اسامی كعبه در قرآن

1 ـ چـرا كعبـه را، كعبـه ناميـدنـد؟

در علت نامگذاري «كعبه» بدين اسم، دو وجه ذكر شده است:
1 ـ چون كعبه داراي ارتفاع و بلندي از سطح زمين مي باشد، همچنانكه كعبه در لغت نيز به معناي ارتفاع آمده است.
2 ـ زيرا خانه خدا به شكل مربّع است و عرب اين اسم را به هر خانه اي كه چهار گوش باشد اطلاق مي كند. وليكن با كثرت استعمال (وضع تعيّني) براي خانه خدا اسم عَلَم گرديد. بنابراين هر گاه اسم كعبه برده مى شود، به خانه خدا انصراف دارد.
البته «واژه كعبه» در قرآن در بعضي موارد به تنهايي، و در بخشي از آيات، همراه با كلمه «البيت الحرام» آمده است.

مانند: «يا ايهاالذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرمٌ... هدياً بالغ الكعبة».«اي كساني كه ايمان آورده ايد، هرگاه در احرام باشيد شكار را مكشيد، هركه صيد را به عمد بكشد، جزاي او قرباني كردن حيواني است همانند آنچه كشته است، بشرط آنكه دو عادل به آن گواهي دهند و قرباني را به كعبه رساند»1.
و در آيه ديگر چنين مي فرمايد: «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس...»«خدا، كعبه بيت الحرام را، با ماه حرام و قرباني بي قلاده و با قلاده، قوام كار مردم گردانيد.»2

 

2 ـ به كعبه، «بيت» هم گفته مي شود:

در بسياري از آيات، اسم بيت بر كعبه اطلاق شده است:
الف ـ «ما كان صلاتهم عندالبيت اِلاّ مكاءً و تصدية.»3
«و دعايشان در نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست زدن، هيچ نبود».
ب ـ «فَلْيعبدوا ربّ هذاالبَيْت.»4
«پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستد».
ج ـ «اِنّ الصفا و المروة من شعائرالله فَمن حج البيت...»5
«صفا و مروه از شعائر خداست، پس كساني كه حج خانه خدا بجاي مي آورند يا عمرهمي گذارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهي نشده اند».
صفا و مروه اسم دو كوهي است كه بين آنها فاصله اي وجود دارد و سعي ميان آن دو از اركان حج است. در عصر جاهلي بر كوه صفا بتي بنام «اساف»، و بر كوه مروه بت ديگري بنام «نائله» بود. مسلمانان از سعي ميان آن دو كوه كه زيارتگاه مشركين بوده بيم داشتند وليكن در اين آيه سعي ميان اين دو كوه از شعائر خداي يكتا خوانده شده تا ديگر بيمي بر جاي نماند.
د ـ «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً...»6
«و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد...»
هـ ـ «و اذ بوّ أنا لابراهيم مكان البيت...»7
«و مكان خانه را براي ابراهيم آشكار كرديم و گفتيم: هيچ چيز را شريك من مساز و خانه مرا براي طواف كنندگان و برپاي ايستادگان و راكعان و ساجادان پاكيزه بدار».
و ـ «و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت...»8
«هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه را بالا بالا بردند. گفتند: اي پروردگار ما، از ما بپذير كه تو شنوان و دانا هستي».
ز ـ «ولله علي الناس حج البيت مَن استطاع اليه سبيلاً...»9
«و خدا راست بر مردم حج خانه، آن كس كه بتواند به سويش راهي بيابد و هر آن كس كه كفر ورزد، همانا خدا از جهانيان بي نياز است».
ح ـ «اِنّ اوّل بيت وضع للناس...»10
«نخستين خانه اي كه براي مردم (و عبادت خداوند) بنا شده است.»
ط ـ «... و عَهِدنا اِلي ابراهيم واسماعيل اَنْ طهرّا بيتي.»11
«... ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براي طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد.»
و در جاي ديگر چنين آمده است:
ي ـ «و اذبوّأنا لابراهيم مكان البيت اَنْ لا تشرك بي شيئاً و طهرّ بَيْتي للطائفين و القائمين و الرّكّع السجود...»12
«و بياد آور اي رسول كه ما ابراهيم را در آن بيت الحرام تمكين داديم كه با من چيزي شريك نگيرد و بر او وحي كرديم كه خانه مرا براي طواف كنندگان و نمازگزاران و ركوع و سجود كنندگان پاكيزه نمايد.»

 

3 ـ به كعبه، مسجدالحرام نيـز گفتـه شـده است:

الف ـ «و من حيث خَرجت فَوَلّ وجهك شَطرالمسجدالحرام...»13
«و هرگاه (يا هرجا) بيرون شدي، روي خود را به جانب مسجدالحرام برگردان.»
ب ـ «ولا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام...»14
«و در مسجدالحرام با آنها (كافران) جنگ مكن، مگر آنكه با شما بجنگند و چون با شما جنگيدند بكشيدشان، كه اين است پاداش كافران.»
ج ـ «ولا يجر منّكم شنئان قوم اَنْ صدّوكم عن المسجدالحرام.»15
«و دشمني با قومي كه مي خواهند شما را از مسجدالحرام باز دارند، وادارتان نسازد كه از حدّ خويش تجاوز كنيد.»
د ـ «و كيف يكون للمشركين عهدٌ عندالله و عند رسوله اِلاّ الذين عاهدتم عندالمسجدالحرام...»16
«چگونه مشركان را با خدا و پيامبر او پيماني باشد؟ مگر آناني كه نزد مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد.»
هـ ـ «و مالهم اَلاّ يعذّبهم الله و هم يصدون عن المسجدالحرام...»17
«و چرا خدا عذابشان نكند، حال آنكه مردم را از مسجدالحرام باز مي دارند و صاحبان آن نيستند.»
و ـ «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجدالحرام...»18
«منزّه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجدالحرام به مسجدالاقصي، كه گرداگردش را بركت داده ايم، سير داد.»
ز ـ «اِنّ الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله و المسجدالحرام الذي جعلناه للناس...»19
«آنهايي كه كافر شدند و مردم را از راه خدا و مسجدالحرام (كه براي مردم چه مقيم و چه غريب يكسان است) باز مي دارند...»
ح ـ «هم الّذين كفروا و صدوكم عن المسجدالحرام...»20
«ايشان همانهايي هستند كه كفر ورزيدند، و شما را از مسجدالحرام باز داشتند، و مانع شدند كه قرباني به قربانگاهش برسد.»
و آيات ديگري كه در سورهاي بقره و توبه وجود دارد، همين مطلب را اثبات مي كند.

 

4 ـ توصيف بيت به اوصاف گوناگون

الف: با وصف حرام: «يا ايهاالذين آمنوا لا تحلّوا شعائرَالله... ولا آمّين البيت الحرام.» 21
«اي كساني كه ايمان آورده ايد شعائر خدا و ماه حرام و قرباني را، چه بدون قلاده و چه با قلاده، حرمت مشكنيد... و آزار آنان را كه به طلب روزي و خشنودي پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا مداريد...»
ب: با وصف عتيق: «لكم فيها منافع اِلي اجل مسمّي ثمّ محلها اِليَ البيت العتيق.»22
«از آن شتران قرباني تا زماني معين سود ببريد، سپس (بدانيد كه) جاي قربانيشان در آن خانه كهنسال است.»
و در آيه ديگر فرمود: «وَ ليْطوّفوا بالبَيْت العتيق.»23
ج: با وصف معمور: «والبيت المعمور.»24
«قسم به بيت معمور.»
د: با وصف محرّم: «ربّنا انّي اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرّم...»25
«اي پروردگار ما! برخي از فرزندانم را بهبياباني بي هيچ كِشته اي، نزديك خانه گرامي تو جاي دادم.»

 

5 ـ علت نامگذاري مكّه بدين اسم چيست؟

لغت شناسان در وجه تسميه مكّه به اين اسم، نكاتي را ذكر كرده اند، كه به آنها اشاره مي كنيم:
«ابن منظور» در لسان العرب مي گويد: از آنجا كه آبِ آن سرزمين، قليل است و مردم براي رفع احتياجات خود، آب را از زير زمين استخراج مي كردند، آن را مكّه ناميدند. (انّما سميّت بذلك لِقلّه ماءِها حيث كانوا يمتكّون الماء فيها اَي يستخرجونها.)
عبدالله بن زبير مي گويد: «انّما سميّت بذلك لقّلة مائها» و اين اسم از ضرب المثل معروف عرب گرفته شده است كه مي گويند: (مكّ الفصيل و امتكَّ) يعني: «كودك هر آنچه شير كه در پستان مادر بود، مكيد.»
و باز در همان كتاب آمده است: «مِن انّها كانت تُمكُّ مَن ظَلَم فيها و اَلْحدَ اَي تهلكُه» يعني: «هر كس در آن مكان ظلم كند و يا الحاد و بي ديني را رواج دهد، هلاك مي شود.»
و ياقوت حموي در معجم البلدان، در علّت تسميه مكّه به اين نام چنين مي گويد: چون اعراب جاهلي گمان مي كردند، حجّشان باطل است، با اين گمان به نزد كعبه مي آمدند و در حين طواف فرياد مي كشيدند و دستهاي خود را به هم مي زدند (كف مي زدند) و بعيد نيست كه آيه 35 سوره انفال اشاره به همين داستان داشته باشد. «و ما كان صلوتهم عند البيت اِلاّ مُكاء و تصدية...»

 

6 ـ چرا مكّه را «بكّه» ناميدند؟

براي روشن شدن جواب، بايد به اهل خبره رجوع كرد، و بر اين اساس ناگزيريم نظر لغت شناسان را ملاحظه كنيم:
«ابن منظور» در لسان العرب مي گويد: «اينكه مكّه را بكّه ناميدند، چون هر ظالمي قصد تعدي و تجاوز به آن را داشته باشد، گردنش قطع خواهد شد «لانّها كانت تبكّ اعناق الجبارة اذااَلحدوا فيها بظلم.»
و همين نظر را نيز اسماعيل بن حمّاد جوهري در كتاب صحاح اللغة جلد 4 صفحه 1576 ، ابراز كرده است. «عبدالله زبير نيز به همين معني نظر داده است.»
و از برخي علّت آن چنين نقل شده: چون مردم به هنگام طواف خانه خدا، مزاحم يكديگر مي شوند.
ولي اسماعيل بن حماد جوهري در «صحاح اللغة» و در همان جلد، نظريه ديگري مطرح كرده و مي گويد: «مِنْ انّ بكّة اسم بطن مكّه و انّما سميت بذلك لازدحام الناس فيها.»
يعني بكّه اسمِ خودِ مكّه است، ليكن علتّ نامگذاري آن به اين اسم آن است كه: مردم زيادي در آن مكان اجتماع و ازدحام مي كنند.
در جاي ديگري آمده است:
«اَنَّ مكّة للبلد و بكّة اسمٌ لارض البيت سمّي بذلك لانّ الناس يتباكوّن فيه اي يزاحمون في الصلاة و الذهاب.»
يعني: «مكّه، اسم شهر مكه مى باشد و بكّة اسم است براي زميني كه بيت الله، در آن واقع شده، و علّت نامگذاري آن به اين اسم آن است كه: مردم در رفت و آمد و به هنگام نماز مزاحم يكديگر مي شوند.»
بهر حال با توجه به اينهمه تفصيلات، بايد بدانيم كه اسم بكة، در قرآن مجيد نيز آمده است. آنجا كه مي فرمايد:
«اِنّ اوّل بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين.»26
«همانا اولين خانه اي كه براي مردم بنا نهاده شد همان است كه در مكّه واقع شده، و براي عالميان مايه بركت و هدايت است.»

 

7ـ علت نامگذاري مكّه به «امّ القري»

الف: فخر رازي در تفسير خود چنين مي گويد: «انّما سميّت بذلك اجلالاً لًها لانّ فيها البيت و مقام ابراهيم(ع) و العرب تسمي اصل كلّ شي اُمُّه.»
يعني: «علت نامگذاري مكّه بدين اسم، در واقع نوعي تجليل از مكّه مكرّمه است، زيرا خانه خدا و مقام ابراهيم(ع) در آن قرار دارد و عرب نيز ريشه هر چيزي را «امّ» مي گويد.»
ب: ابن منظور در لسان العرب مي نويسد: «انّما سميّت بامّ القري لانّها قبلة جميع الناس يؤموّنها.»
يعني: «از آنجا كه مكّه قبله همه مردم است و بدان سو نماز مي گذارند، «امّ القري» ناميده شد.
و خداوند متعال نيز از مكّه به امّ القري تعبير نموده است.

«و كذلك اَوْحينا اليك قرآناً عربيّاً لِتنذرَ امّ القري و من حولها...»27
«و نيز قرآن را به زبان عربي بر تو نازل كرديم تا ام القري (مكّه) و ساكنان اطرافش را بيم دهي.»
و در آيه ديگر: «...لتنذر ام القري و من حولها...»28
«... تا با آن مردم امّ القري و مردم اطرافش را بيم دهي...»

 

8 ـ در بعضي از آيات از مكّه به لفظ «بَلَد»، تعبير شده است.

«لا اقسم بهذاالبلد و انت حلّ بهذاالبلد»29
«قسم به اين شهر، و تو در اين شهر سكونت گزيده اي.»
«والتين و الزيتون و طور سينين و هذاالبلد الامين.»30
«سوگند به انجير و زيتون، سوگند به طور مبارك، سوگند به اين شهر ايمن.»
«در آيات 126 بقره، 35 ابراهيم نيز از مكّه به بَلَد تعبير شده است.»

 

9 ـ در بخشي از آيات از مكّه به «بلدة» تعبير شده است

«انما امرت اَن اعبد ربّ هذه البلدة الّذي حرّمها...»31
«جز اين نيست كه به من فرمان داده اند كه پروردگار اين شهر را كه خدا حرمتش نهاده، و همه چيز از آن اوست پرستش كنم.»

 

10 ـ تعبيـر از مكّـه به «حـرم امن»

«اَوَلم نمكّن لهم حرماً آمناً يجبي اليه ثمراتُ كلّ شي رزقاً منْ لدُنّا.»32
«آيا آنها را در حرمي امن جاي نداده ايم كه هرگونه ثمرات در آن فراهم مي شود و اين رزقي است از جانب ما...»«اَوَلَمْ يَروْا انّا جعلنا حرماً آمناً...»33
«آيا ندانسته اند كه حرم امن را جاي مردم قرار داديم، و حال آنكه مردم در اطرافشان، به اسارت ربوده مي شوند.»

 

11 ـ چگونگي بوجود آمدن خانه كعبه

در صفحات قبل بطور فشرده اشاره كرديم كه ابراهيم(علیه السلام) بعد از ويران شدن خانه خدا، دوباره آن را ساخت. و همچنين اشاره كرديم: كه اين خانه مقدّس قبل از ابراهيم(ع) و حتّي دو هزار سال قبل از آدم ابوالبشر، وجود داشته، و مردم گرداگرد آن طواف مي كرده اند. و اكنون طبق وعده اي كه از قبل داده بوديم شرح بيشتري در اين زمينه تقديم مي شود:
كيفيت ساختماني خانه خدا، همانطور كه حضرت ابراهيم(ع) ساخته بود، تا مدّت زماني باقي ماند تا اينكه پس از گذشت زمان (طبق نقل كتاب الفقه على المذاهب الخمسة) قصّي بن كلاب جدّ پنجم پيامبر اسلام(ص) آن را تجديد بنا كرد.
اين بناء نيز همچنان ادامه داشت، تا عمر شريف پيامبر(ص) به 35 سال رسيد، كه ناگهان در همان سال سيل عظيمي مكّه مكرمه را محاصره كرد، بطوري كه ديوارهاي بيت را فرا گرفت و ويراني هايي نيز به وجود آورد. سپس قريش مكه، آن را تجديد بنا كردند، و آنگاه كه ديوار خانه تقريباً به اندازه قامت انسان رسيد، و شرايط براي نصب حجرالاسود مهيّا شد، قبايل عرب براي نصب آن، دچار اختلاف شديدي شدند، زيرا هر كدام، دوست داشتند اين افتخار نصيب آنان شود.
به هر حال آنقدر اختلافات بالا گرفت كه نزديك بود هر لحظه آتش جنگ در ميانآنان شعله ور شود وليكن با داوري صحيح و عقل و درايت پيامبر اسلام(ص) اين مشكل بخوبي حلّ شد.

حضرت لباس خود را روي زمين پهن كرد، و سنگ را با دست خويش روي آن قرار داد، و سپس فرمود: بزرگتر هر قبيله، قسمتي از اين لباس را بگيرد، همگان دستور پيامبر را اطاعت نموده و سنگ را تا برابر مكان تعيين شده، براي نصب، حمل كردند، و آنگاه پيامبر(ص) با دست مبارك خود، سنگ را در مكان مخصوص قرار داد.
اين وضع همچنان باقي بود تا زماني كه يزيدبن معاويه به حكومت رسيد، يزيد در زمان حكومتش با عبدالله بن زبير درگيري شديدي پيدا كرد، كه در نتيجه طبق دستور وي از روي كوه هاي مكّه، با منجنيق خانه خدا را سنگباران كردند.
مورخين نوشته اند در اين حمله ده هزار سنگ به خانه خدا اصابت، و آن را ويران كرد. ولي ابن زبير پس از فرو نشستن آتش جنگ، خانه كعبه را به همان شكلي كه در سابق بود ساخت، و اطراف آن را به وسيله چوب هايي حصار كشي كرد.
و باز به گواهي تاريخ: خانه خدا مدّت زماني به همين شكل باقي بود تا زماني كه حكومت به عبدالملك مروان رسيد، در ايّام خلافت وي، حجاج بن يوسف ثقفي ابن زبير را محاصره كرد و به قتل رساند. وليكن قتل ابن زبير به سادگي صورت نگرفت، زيرا حَجاج هم مانند يزيد، خانه خدا را سنگباران و مقداري از آن را خراب كرد و نهايتاً ابن زبير را كشت، و سپس خود حجاج، مقدار ويران شده از خانه كعبه را، دوباره درست كرد، وليكن ديوار كعبه را تغيير داد و درب غربي را هم، كه يكي از ابواب بيت بود، مسدود كرده و سرانجام ساختمان خانه خدا، توسط حجاج همچنان تا سال 1040 هجري باقي بود، تا آنكه باران شديدي، با دانه هاي درشت، باريدن گرفت و صدمه فراواني به ديوارهاي خانه خدا زد. در اين هنگام مسلمين جهان از اقصي نقاط دنيا، براي تعمير خانه خدا، متفق شدند و خانه امن را بدين شكل كه الآن موجود است، تعمير كردند.

 

12 ـ چگونگي به وجود آمدن مسجدالحرام و اهميّت آن

تاريخ نويسان معتقدند: مسجدالحرام داراي سابقه طولاني تاريخي است، و همين مسأله موجب تأسيس شهر مكّه شده است. لذا در سال 17 هجري به خاطر نياز شديد، آن را توسعه دادند; يعني از همه اطراف ديوارهاي كوتاهي به دور آن كشيدند.
ولي در سال 979 هجري و در زمان حكومت سلطان سليم دوّم، بناهاي اطراف آن تجديد و در زمان فرزندش سلطان مراد، كامل شد.
ولي اين مساحت نيز هرگز جوابگوي جمعيّت زيادي كه براي زيارت، به خانه خدا مي آمدند، نبود. و لذا در سال 1375 هجري يعني در اوائل حكومت آل سعود، بار ديگر اطراف مسجد توسعه يافت و مساحت آن از 29127 متر به 160168 متر رسيد. و اخيراً نيز مجدداً مسجد را توسعه داده اند.
بهر حال هر چه در توسعه و ساختمان مجدّد بيت الله، اتفاق افتاده باشد، تأثيري در واقعيّت اين مهبط وحي ندارد، و در واقع مسجدالحرام همان جايي است كه اولين نداي توحيد از حلقوم پاك پيامبر اسلام(ص) بلند شد كه:
«يا ايّهاالناس قولوا لا الهَ اِلاّ الله تفلحوا.»آري اين نقطه مقدس از سرزمين وحي، اثر شگرفي در بر انگيختن روح علم و معرفت و هدايت مردم به توحيد و نابودي شرك و الحاد، دارد.

 

13 ـ فضيلت نماز در مسجدالحرام

رواياتي كه در اين مورد از ائمّه معصومين ـ عليهم السلام ـ به دست ما رسيده، بسيار زياد است، وليكن از باب تبرّك به يك روايت اكتفاء مي كنيم.
«روي اَنّ الصلاة في المسجدالحرام افضل مِن مائة صلوة في غيره منَ المساجد.»
يعني: «يك نماز در مسجدالحرام، از يكصد نماز در غير آن، بافضيلت تراست.»

 

نویسنده: محمد ابراهيم جناتي

___________________________________

پی نوشت:

1 ـ مائده: 95 .
2 ـ همان: 97 .
3 ـ انفال: 35 .
4 ـ قريش: 3 .
5 ـ بقره: 158 .
6 ـ همان: 125 .
7 ـ حج: 26 .
8 ـ بقره: 127 .
9 ـ آل عمران: 97 .
10 ـ همان: 96 .
11 ـ بقره: 125 .
12 ـ حج: 25 .
13 ـ بقره: 150 .
14 ـ همان: 191 .
15 ـ مائده: 2 .
16 ـ توبه: 7 .
17 ـ انفال: 34 .
18 ـ اسراء: 1 .
19 ـ حج: 25 .
20 ـ فتح: 25 .
21 ـ مائده: 2 .
22 ـ حج: 33 .
23 ـ همان: 29 .
24 ـ طور: 4 .
25 ـ ابراهيم: 37 .
26 ـ آل عمران: 96 .
27 ـ شوري: 7 .
28 ـ انعام: 92 .
29 ـ بلد: 3 ـ 1 .
30 ـ تين: 1 .
31 ـ نمل: 91 .
32 ـ قصص: 57 .
33 ـ عنكبوت: 67