نجات یونس (ع) و قوم او

نقش دانشمند حكیم در نجات قوم از بلای حتمی

یونس ـ علیه السلام ـ به قوم خود گفته بود كه عذاب الهی در روز چهارشنبه نیمه ماه شوّال بعد از طلوع خورشید نازل می‎شود، ولی قوم، او را دروغگو خواندند و او را از خود راندند و او نیز همراه عابد (تنوخا) از شهر بیرون رفت، ولی «روبیل» كه عالمی حكیم از خاندان نبوّت بود در میان قوم باقی ماند. هنگامی كه ماه شوال فرا رسید، روبیل بالای كوه رفت و با صدای بلند به مردم اطّلاع داد و فریاد زد:
«ای مردم! موعد عذاب نزدیك شد،‌ من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم، اكنون تا فرصت دارید استغفار و توبه كنید تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف كند.»
مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: «ما می‎دانیم كه تو فردی حكیم و دلسوز هستی، به نظر تو اكنون ما چه كار كنیم تا مشمول عذاب نگردیم؟»
روبیل گفت: كودكان را همراه مادرانشان، به بیابان آورید و آنها را از همدیگر جدا سازید، و همچنین حیوانات را بیاورید و بچه‎هایشان را از آنها جدا كنید، و هنگامی كه طوفان زرد را از جانب مشرق دیدید، همه شما از كوچك و بزرگ، صدا به گریه و زاری بلند كنید و با التماس و تضرّع، توبه نمایید و از خدا بخواهید تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد...
همه قوم سخن روبیل را پذیرفتند هنگام بروز نشانه‎های عذاب، همه آنها صدا به گریه و زاری و تضرّع بلند كردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند. ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید، طوفان زرد و تاریك و بسیار تندی وزیدن گرفت، ناله و شیون و استغاثه انسانها و حیوانات و كودكانشان از كوچك و بزرگ برخاست و انسانها حقیقتاً توبه كردند.
روبیل نیز شیون آنها را می‎شنید و دعا می‎كرد كه خداوند عذاب را از آنها دور سازد. خداوند توبه آنها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد كه طوفان عذاب آنها را به كوههای اطراف وارد سازد. وقتی مردم دیدند عذاب از سر آنها برطرف گردید به شكر و حمد خدا پرداختند، روز پنجشنبه یونس و عابد، جریان رفع عذاب را دریافتند، یونس به سوی دریا رفت و از نینوا دور شد و سرانجام سوار بر كشتی شده و در آن جا ماهی بزرگ او را بلعید (كه در داستان قبل ذكر شد) و تنوخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبیل آمد و گفت: «من فكر می‎كردم به خاطر زهد بر تو برتری دارم، اكنون دریافتم كه علم همراه تقوا، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است.» از آن پس عابد و عالم رفیق شدند و بین قوم خود ماندند و آنها را ارشاد نمودند.(1)

 

نجات یونس و بازگشت او به سوی قوم خود

آری حضرت یونس ـ علیه السلام ـ وقتی كه در شكم ماهی بزرگ قرار گرفت در همان جا دل به خدا بست و توبه كرد، خداوند به ماهی فرمان داد، تا یونس را به ساحل دریا ببرد و او را به بیرون دریا بیفكند.یونس هم چون جوجه نوزاد و ضعیف و بی‎بال و پر، از شكم ماهی بزرگ بیرون افكنده شد، به طوری كه توان حركت نداشت.لطف الهی به سراغ او آمد، خداوند در همان ساحل دریا، كدوبُنی رویانید یونس در سایه آن گیاه آرمید و همواره ذكر خدا می‎گفت و كم كم رشد كرد و سلامتی خود را باز یافت.در این هنگام خداوند كرمی فرستاد و ریشه آن درخت كدو را خورد و آن درخت خشك شد.

خشك شدن آن درخت برای یونس، بسیار سخت و رنج آور بود و او را محزون نمود. خداوند به او وحی كرد: چرا محزون هستی؟ او عرض كرد: «این درخت برای من سایه تشكیل می‎داد، كرمی را بر آن مسلّط كردی، ریشه‎اش را خورد و خشك گردید.»
خداوند فرمود: تو از خشك شدن یك درختی كه، نه تو آن را كاشتی و نه به آن آب دادی غمگین شدی، ولی از نزول عذاب بر صد هزار نفر یا بیشتر محزون نشدی، اكنون بدان كه اهل نینوا ایمان آورده‎اند و راه تقوی به پیش گرفتند و عذاب از آنها رفع گردید، به سوی آنها برو.
و به نقل دیگر: پس از خشك شدن درخت، یونس اظهار ناراحتی و رنج كرد، خداوند به او وحی كرد: ای یونس! دل تو در مورد عذاب صد هزار نفر و بیشتر، نسوخت ولی برای رنج یك ساعت، طاقت خود را از دست دادی.
یونس متوجه خطای خود شد و عرض كرد:
«یا رَبِّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ؛ پروردگارا، عفو تو را طالبم، و درخواست بخشش می‎كنم
یونس به سوی نینوا حركت كرد، وقتی كه نزدیك نینوا رسید، خجالت كشید كه وارد نینوا شود، چوپانی را دید نزد او رفت و به او فرمود:«برو نزد مردم نینوا و به آنها خبر بده كه یونس به سوی شما می‎آید.»چوپان به یونس گفت: «آیا دروغ می‎گویی؟ آیا حیا نمی‎كنی؟ یونس در دریا غرق شد و از بین رفت.»به درخواست یونس، گوسفندی با زبان گویا گواهی داد كه او یونس است، چوپان یقین پیدا كرد، با شتاب به نینوا رفت و ورود یونس را به مردم خبر داد. مردم كه هرگز چنین خبری را باور نمی‎كردند، چوپان را دستگیر كرده و تصمیم گرفتند تا او را بزنند، او گفت: من برای صدق خبری كه آوردم، برهان دارم، گفتند: برهان تو چیست؟، جواب داد: برهان من این است كه این گوسفند گواهی می‎دهد. همان گوسفند با زبان گویا گواهی داد. مردم به راستی آن خبر اطمینان یافتند، به استقبال حضرت یونس ـ علیه السلام ـ آمدند و آن حضرت را با احترام وارد نینوا نمودند و به او ایمان آوردند و در راه ایمان به خوبی استوار ماندند، و سالها تحت رهبری و راهنماییهای حضرت یونس ـ علیه السلام ـ به زندگی خود ادامه دادند.(2)

 

ملاقات یونس با قارون در اعماق زمین

از امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نقل شده: هنگامی كه حضرت یونس ـ علیه السلام ـ در شكم ماهی بزرگ، قرار گرفت، ماهی در درون دریا حركت می‎كرد به دریای قُلْزُم رفت و سپس از آن جا به دریای مصر رفت، سپس از آن جا به دریای طبرستان (دریای خزر) رفت، سپس وارد دجله بصره شد، و بعد یونس را به اعماق زمین برد...
قارون كه در عصر موسی ـ علیه السلام ـ مشمول غضب خدا شده بود (و خداوند به زمین فرمان داده بود تا او را در كام خود فرو برد) فرشته‎ای از سوی خدا مأمور شده بود كه او را هر روز به اندازه طول قامت یك انسان، در زمین فرو برد. یونس ـ علیه السلام ـ در شكم ماهی، ذكر خدا می‎گفت و استغفار می‎كرد. قارون در اعماق زمین، صدای زمزمه یونس ـ علیه السلام ـ را شنید، به فرشته مسلط بر خود گفت: «اندكی به من مهلت بده من در این جا صدای انسانی را می‎شنوم!»
خداوند به آن فرشته وحی كرد به قارون مهلت بده. او به قارون مهلت داد، قارون به صاحب صدا (یونس) نزدیك شد و گفت: تو كیستی؟
یونس: «اَنَا المُذْنِبُ الْخاطِئُ یونُسُ بْنِ مَتّی؛ من گهنكار خطا كار یونس پسر مَتّی هستم».
قارون احوال خویشان خود را از او پرسید، نخست گفت: از موسی چه خبر؟
یونس: موسی ـ علیه السلام ـ مدّتی است كه از دنیا رفته است.
قارون: از هارون برادر موسی ـ علیه السلام ـ چه خبر؟
یونس: او نیز از دنیا رفت.
قارون: از كُلْثُم (خواهر موسی) كه نامزد من بود چه خبر؟
یونس: او نیز مرد.
قارون، گریه كرد و اظهار تأسّف نمود (و دلش برای خویشانش سوخت و برای آنها گریست)
«فَشَكَر اللهُ لَهُ ذلِكَ؛ همین دلسوزی او (كه یك مرحله‎ای از صله رحم است) موجب شد كه خداوند نسبت به او لطف نمود» و به آن فرشته مأمور بر او خطاب كرد كه عذاب دنیا را از قارون بردار (یعنی همان جا توقّف كند و دیگر روزی به اندازه یك قامت انسان در زمین فرو نرود كه عذاب سختی برای او بود)
و در حدیث امام باقر ـ علیه السلام ـ آمده: هنگامی كه آن ماهی به دریای مسجور رسید، قارون كه در آن جا عذاب می‎شد زمزمه‎ای شنید، از فرشته موكّلش پرسید این زمزمه چیست؟ فرشته گفت: زمزمه یونس ـ علیه السلام ـ است...
آن فرشته به التماس قارون، او را نزد یونس آورد، قارون احوال خویشانش را از یونس ـ علیه السلام ـ پرسید، وقتی دریافت آنها از دنیا رفته‎اند، گریه شدیدی كرد، خداوند به آن فرشته فرمود: «اِرْفَعْ عَنْهُ الْعَذابَ بَقیهَ الدُّنْیا لِرَقَّتِهِ عَلی قَرابتِهِ» (كه ترجمه‎اش ذكر شد)(3)
 

  • (1). تلخیص از بحار، ج 14، ص 379 به بعد؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 35ـ37.
  • (2). تفسیر برهان، ج 2، ص 200ـ202؛ بحار،‌ج 14، ص 384.
  • (3). تفسیر قمی،‌ص 694؛ بحار، ج 14، ص 391 و 400.