اسباب نزول (قسمت دوم)

در روايات، از اين آيه استفاده ديگري نيز شده است و آن اين كه مي توان نمازهاي مستحبي را در حالت سواره به هر سويي كه در حركت است به جاي آورد(1) اين بطن آيه است كه با فهم معصومين(علیهم السلام) بدان رهنمون شده ايم.

نمونه دوم: در سوره جن مي خوانيم: «و ان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا»(2) مساجد، يا جمع مسجد به معناي معبد و جاي گاه عبادت است كه معناي آيه بر اين فرض چنين مي شود: مساجد از آن خداست و كسي را با خدانخوانيد يا جمع مسجد (مصدر ميمي) يعني عبادت و پرستش است، يعني پرستش جز خدا را نشايد و در مقام عبادت كسي را با خدا نام نبريد بر هر دو فرض، ظاهر آيه از شريك قرار دادن در مقام عبادت منع مي كند ولي طبق روايت صحيحي كه دردست داريم معناي ديگري نيز از آيه استنباط مي شود كه مسجد را شامل «ما يسجدبه» (مواضع سجود) گرفته است گروهي از مفسرين، مانند سعيدبن جبير و زجاج وفرا گفته اند: مساجد شامل مواضع سجود (اعضاي سبعه در حال سجود) نيزمي شود كه اين مواضع از آن خداست و خداوند آن ها را به انسان ارزاني داشته است و نبايد براي ديگري به كار گرفت.(3)

از امام محمد تقي (علیه السلام) نيز همين تاويل به اين صورت آمده كه در مورد موضع قطع دست دزدي در حضور خليفه عباسي، معتصم باللّه، سؤالي مطرح شد هر كس به فراخور حال خود سخني گفت آن گاه امام (ع) فرمود: «از بن انگشتان» از مدرك اين فتوي از امام سؤال شد فرمود: «كف دست يكي از مواضع هفت گانه در حال سجود است و از آن خداست و نبايد قطع شود»(4) زيرا عقوبت سارق بايد بر چيزي واقع شود كه از آن خود اوست.

راه يافتن به اسباب نزول:

چون اسباب نزول از راه نقل روايت به دست مي آيد و متاسفانه وقايع و حوادث در گذشته ضبط نمي شد، بنابراين غالب روايات منقول چندان منابع قابل اعتمادي نيستند، جز اندكي كه بيش تر آن ها ضعيف السند يا متعارض و متهافت است. واحدي در اسباب النزول مي گويد: «جايز نباشد در اسباب نزول آيات چيزي گفته شود، مگرآن كه روايت صحيح و قابل اعتمادي در دست باشد و از كساني روايت شده باشدكه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند نه آن كه از روي حدس وگفته هاي بي اساس، سخني گفته باشند» سپس از ابن عباس روايت مي كند كه پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «از نقل حديث بپرهيزيد مگر بدان علم و شناخت صحيح داشته باشيد، زيرا هر كس بر من و قرآن دروغي ببندد، جاي گاه خود را در آتش فراهم ساخته است» لذا سلف صالح از هرگونه سخن درباره قرآن خودداري مي كردند.
محمدبن سيرين مي گويد: «از عبيده، يكي از سرشناسان تابعين، درباره تفسير آيه اي از قرآن پرسشي نمودم گفت: رفتند كساني كه مي دانستند در چه جهت قرآن نازل شده است» يعني علم به اسباب النزول داشته اند واحدي مي گويد: «در اين زمان بسيارند كساني كه در اين زمينه دروغ پردازي هاي فراواني دارند، لذا براي رسيدن به حقايق قرآن بايد راه احتياط را پيمود»(5) سخن امام احمدبن حنبل دراين باره گذشت: «ثلاثة لا اصل لها: المغازي و الفتن و التفسير».
جلال الدين سيوطي، با تمام تواني كه در اين زمينه ها دارد، نتوانسته است بيش از 250 حديث مسند، اعم از صحيح و سقيم جمع آوري كند، (6) ولي خوشبختانه در مكتب اهل بيت (ع) روايات فراواني است كه به گونه صحيح از طرق ايشان به دست مارسيده است و تا به حال بيش از چهار هزار روايت در اين زمينه جمع آوري شده است.(7)
منابعي كه امروزه در دست داريم و براي دستيابي به اسباب نزول مورد استفاده قرار مي گيرند تا حدودي قابل اطمينانند مانند جامع البيان طبري، الدرالمنثورسيوطي، مجمع البيان طبرسي، تبيان شيخ طوسي و علاوه برآن ها كتاب هايي نيزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسباب النزول واحدي ولباب النقول سيوطي البته در اين نوشته ها صحيح و سقيم در هم آميخته و بايستي باكمال دقت در آن ها نگريست تشخيص درست از نادرست، مخصوصا در موارد تعارض، به يكي از راه هاي زير امكان دارد:
1. بايد سند روايت، به ويژه آخرين كسي كه روايت به او منتهي مي شود مورداطمينان باشد يعني يا معصوم باشد يا صحابي مورد اطمينان، مانندعبداللّه بن مسعود و ابي بن كعب و ابن عباس كه در كار قرآن سررشته داشته و موردقبول امت بوده اند و يا از تابعين عالي قدر باشد، مانند مجاهد، سعيدبن جبير وسعيدبن مسيب كه هرگز از خود چيزي نمي ساختند و انگيزه دروغ پردازي نداشته اند.
2. بايد تواتر يا استفاضه (كثرت نقل) روايات ثابت شده باشد، گرچه با الفاظ مختلف ولي مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون، قابل جمع باشند در اين صورت اطمينان حاصل مي شود كه خبر مذكور صحيح است، مانندرواياتي كه درباره تحويل قبله و اسباب نزول آيات مربوط وارد شده است.
3. بايد رواياتي كه درباره سبب نزول آيات وارد شده است، به طور قطعي اشكال را حل و ابهام را رفع كند كه اين خود شاهد صدق آن حديث خواهد بود، گرچه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحديث روايت صحيح يا حسن نباشد بيش تر وقايع تاريخي از همين قبيل هستند كه با ارتباط دادن چند واقعه تاريخي به صحت يك جرياني پي مي بريم و آن را مي پذيريم و گرنه از راه صحت اسناد امكان پذيرش نيست در مورد آيه «نسئ» مطلب از همين قرار است. در سوره توبه آمده است: «انما النسي زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطؤا عدة ما حرم اللّه فيحلوا ما حرم اللّه، زين لهم سؤ اعمالهم واللّه لا يهدي القوم الكافرين،(8) نسئ (جابه جا كردن و تاخير ماه هاي حرام) فزوني در كفر (مشرکان) است كه با آن، كافران گم راه مي شوند يك سال آن را حلال وسال ديگر آن را حرام مي كنند تا به مقدار ماه هايي كه خداوند حرام كرده موافق سازند (و عدد چهار ماه به پندارشان تكميل گردد) و به اين ترتيب آن چه را خدا حرام كرده، حلال گردانند اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوندگروه كافران را هدايت نمي كند».
جنگ در ماه هاي حرام ممنوع بود و دليل آن، براي به وجود آمدن امنيت درمسير رفت و آمد عرب كه از دورترين نقاط جزيره براي حج در سه ماه ذوالقعده، ذوالحجه و محرم و در ماه رجب براي اداي عمره به مكه سفر مي كردند، بوده است ولي زورگويان قبايل عرب هرگاه در آستانه پيروزي بر قبيله ديگر قرارمي گرفتند و احيانا يكي از ماه هاي حرام پيش مي آمد، جاي آن ماه را با ماه ديگرعوض مي كردند مثلا مي گفتند فعلا ماه رجب را از جاي خود برمي داريم و ماه شعبان را جلو مي آوريم و با اين توجيه به جنگ خود ادامه مي دادند و در احكام الهي و سنت جاري تصرف مي كردند اين شيوه ناپسند در سال نهم هجري به كلي ممنوع شد(9).
بنابراين آن چه در سبب نزول آيه آمده است با جملات آيه تطبيق مي كند و قرائن و شواهد هم مطلب را تاييد مي كند و از معناي آيه هم رفع ابهام مي كند، گرچه از نظر سند قوي نباشد موارد ديگر را مي توان بر اساس اين قاعده تبيين نمود. حضور ناقل سبب. آيا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟
بيش تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط كرده اند تا سند روايت از خود واقعه منقطع نباشد، وسند تا وي نيز متصل بوده باشد.
واحدي مي گويد: «لا يحل القول في اسباب النزول الا بالرواية و السماع ممن شاهدوا التنزيل و وقفوا علي الاسباب و بحثوا عن علمها»(10) ولي ديگران علم قطعي ناقل را به سبب نزول كافي مي دانند و حضوراو را در حادثه شرط نمي دانند حاكم نيشابوري در علم الحديث گفته است: «اگرصحابي اي كه زمان وحي و نزول قرآن را درك كرده است بگويد: آيه كذا در حادثه كذا نازل شد، اين كلام به منزله حديث مسند است يعني حديث، منقول ازپيامبر(ص) تلقي مي شود» (11).
اين قول صحيح تر به نظر مي رسد، زيرا حضورناقل با فرض قاطع بودن، عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود، شرط نيست وصرفا وثاقت و درستي و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است به همين دليل روايات منقول از ائمه اطهار(علیهم السلام) درباره قرآن براي ما اطمينان بخش است و مورد پذيرش قرار مي گيرد.

  • (1). ر ك: وسايل الشيعة، ج3، ابواب قبله، باب 8 و 15.
  • (2). جن 72: 18.
  • (3). ر ك: تفسير طبرسي، ج10، ص 372.
  • (4). وسايل الشيعه، ج18، ابواب حد السرقة، باب 4
  • (5). اسباب النزول، ص 4.
  • (6). ر ك: الاتقان، ج4، ص 257 ـ 214
  • (7). اين روايات به وسيله جناب آقاي برهان جمع آوري شده است و در ده مجلد آماده چاپ است.
  • (8). توبه 9: 37.
  • (9). ر ك: تفسير طبرسي، ج5، ص 29
  • (10). اسباب النزول، ص 4.
  • (11). المستدرك، ج2، ص 258 و 263 معرفة علوم الحديث، ص 20 ـ 19.
منابع: 

تاریخ قرآن؛ محمد هادی معرفت