرِمينَ * مَا سَلَكَكُم فِى سَقرَ». (مدثّر/74،40 ـ 42) آنان پاسخ مى دهند كه ما از نمازگزاران نبوديم، از مساكين دستگيرى نمى كرديم، با گمراهان در سخنان و تحليلهاى باطل غور مى كرديم و به روز آخرت ايمان نداشتيم: «قالوا لَم نَكُ مِنَ المُصَلّين * و لَم نَكُ نُطعِمُ المِسكين * و كُنّا نَخوضُ مَعَ الخائِضين * و كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدّين». (مدثّر/74، 43 ـ 46)
برخى اين پرسش و پاسخ را گفت  وگويى بين خود اصحاب يمين درباره جهنميان مى دانند.[60]

 

نویسنده: فتاح آقازاده

 

پی نوشت:

[1]. مقاييس اللغه، ج 6، ص 158; ترتيب العين، ج 3، ص 2000; المصباح، ص 682; التحقيق، ج 14، ص 270، «يمن».
[2]. التحقيق، ج 14، ص 270، «يمن».
[3]. التفسير الكبير، ج 27، ص 143.
[4]. مجمع البيان، ج 10، ص 591.
[5]. التفسير الكبير، ج 27، ص 142.
[6]. التفسير الكبير، ج 27، ص 142.
[7]. الكافى، ج 2، ص 126.
[8]. تفسير صدرالمتالهين، ج7 ، ص22; بحارالانوار، ج 64، ص 128.
[9]. مجمع البيان، ج 9، ص 324; التفسير الكبير، ج 27، ص 142; تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 21.
[10]. التفسير الكبير، ج 27، ص 143.
[11]. مجمع البيان، ج9، ص331; الميزان، ج19، ص124.
[12]. الميزان، ج 19، ص 121.
[13]. مجمع البيان ج 9، ص 325.
[14]. الدرالمنثور، ج 8، ص 19.
[15]. تفسير صدر المتالهين، ج 7، ص 28.
[16]. مجمع البيان، ج 10، ص 750; الميزان، ج 20، ص 293.
[17]. مجمع البيان، ج 10، ص 750; الميزان، ج 20، ص 293.
[18]. مجمع البيان، ج 10، ص 750; الميزان، ج 20، ص 293.
[19]. مجمع البيان، ج 10، ص 750; الميزان، ج 20، ص 293.
[20]. التحرير والتنوير، ج 3، ص 357; التفسير الكبير، ج 31، ص 185.
[21]. مجمع البيان، ج 10، ص 751.
[22]. بحار الانوار، ج 5، ص 241.
[23]. النهايه، ج 1، ص 352.
[24]. الميزان، ج 20، ص 293.
[25]. جامع البيان، مج 12، ج 22، ص161 ـ 163; مجمع البيان، ج 8، ص 639.
[26]. بحارالانوار، ج 24، ص 8.
[27]. همان، ص 4.
[28]. وسائل الشيعه، ج 5، ص 82.
[29]. بحارالانوار، ج 24، ص 1.
[30]. همان، ص 3.
[31]. جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 136; مجمع البيان، ج 9، ص 344; تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 128 ـ 129.
[32]. مجمع البيان، ج 9، ص 344.
[33]. جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 136.
[34]. مجمع البيان، ج 9، ص 344.
[35]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 145.
[36]. مجمع البيان، ج 10، ص 699.
[37]. بحارالانوار، ج 7، ص 192.
[38]. همان، ج 24، ص 326.
[39]. مجمع البيان، ج 10، ص 699.
[40]. مجمع البيان، ج 10، ص 699.
[41]. همان، ص 520.
[42]. مجمع البيان، ج 10، ص 520 ـ 521.
[43]. التفسير الكبير، ج 10، ص 388.
[44]. الميزان، ج 19، ص 123.
[45]. مجمع البيان، ج9، ص329; الميزان، ج19، ص123.
[46]. تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 47.
[47]. مجمع البيان، ج9، ص329; الميزان، ج19، ص123.
[48]. الميزان، ج 19، ص 123.
[49]. مجمع البيان، ج 9، ص 330.
[50]. مجمع البيان، ج 9، ص 330.
[51]. تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 49.
[52]. همان; الميزان، ج 19، ص 123.
[53]. مجمع البيان، ج 9، ص 330.
[54]. تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 50.
[55]. مجمع البيان، ج 9، ص 330.
[56]. الميزان، ج 19، ص 124.
[57]. مجمع البيان، ج 9، ص 331.
[58]. تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 54.
[59]. مجمع البيان، ج 10، ص 591.
[60]. مجمع البيان، ج 10، ص 591.

 

منابع: 

بحارالانوار; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; تفسير التحرير و التنوير; التفسير الكبير; تفسير القرآن العظيم، صدرالمتالهين; جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; شرح منظومه، سبزوارى; الكافى; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى غريب‌الحديث والاثر; وسائل‌الشيعه.