پيش درآمدي بر اقتباس محتوايي و ساختاري از قرآن كريم

مفاهيم بلند ديني

تاريخ هنر بر اساس اقتباس شكل گرفته است. كافي است كه به گذشته برگرديم و ببينيم چگونه هر يك از سبك هاي هنري بر سبك بعد از خود تأثير گذاشته اند. تأثير كلاسي سيسم بر هنر نئوكلاسيك، ناتوراليسم بر رئاليسم در هنر جهاني و مثلاً‌ تأثير سبك خراساني در ايجاد سبك عراقي در شعر ايران و... بر كسي پوشيده نيست. آيا اين تأثير و تأثر را مي توان چيزي جز اقتباس ناميد؟
اگر اقتباس را به معني آموختن، اخذ كردن و فراگرفتن دانش از كسي معني كنيم 1 كه از كلمه «قبس» عربي به معني «فايده گرفتن» يا «شعله» و «پاره آتش» گرفته شده است2، آيا نمي توان گفت كه حتي تاريخ تمدن بشري، بر اساس اقتباس گرفته است؟ به منشأ درام برمي گرديم. آيا تراژدي به عنوان نخستين شكل دراماتيك، ريشه در حماسه هاي هومري و اساطير يونان ندارد؟ و آيا اين وابستگي به آن حد نبوده است كه مثلاً تراژدي نويسي چون «اوريپيد» را تنها به اين دليل كه تغييراتي در داستان داده و عين حماسه را به تراژدي تبديل نمي كند، مورد انتقاد قرار مي دهند؟3
پايه تراژدي به عنوان نخستين شكل هنر دراماتيك از لحاظ ساختار و محتوا در كجاست؟ داستان تراژدي روشن شد كه از اساطير و حماسه هاي يونان باستان گرفته شده است، اما آيا نمي توان گفت شكل اجراي آن اقتباسي از شيوه اجراي «ديتي رامب»ها در مراسم ديونيزوسي بوده است؟ و چون اين مراسم جنبه اي مذهبي براي مردم يونان باستان داشته، باز نمي توان گفت نخستين آثار دراماتيك جهان در جهت بيان موضوعاتي مذهبي (هرچند غير الهي) به وجود آمده اند؟4
با نگاهي گذرا به تاريخ نمايش جهان، مي توان دريافت كه نخستين آيين هاي نمايشي بيشتر ملل جهان با نيايش و مذهب عجين بوده و اقتباس از مناسكي بوده است كه در جهت بزرگداشت خدايان برگزار مي شده است. تعزيه هاي مصر باستان درباره مرگ و رستاخيز «ازيريس» (خداي خورشيد)‌ و نمايش و رقص «كاتاكالي» در هند باستان كه داستان خدايان و ارزش هاي اخلاقي را به زبان حركت و اشاراتي رمز آلود بيان مي كند از اين گونه اند.
به جز اديان غيرالهي، پيروان اديان الهي نيز با اقتباس از متون ديني و تاريخ مذهبي خود، اشكال نمايشي خاصي به وجود آورده اند كه نمايش هاي «معجزه» و «رمز و راز» قرون وسطي كه بر اساس داستان هاي كتاب مقدس به اجرا درمي آمد و نيز تعزيه در ايران از ديگر نمونه هاي اقتباس از آيين ها و متون ديني براي اجراي نمايش و درام بوده است.
با رنسانس و آغاز دوراني كه آن را عصر مدرن ناميده اند، تفكر ديني و به دنبالش درام و نمايش ديني در محاق فراموشي رفت. اما مدرنيسم در آخرين سال هاي قرن نوزدهم نوزادي به جهان آورد به نام «سينما». اين نوزاد چن سلف كهنش، تراژدي، نخستين گام هايش را نيز با اقتباس آغاز كرد.
اما برخلاف تراژدي، نه مذهب، كه تئاتر و داستان هاي ادبي، اولين مرجع اين نوزاد تازه پا بود. اما بعد از گذشت سال ها و لزوم توجه به مسائل معنوي و ديني، سينما را نيز به سمت اقتباس از آثار و متون ديني هدايت كرد.
در چهار گوشه جهان، فيلم هايي بر اساس آيين هاي مختلف، به خصوص اديان الهي ساخته شد و شيوه روايتي خاصي، مبتني بر ارزش هاي معنوي همان دين به وجود آمد. آثار اوزو در شرق و آثار دراير، برسون، برگمن و تاركوفسكي و... در غرب شاهد اين مدعا هستند. اما جاي روايت ديني مبتني بر اصول عقايد دين اسلام در اين ميان خالي ماند!
براي پر كردن اين خلأ، از چند سال پيش، به ويژه در كشور ما سمينارها و نشست هايي برگزار گرديد كه به نظر مي رسد به نتيجه مطلوبي نرسيد. علت اين نافرجامي را شايد بتوان در توجه بيش از حد هنرمندان، منتقدان و مسئولان به محتوا و ساختار فيلم هايي دانست كه بر اساس اصول ديني، غير از دين اسلام ساخته شده اند. در اين ميان، كمترين اهميت به قرآن كريم، قصص و به خصوص شيوه روايت و محتواي قصص قرآن داده شد و از ياد رفت، ملتي كه توانسته بود طي قرون متمادي با اقتباس از قرآن، فلسفه و عرفان اسلامي، آثار ادبي و روايتي ارزشمندي چون مثنوي معنوي، منطق الطير، عقل سرخ، مونس العشاق، يوسف و زليخا، معراج نامه و... را به وجود آورد؛ اكنون با بهره گيري و اقتباس از اين منبع وحي مي تواند به سينماي ديني مبتني بر اصول عقايد اسلام دست يابد.

اما اقتباس از قرآن چگونه مي تواند باشد؟ و اين منبع فيض الهي بر چه اساس و اصولي مي تواند در ساخت فيلم ديني و به طور مشخص، در نگارش فيلمنامه به كار آيد؟

كليات
معجزات پيام آوران هر امت، با توجه بر ساختار اجتماعي و عقايد مردم زمانشان روي داده است. معجزه حضرت موسي(ع) يد بيضا و تبديل شدن عصاي چوبي به اژدهايي بود كه توانست مارهاي ساحران دربار فرعون را ببلعد. معجزه حضرت عيسي(ع) دميدن روح در كالبد مردگان و شفاي بيماران بود و معجزه پيامبر اسلام، به عنوان آخرين رسول خدا، كتاب است.
حركت از بيرون وجود آدمي به درون، روال تدريجي معجزه سه پيامبر بزرگ الهي است. معجزه موسي(ع) بيرون از دايره وجود آدمي يا مخاطب، در برابر ديدگان او انجام مي گرفت. معجزه عيسي(ع) در بدن انسان و در جسم مادي او روي مي داد و معجزه پيامبر اسلام دروني تر از معجزه هر پيامبر پيشين، به گونه اي است كه تأثير آن را نمي توان به صورت مادي و با چشم سر ديد. كلمات خداوند در جان آدمي مي نشيند و روح را به ياد خداوند دچار شور و شوق و جذبه مي گرداند و از همين راه امكان عميق ترين و عظيم ترين تحولات را در شخص پذيرنده معجزه به وجود مي آورد.5 تأثير كلام وحي در مخاطب مؤمن، به حدي است كه در حديثي نبوي آمده است هر كه قرآن را بخواند، نبوت را ميان دو پهلوي خود جاي داده است، جز اين كه به او وحي نمي شود.6 قرآن كريم 30 جزء، 114 سوره و 6236 آيه دارد. گفته اند که از مجموع آيات الهي حدود يک ششم، يا بيش از 1000 آيه آن آيات قصه گويي هستند، كه سرگذشت مردم و پيامبران پيشين را روايت كرده است. پس اهميت داستان در قرآن كريم از همين نكته روشن مي شود. چون سينما (ي داستانگو) نيازمند داستان به لحاظ طرح و موضوع به لحاظ ايده و محتواست. مي خواهيم جست و جو كرده، راه اقتباس قرآني تنها نبايد قصه گو باشد، بلكه بايد همچون خود كلام الهي، در جان مخاطب و بيننده رسوخ كرده، به تبع از روايت قرآني، معجزه را در جان و روح او به وجود آورد.

 

اقتباس محتوايي از قرآن كريم

نزول قرآن كريم را اساساً جهت دعوت مردم به سوي خداوند دانسته و دعوت به ايمان را تم اصلي تمام آيات الهي برشمرده اند7. پس بي جهت نيست كه پيش از هر قصه اي اولين آيه قصه گوي قرآن كريم، درباره اين دعوت باشد، تا رابطه تنگاتنگ فرم و محتواي قصص قرآن روشن شود. در آيه 30 از سوره بقره (به عنوان اولين آيه قصه گوي قرآن) مي فرمايد: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت، (فرشتگان) گفتند: آيا در آن كسي را مي گماري كه در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد؟ و حال آن كه، ما با ستايش تو، (تو را) تنزيه مي كنيم؛ و به تقديست مي پردازيم. فرمود: من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد.8 در ادامه چگونه خلقت انسان، تمرد شيطان از دستور خدا و سپس گناه آدم و زنش و هبوطشان به زمين مي آيد، تا آن كه آدم توبه كرده و خداوند او را مي بخشد. در آيه 38 مي فرمايد: فرموديم جملگي از آن فرود آييد. پس اگر از جانب من شما را هدايتي رسد، آنان كه هدايتم را پيروي كنند بر ايشان بيمي نيست و غمگين نخواهند شد. و اين رانده شدن و وعده بازگشت دوباره به سوي خداوند، كليد تمام آثار و انديشه هايي مي شود كه عارفان و حكماي اسلامي در برخورد با هستي و وجود انسان داشته اند. آنان انسان را موجودي مي دانند كه از اصل خويش (ملكوت) جدا افتاده و در جهان محسوس به غربت افتاده است.
با اين تفكر است كه شاعران و نويسندگان عارف شروع به نوشتن و سرودن غزليات و حماسه هاي عرفاني خود كردند. حافظ مي فرمايد:

من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

آدم آورد در اين دير خراب آبادم

و مولانا ني نامه اش را مي سرايد كه:

بشنو از ني چون حكايت مي كند
از جدايي ها شكايت مي كند

از نيستان تا مرا ببريده اند
از نفيرم مرد و زن ناليده اند

سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا نگويم شرح درد اشتياق

هر كسي كو دور ماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصل خويش...

در تمام اين آثار و آثار منثوري چون رسالات شيخ اشراق و حتي ابن سينا، حديث دور افتادن انسان از اصل خويش،‌ معنايي تراژيك پيدا مي كند كه با زندگي كاتبانشان نيز پيوندي نزديك پيدا مي كنند. از اين پس موانع رسيدن به عالم ملكوت مطرح مي شود كه همانا عالم محسوس و مادي است. عرفاي شاعر و نويسنده براي شرح اين فراق به تمثيل روي مي آورند، زيرا مفاهيم معقول راهي جز به رمز و تمثيل بيان نمي شود. در اين اشعار و رسالات كه هدف اصلي از آنها بيان جدايي راوي و گاه شخصيت ها از عالم بالاست، داستان و روايت چندان اهميت پيدا نمي كند و داستان فقط براي بيان محتوا و تم مورد نظر به كار مي رود. به همين دليل است كه در مهم ترين منظومه و مثنوي زبان فارسي، يعني مثنوي مولوي، داستان ها بهانه اي براي پرورش مفاهيم معقولي مي شوند كه جز به زبان رمز نمي توان آنها را بيان كرد؛ و همين باعث مي شود كه داستاني در مثنوي به كرات قطع شده،‌ يا به فراموشي سپرده شود.

از آنجا كه در اين مقاله هدف بررسي ادبيات عرفاني يا رمزي نيست، به موضوع اصلي كه محتواي قرآني داستان است بايد اشاره كرد و چكيده و خلاصه آيات ذكر شده را مي توان چنين بيان كرد كه: «انا لله و انا اليه راجعون.» اين چند كلمه، تمام مفاهيم بلند عرفاني و حكمي است كه در قرآن، حكمت و در ادبيات عرفاني فارسي آمده است. چون هر كدام از سوره هاي قرآن كريم موضوع خاص خود را دارد كه از ديگر سوره ها متفاوت است، به همين دليل بايد دانست كه كدام از داستان ها نيز با توجه به قرار گرفتنشان در متن هر كدام از سوره ها موضوع خاصي دارد. مثلاً چون موضوع سوره بقره «معجزه» است، تمام قصص اين سوره نيز داراي همين موضوع است. داستان بقره يا گاو و كشف قاتل يك جنايت از زبان گاو ذبح شده (آيات 73 67)، زنده شدن مرده بعد از صد سال به اذن الهي (آيات 259) ... و زنده شدن چهار پرنده به درخواست حضرت ابراهيم(ع) و اذن الهي (آيه 260) از جمله اين داستان ها هستند. اما بايد به ياد داشت كه تمام اين قصص و موضوعات متفرقه تنها براي بيان يك تم اصلي كه همان دعوت به ايمان است، به كار مي رود. يعني تمام كشمكش داستان قصه، طرح داستاني و شخصيت پردازي براي اين است كه مخاطب را به سوي خداوند بخواند و راهنمايي كند.
بر اين اساس اگر زنده شدني در داستان فيلمنامه، يا كارهاي خارق عادتي كه در آن روي مي دهد مخاطب را به سوي خداوند بكشاند، مي توان گفت كه قصه كاركردي ديني دارد. اما كارها و امور شگفت انگيزي كه توسط اشخاص يا نيروهاي شر در داستان فيلمنامه اي انجام مي شود كه هدف از آوردن آنها تنها جذب مخاطب است، هيچ ارتباطي به اقتباس ديني از متون مذهبي و به ويژه قرآن كريم ندارد. زيرا بر اساس نص صريح آيات قرآن (آيات 30 تا 38 سوره بقره) ديديم كه خداوند انسان را به زمين تبعيد كرد تا راهنما و پيامبراني برايشان انتخاب كند تا انسان را دوباره به سوي خداوند دعوت كنند.
بر اساس اين شيوه اقتباسي از قرآن كريم، اقتباس كننده مي تواند علاوه بر قصص قرآني، هر داستان يا قصه اي را با اين ديدگاه محتوايي به نگارش درآورد. زيرا در اينجا نيز مثل متون عرفاني نظم و نثر فارسي، هدف فقط قرب الهي، يا بازگشت به ملكوتي است كه از آن دور افتاده ايم. به تعبير ارسطو در فن شعرش بايد گفت كه در اينجا ابزار تقليد و شيوه تقليد تغيير كرده اند، اما موضوع تقليد ثابت مانده است.

 

اقتباس ساختاري از قرآن كريم

قصص قرآن كريم، اشكال و ساختارهاي متفاوتي دارند؛ كه از ضرب المثل و تمثيل در ميان آنها وجود دارد تا قصه زندگي حضرت موسي(ع)، كه بسيار شبيه يك رمان زندگينامه اي است. اما در اينجا نه به دنبال ساختارهاي متفاوت، كه بيشتر به دنبال ساختار دراماتيك هستيم.
آيا در قصص قرآن كريم طرح داستاني يا ماجراهايي وجود دارد كه بتوان آنها را دراماتيك دانست و اقتباس از آنها، ساختار دراماتيك سه پرده اي روايت كلاسيك را دنبال كرد؟
بر اساس اين ساختار، آن گونه كه ارسطو مطرح كرده است، در روايت بايد فعل تام صورت گيرد. يعني روايت داراي آغاز، ميانه و پايان باشد.9 و آن گونه كه در نظريه هاي جديدتر فيلمنامه نويسي آمده، آغاز، رو به رويي و گره گشايي داشته باشد.10
با نگاه به قصص قرآن و دنبال كردن شيوه روايت آنها مي توان دريافت كه بيشتر داستان هاي پيامبران داراي طرحي دراماتيك هستند. در اين نوع قصص معمولاً پيامبري از سوي خداوند براي هدايت و دعوت مردم به ايمان، به سوي آنان فرستاده مي شود. او دعوتش را اعلام مي كند، اما معمولاً قوم يا مردمش دعوتش را نمي پذيرند. قوم دست به آزار پيامبر زده، از قبول دعوت سرباز مي زنند و خداوند براي تنبيه آنان، بلايي نازل كرده، گمراهان را نابود مي سازد.
از آنجا كه به جز تكرار، يكي ديگر از شيوه هاي روايت قصص در قرآن، آوردن آن ميزان از قصص است كه با موضوع سوره هماهنگي دارد؛ داستان پيامبران در سوره هاي مختلف تكرار شده است. اما با تأكيد بر اصل دراماتيك يك شخصيت با يك مسئله يا يك نياز نگاهي به سوره اعراف كافي است تا وجود ساختار سه پرده اي در اين قصص روشن شود.
نخستين قصه اين سوره، تكرار داستان خلقت آدم و هبوط او و همسرش به زمين است. اين قصه در ايات 11 تا 25 آمده است. قصه بعدي، داستان حضرت نوح(ع) است كه در آيات 59 تا 64 آمده و طي آن حضرت نوح مردم را به ايمان دعوت مي كند. اما قوم، او را تكذيب كرده، وي را مسخره مي كنند. در نهايت خداوند توفاني نازل كرده، قوم را غرق مي كند.
داستان حضرت هود(ع) كه در آيات 65 تا 72 آمده، قصه حضرت صالح(ع) كه در آيات 73 تا 79 روايت شده، داستان حضرت لوط(ع) كه طي آيات 80 تا 93 آمده. داراي همان ساختار سه پرده اي است كه بر اساس آغاز، رو به رويي و گره گشايي روايت شده است. يعني پيامبري به خواست خداوند، مردم را به ايمان دعوت مي كند (آغاز)، مردم و قوم پيامبر با وي مخالفت كرده (رو به رويي)، خداوند قوم را به سزاي اعمالشان رسانده، نابودشان مي كند(گره گشايي). زيباترين و بهترين قصه داراي اين ساختار، قصه حضرت يوسف(ع) است كه در سوره يوسف آمده است. ظرافت هاي به كار رفته در روايت اين قصه به حدي است كه مي توان اجزاي يك فيلمنامه كلاسيك، مثل ساختار سه پرده اي، نقاط عطف اول و دوم، نقطه مياني فيلمنامه و تعكيس در روند فيلمنامه را در آن بازجست.11
بديهي است كه به جز ساختار كلاسيك، ساختار هاي ديگري نيز در روايت قصص قرآن كريم وجود دارد كه در اين مجال اندك فرصت اشاره به آنها وجود ندارد. اما بايد اميدوار بود كه بتوان با در نظر گرفتن تم واحد يا موضوع آيات الهي و به خصوص قصص آن، داستان هايي را انتخاب و به صورت فيلمنامه درآورد كه بتواند جوابگوي محتواي اصلي قرآن كريم و كلام خداوند باشد. ضمن آن كه توجه به ساختار سه پرده اي براي روايت قصص قرآن، جهت عموم مردمي كه بتوانند علاوه بر مفاهيم بلند ديني از جذابيت اين آثار نيز بهره گيرند لازم به نظر مي رسد.
همچنان كه قرآن كريم و قصص آن لايه هاي مختلفي از مفاهيم را با توجه به سطح سواد و آگاهي هاي روحي مخاطبش عرضه داشته است. اميد است كه با دقت در محتوا و ساختار قصص قرآن كريم، بتوان نوع خاصي از روايت را كه مبتني بر ارزش هاي ديني اسلام است، در نگارش فيلمنامه ها به كار برد تا مخاطبان مختلف را با عنايت به سطح درك هنري و دينيشان از ديدن يك فيلم ديني راضي كرد.

نويسنده: سعيد شاپوري

  • 1. فرهنگ فارسي، دكتر معين، جلد 1، انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، تهران 1364، ص 321
  • 2. همان جا، جلد دوم، ص 2634
  • 3. ارسطو و فن شعر، ارسطو، مترجم دكتر عبدالحسين زرين كوب، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، تهران 1369، صص 5 134
  • 4. همان جا، ص 82
  • 5. فصلنامه سينمايي فارابي، دوره دهم، شماره 40، مقاله جست و جو در مباني سينماي ديني مبتني بر عرفان و فلسفه اسلامي، سعيد شاپوري، صص 1920
  • 6. اعجاز قرآن و بلاغت محمد، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، چاپ دوم، بنياد قرآن، تهران، بهار 1361، ص 88
  • 7. جلوه دراماتيك قرآن كريم با تكيه بر احسن القصص، سعيد شاپوري، سوره مهر، تهران، 1384، صص211 210
  • 8. قرآن كريم، ترجمه محمد مهدي فولادوند، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، تهران 1377
  • 9. ارسطو: ارسطو و فن شعر، مؤلف مترجم عبدالحسين زرين كوب، چاپ دوم، انتشارات اميركبير، تهران، 1369، ص 125
  • 10. چگونه فيلمنامه بنويسيم، سيد فيلد، ترجمه مسعود مدني، انتشارات عكس معاصر، تهران، 1363، ص 17
  • 11. جلوه دراماتيك قرآن كريم، صص 318 273