اصحاب أیكَه

"اصحاب ايْكَه" ساكنان بيشه زارى بودند كه بر اثر كم فروشى و در پى تكذيب حضرت شعيب عليه السلام با عذاب الهى نابود شدند.
اين عنوان به صورت تركيب اضافى «اصحاب الايكه» 4 بار در آيات 78 حجر/ 15؛ 176، شعراء/ 26؛ 13، ص/ 38 و 14 ق/ 50 آمده است.

ايكه به معناى درخت، و جمع آن «أيْك» به معناى انبوه درختان است. «1» قتاده، ايكه را بيشه اى دانسته كه بيشتر درختان آن «دَوْم» است كه آن را «مُقْل» نيز گويند. «2» دَوْم نوعى درخت خرما و مُقْل ميوه يا صمغ آن است. «3» انبوهى از درختان اراك يا خرما، درختان بسيار درهم پيچيده «4»، درخت يا درختى كه شاخه هايش در هم پيچيده «5» معانى ديگرى است كه براى ايكه بيان شده است. در اين ميان نظرى هم بر خلاف موارد پيشگفته، ايكه رانام قريه و شهر دانسته است. «6»
قرآن كريم اصحاب ايكه را امت شعيب معرفى می كند. (شعراء/ 26، 176- 177) ناميدن آنان به اصحاب ايكه يا از آن رو بوده است كه در منطقه اى پر آب و درخت با ميوه فراوان زندگى می كردند «7» يا از آن رو كه ايكه (درختى) را می پرستيدند. «8»
اگر به روايت ترتيب نزولى كه زركشى در البرهان آورده است «9» اعتماد كنيم برای  نخستين بار در سوره ق و در كنار قوم نوح، اصحاب رسّ، ثمود، عاد، فرعون، اخوان لوط و قوم تُبَّع، از اصحاب ايكه نيز ياد شده و بدون آنكه هيچ معرفى از آنان ارائه شود، تنها بر اين نكته تأكيد شده كه آنان پيامبر خود را تكذيب كردند و مستحق وعيد الهى شدند:
«كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ واصحبُ الرَّسّ وثَمود وعادٌ وفِرعَونُ واخونُ لوط واصحبُ الايكَةِ وقَومُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وعيد». (ق/ 50، 12- 14) سپس براى بار دوم در سوره «ص» با همان تعريف مبهم و مختصر و در كنار همان گروههاى ياد شده از آنان نيز نام برده شده و افزون بر آن، در اين سوره می گويد: آنان به تعجيل از خدا می خواستند كه پيش از رسيدن روز حساب عذابشان كند: «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاوتاد وثَمودُ وقَومُ لوطٍ واصحبُ لَيكَةِ اولكَ الاحزاب ان كُلٌّ الّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقاب وقالوا رَبَّنا عَجّل لَنا قِطَّنا قَبلَ يَومِ الحِساب». (ص/ 38، 12- 16)
روشن ترين معرفى از اصحاب ايكه در سوره شعراء آمده كه به فاصله 9 سوره پس از سوره «ص» نازل شده است. در اين سوره اصحاب ايكه، قوم شعيب معرفى شده اند كه پيش از شعيب، ديگر فرستادگان الهى را تكذيب كرده بودند: «كَذَّبَ اصحبُ الَيكَةِ المُرسَلين». (شعراء/ 26، 176) شعيب آنان رابه ترس از خدا فرا می خواند: «اذ قالَ لَهُم شُعَيبٌ الا تَتَّقون» (شعراء/ 26، 177) و با معرفى خود به عنوان پيامبر امين و درستكار براى آنان، از ايشان می خواست تقواى الهى را رعايت كرده و از او اطاعت كنند: «انّى لَكُم رَسولٌ امين فَاتَّقُوا اللَّهَ واطيعون» (شعراء/ 26، 178- 179) و اعلام می داشت كه در برابر هدايتشان مزدش بر عهده پروردگار جهانيان است و از آنان مزدى نمی خواهد:
«وما اسَلُكُم عَلَيهِ مِن اجرٍ الّا عَلی  رَبّ العلَمين». (شعراء/ 26، 180)
شايد بتوان از ظاهر آيات بعد استفاده كرد كه بزرگ‏ترين انحراف اصحاب ايكه كم فروشى بوده است، ازاين رو شعيب عليه السلام ضمن دعوت آنها به كامل دادن پيمانه، آنان را از كم فروشى نهى می كرد: «اوفُوا الكَيلَ ولا تَكونوا مِنَ المُخسِرين» (شعراء/ 26، 181) و از آنان می خواست كه با ترازوى درست و كفه هاى برابر وزن كنند و از ارزش اموال مردم نكاهند كه چنين كارى فساد است و آنان نبايد با كم فروشى در زمين فساد كنند: «10» «وزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيم ولا تَبخَسُوا النّاسَ اشياءَهُم ولا تَعثَوا فِى الارضِ مُفسِدين».(شعراء/ 26، 182- 183)
برخى از مفسران فساد مورد اشاره اين آيه را به راهزنى، غارت اموال، نابود كردن زراعت «11»، و احياناً قتل «12»، تفسير كرده، اين اعمال را نيز از جمله انحرافها و كارهاى نارواى اصحاب ايكه برشمرده اند.
اصحاب ايكه در برابر دعوت شعيب ايستادگى و او را جادو شده معرفى كردند و با برابر دانستن شعيب با خودشان، او را در ادعاى رسالتش از جانب خدا دروغگو شمردند:
«قالوا انَّما انتَ مِنَ المُسَحَّرين وما انتَ الّا بَشَرٌ مِثلُنا وان نَظُنُّكَ لَمِنَ الكذِبين» (شعراء/ 26، 185- 186) و ناباورانه و با استهزا «13» به او پيشنهاد دادند كه اگر در ادعايش راستگوست پاره آسمان بر سر آنان فرود آورد: «فَاسقِط عَلَينا كِسَفًا مِنَ السَّماءِ ان كُنتَ مِنَ الصدِقين» (شعراء/ 26، 187)؛ اما شعيب با واگذاردن امر آنان به خداوند «41» و اينكه خداوند به فرجام آنان داناست، به آنان فرمود: خدا به آنچه می كنيد داناتر است؛ يعنى اختيار عذاب به دست من نيست «15»: «قالَ رَبّى اعلَمُ بِما تَعمَلون». (شعراء/ 26، 188) اصحاب ايكه شعيب را تكذيب كردند و در پى تكذيب آنان، عذاب روزِ سايبان يا ابر، آنان را فرو گرفت: «فَكَذَّبوهُ فَاخَذَهُم عَذابُ يَوم الظُّلَّةِ». (شعراء/ 26، 189) روز نزول عذاب بر اصحاب ايكه به «روز بزرگ» وصف شده است: «انَّهُ كانَ عَذابَ يَومٍ عَظيم».(شعراء/ 26، 189)
درباره كيفيت عذاب اصحاب ايكه رواياتى نقل شده كه يادآور شباهت عذاب اين قوم با اصحاب مدين است. گفته شده: پس از آنكه شعيب را تكذيب كردند و ناباورانه از او خواستند تا پاره اى از آسمان يا ابر «61» بر آنان بيفكند، خداوند 7 شبانه روز گرماى شديدى را بر آنها مسلط «17» و باد را ساكن گرداند، به گونه اى كه نفس كشيدن بر آنان دشوار شد و آرامش را از آنان گرفت. پناه بردن به درون خانه ها و سردابها و استفاده از آب و سايه نيز براى خنك شدن بر آنان سودى نبخشيد، آنگاه پس از 7 روز خداوند ابرى (ظُلّه) به سوى آنان فرستاد. اصحاب ايكه به سوى سايه آن ابر رو آوردند. ناگهان از آن ابر آتش باريد (صاعقه آنان را فرا گرفت) و همه آنان را نابود كرد. «18»
در برخى نقلها تعبيرهاى مبالغه آميزى در باره عذاب نازل شده بر اصحاب ايكه، ديده می شود كه می توان آن را تعبيرهايى مَجاز به شمار آورد؛ مانند اينكه خورشيد آنان را به سان ملخى كه در ظرف پخته شود، سوزاند «19»، خداوند درى از دوزخ بر روى آنان گشود، آنگاه كه اصحاب ايكه زير آن ابر گرد آمدند، چون كوهى بر سر آنان فرود آمد «20» و بر اثر آتشى كه از ابر بر آنان باريد همگى خاكستر شدند. «21» ابن كثير اصحاب مدين و ايكه را يك امت دانسته، با توجه به آيه 91 اعراف/ 7 كه عذاب اصحاب مدين را رَجفه (زمين لرزه) و آيه 94 هود/ 11 كه عذاب آنان را صيحه (بانگ شديد) بيان كرده، درباره چگونگى عذاب می گويد: پس از پناه بردن مردم به سايه ابر، شعله هاى آتش بر آنان فرو باريد و زمين به لرزه درآمد و صيحه اى از آسمان برخاست و همه اصحاب ايكه را كه در زير ابر جاى گرفته بودند نابود كرد. «22» برخلاف اين نقلها و اظهار نظرها، در روايتى از ابن عباس در بيان نوع عذاب اصحاب ايكه با احتياط برخورده شده است. او گفته است:
هركس درباره چگونگى عذاب «يوم الظلّه» سخنى گفت او را تكذيب كن. «23» شايد به اين سبب كه كسى از آنان نجات نيافت، تا چگونگى عذاب را شرح دهد.24»»

 

سرزمين اصحاب ايكه:

آخرين آياتى كه درباره اصحاب ايكه نازل شده آيات 78- 79 سوره حجر/ 15 است:
«و ان كانَ اصحبُ الايكَةِ لَظلِمين فانتَقَمنا مِنهُم وانَّهُما لَبِامامٍ مُبين و راستی  اصحاب ايكه ستمگر بودند، پس، از آنان انتقام گرفتيم و آن دو سرزمين اصحاب ايكه و قوم لوط بر سر راهى آشكار است».
از ذيل اين دو آيه برمی آيد كه آثار سرزمين اصحاب ايكه تا زمان نزول قرآن باقى و در كنار بزرگراه عمومى در معرض ديد كاروانهاى تجارتى مكيان بوده است. در ميان مفسران اتفاق نظر است كه سرزمين اصحاب ايكه ميان مدينه و شام قرار داشته است. برخى آن را نزديك مدين «25» و برخى ديگر آن را مابين ساحل دريای سرخ و مدين دانسته اند. «26» ياقوت حموى گفته است: به اعتقاد اهل تبوك، ايكه همان تبوك است كه آخرين غزوه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا واقع شد؛ ولى اين نظر در كتب تفسير ديده نشده است، بنابراين، ايكه بايد همان مدين باشد كه مجاور تبوك بوده است. «27»

 

اصحاب ايكه و اهل مدين:

آيا اصحاب ايكه همان اصحاب مدين اند؟ يكى از پرسشهاى جدى درباره اصحاب ايكه آن است كه باتوجه به اينكه پيامبر هر دو قوم در قرآن كريم حضرت شعيب عليه السلام معرفى شده است، آيا آنان يك قوم و ملت بودند كه قرآن كريم از آنان با دو عنوان ياد كرده يا آنكه دو قوم و گروه مستقل بودند، با پيامبرى مشترك و با اعمالى مشابه و فرجامى تقريباً نزديك به هم؟
به نظر بيشتر مفسران اصحاب ايكه غير از اهل مدين بوده اند و شعيبِ پيامبر ابتدا به سوى قوم خودش (اصحاب مدين) مبعوث شد و پس از نابودى آنان رسالت هدايت اصحاب ايكه را بر عهده گرفت «28»؛ اما مستند اين نظر مفسران ظاهراً سخن قتاده است كه گفته: حضرت شعيب عليه السلام به سوى دو امت مبعوث شد: قوم خودش و اصحاب ايكه «29»، و هر يك از آن دو قوم با عذابى ويژه نابود شد «30»؛ در كنار ظاهر آيات كه از اين دو قوم ياد كرده است. نيز عبدالله بن عمرو از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه اهل مدين و اصحاب ايكه دو امت بودند كه خداوند شعيب را به سوى آنان فرستاد. «31»
در برابر اين نظريه، گروهى از مفسران از جمله ابن عباس «32» معتقدند كه اصحاب ايكه همان اهل مدين اند. ابن كثير ضمن غريب شمردن روايت عبدالله بن عمرو و تضعيف برخى از رواياتش آن را از اسرائيليات دانسته و می گويد: عمده ترين دليل نظر اول دو چيز است:
1. خداوند در آيه «والی  مَديَنَ اخاهُم شُعَيبًا» (اعراف/ 7، 85) شعيب را برادر اهل مدين خوانده؛ ولى شعيب برادر اصحاب ايكه خوانده نشده است.
2. كيفر اصحاب ايكه را عذاب «يوم الظُلّه» معرفى كرده؛ اما عذاب اهل مدين «رَجْفه» و «صَيْحه» بيان شده است، آنگاه در رد اين دو دليل می نويسد: با توجه به اينكه توصيف اهل مدين به اصحاب ايكه بر اثر پرستش درخت ايكه بود، مناسب نبود شعيب را برادر آنان معرفى كند؛ همچنين تعدد عذاب نيز نشان تعدد امت نيست وگرنه خود اهل مدين نيز بايد دو امت شمرده شوند، زيرا در سوره اعراف عذاب آنان «رَجْفه» اما در هود «صَيْحه» معرفى شده است. «33» ابن كثير می افزايد كه اشتراك اهل مدين واصحاب ايكه در صفت كم فروشى شاهدى بر اين است كه آنان يك امت بودند و با چند گونه عذاب نابود شدند. «34» به اين سخن ابن كثير بايد افزود كه ذكر اصحاب ايكه در كنار قوم نوح، عاد، فرعون، ثمود و لوط در دو سوره «ص» و «ق»، بدون آنكه در اينجا نامى از اهل مدين برده شود، و در مقابل، ذكر اهل مدين در كنار همين پيامبران در دو سوره اعراف و هود، بدون آنكه از اصحاب ايكه ياد شود، شاهدى بر يكى بودن اهل مدين و اصحاب ايكه است.

 

قرائت و كتابت الأيكه:

«الأيْكَه» در سوره هاى «حجر» و «ق» به همين شكل و در سوره هاى «شعراء» و «ص» به شكل «لَئيْكَه» كتابت شده و همه قاريان در هر 4 مورد «الأيْكه» قرائت كرده اند، مگر قاريان شام و حجاز «35» كه در مورد اخير «لَيْكه» قرائت كرده اند، ازاين رو برخى بين ايْكه و لَيْكه  فرق گذاشته و لَيْكه را نام شهر دانسته «36» و ايْكه را درخت يا بيشه؛ ولى ظاهراً قرائت «لَيْكَه» خطايى است كه بر اثر رسم الخط مصحف پديد آمده است و در قرآن موارد متعددى برخلاف قانون خط نوشته شده است، افزون بر اينكه «لَيْكَه» اسمى ناشناخته است. «37»
ابن منظور درباره واژه لَيْكه می گويد: اصل ‏آن الايْكه بوده كه ابتدا همزه آن در تلفظ حذف شده و به صورت «الْيكه» درآمده و چون همزه اول آن نيز هنگام وصل به كلمه قبل تلفظ نمی شده هر دو همزه را در كتابت انداخته «38» و مطابق با تلفظ كتابت كرده اند.

 

نویسنده: سيد محمود دشتی

_________________________________________

پی نوشت:

1. جامع ‏البيان، مج 8، ج 14، ص 64؛ مقاييس ‏اللغه، ج 1، ص 165؛ لسان العرب، ج 1، ص 289، «ايك»
2. تفسير قرطبى، ج 13، ص 90
3. لغت نامه، ج 7، ص 9921؛ ج 13، ص 18855
4. مقاييس ‏اللغه، ج 1، ص 165، «ايك»
5. التبيان، ج 6، ص 349
6. همان، ص 350
7. جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 64
8. قصص ‏الانبياء، ص 171
9. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 281
10. الميزان، ج 15، ص 312
11. الكشاف، ج 3، ص 332
12. تفسير بيضاوى، ج 3، ص 263
13. كشف الاسرار، ج 7، ص 148
14. الكشاف، ج 3، ص 333؛ التفسير الكبير، ج 24، ص 164
15. مجمع‏ البيان، ج 7، ص 317، الميزان، ج 15، ص 313
16. الكشاف، ج 3، ص 334
17. مجمع ‏البيان، ج 7، ص 317
18. همان؛ روض ‏الجنان، ج 14، ص 352؛ الميزان، ج 15، ص 313
19. الدرالمنثور، ج 6، ص 320
20. تفسير قرطبى، ج 13، ص 92
21. همان؛ بحارالانوار، ج 12، ص 383
22. قصص ‏الانبياء، ص 177- 178
23. جامع ‏البيان، مج 11، ج 19، ص 135
24. كشف الاسرار، ج 7، ص 149
25. الميزان، ج 15، ص 312
26. الدرالمنثور، ج 6، ص 318
27. معجم البلدان، ج 1، ص 291
28. مع الانبياء، ص 203
29. جامع ‏البيان، مج 8، ج 14، ص 64
30. الدرالمنثور، ج 5، ص 92
31. همان، ص 91
32. جامع ‏البيان، مج 11، ج 19، ص 130- 131
33. قصص ‏الانبياء، ص 177- 178
34. همان، ص 178
35. مجمع‏ البيان، ج 7، ص 316؛ التيسير فى القراءات السبع، ص 166
36. تفسير قرطبى، ج 13، ص 90
37.الكشاف، ج 3، ص 332
38. لسان العرب، ج 1، ص 289

 

منابع: 

برگرفته از «اعلام قرآن»، ج‏2، ص: 201