تفسیر قرآن

مقدّمه: مقصود از تفاسير روايى در اين نوشتار، سلسله تأليفاتى هستند كه با استناد به سخن معصوم(عليه السلام) در صدد فهم معانى قرآن بر آمده اند، خواه با اظهار نظرى از سوى مؤلف همراه باشند يا خير. اين تفاسير عموماً فراهم آمده از رواياتى مشتمل بر بيان شأن نزول، ناسخ و منسوخ، تأويل متشابهات، آيات نازل شده درباره اهل بيت(عليهم السلام) و دشمنان ايشان، نمونه عينى براى برخى آيات، نحوه قرائت، معناى واژگان قرآنى و برخى موارد ديگر است.
قرآن با ارائه‌ي برنامه‌ي كامل و جامعي در عرصه‌هاي مختلف از جمله اعتقادي، اخلاقي، فقهي و تاريخي سخن رانده، وراه و رسم زندگي و رسيدن به‌سوي اهداف عاليه و سعادت واقعي را، به صورت كلي و به اجمال براي انسان روشن كرده است. لذا براي درك دقيق مفاهيم قرآن نياز به متخصصي است كه به تبيين مجملات قرآن و باز كردن مطالبي كه جز به اشاره يا ذكر كليات، سخني به ميان نيامده است، اقدام نمايد. چنان‌كه قران كريم مي‌فرمايد: فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ عليناه بيانه (قيامت 75/18ـ 19) يعني: چون قرآن را (برتو) خوانديم تو از قرائت آن دنباله روي كن، سپس (بدان كه) شرح و بيان آن نيز برعهده ماست.
چکیده این مقاله به نقد و بررسی دیدگاه‌های ذهبی در زمینه جعل و وضع در تفسیر می‌پردازد. ذهبی در این باره چهار نکته را طرح می‌کند.
پيوند ميان قرآن و اهل بيت، پيوند ميان نور و بينايي است. نور وحي در ذات خود روشن و روشنگر است، امّا بهره گيري از آن، نياز به چشماني بصير و نافذ دارد و راهگذران طريق ديانت به ميزان بصيرت و بينايي خويش از آن سود می جويند.
با توجه به كاربرد احاديث در تفسير قرآن و متفرع بودن آن بر حجيت و اعتبار آنها در مقاله حاضر به بررسي اين موضوع پرداخته شده و در آن پس از نقل دو ديدگاه در اين زمينه و نقل سخنان برخي از طرفدان هريك بر شمول ادله حجيت خبر واحد به تمامي روايات اعم از روايات فقهي و غير فقهي از جمله روايات تفسير تاكيد می شود .
آيا مي‏ توان از روايات در تفسير قرآن بهره گرفت؟ بسا گفته مي ‏شود كه حديث و روايتي كه به سرحدّ تواتر نرسيده يا قرائن قطعي با آن همراه نباشد، در تفسير قابل استناد نيست؛ زيرا سند بودن آن جاي ترديد است و در اصطلاح به آن، خبر واحد مي‏ گويند و يقين ‏آور نيست. آري اگر به سرحدّ تواتر رسيد (خبر گروهي و جمعي) يا قرائن و شواهد دروني و بروني آن را فراگرفت، در اين دو صورت، يقين‏ آور است و قابل استناد خواهد بود.
علم تفسیر از اولین اشتغالات مسلمانان بوده است، و از زمان نزول قرآن یعنی عصر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ شروع شده است لكن تفسیر به عنوان یك علم مدون و منسجم از زمان امیرالمؤمنین حضرت علی ـ علیه السّلام ـ شروع گردید. و بزرگان این علم سلسله اسانید خود را به آن حضرت می‌رسانند.[1] این علم دارای متخصصان و محققانی بوده است كه در هر عصری به عنوان یك طبقه (افرادی كه تقریباً همزمان بوده یا دارای یك شیوه مشترك در تفسیر بوده‌اند) از آنها یاد می‌شود. البته در این میان پیامبر اسلام و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ شأن دیگری داشته‌اند كه ما متعرض آن نمی‌شویم.[2]
يـكـى از مـبـاحثى كه از قديم مطرح بوده است, اين است كه چند درصد آيات قرآن كريم, آيات الاحكام است . اولين عالمانى كه تفسير موضوعى نوشته اند كسانى هستند كه در رابطه با آيات الاحكام رساله يا كتاب نوشته اند زيرا اين بحث, نوعى تفسير موضوعى است . آنـچه اكنون مطرح است, اين است كه در حدود پانصد آيه, آيات الاحكام را تشكيل مى دهد يعنى حدود يك دوازدهم آيات قرآن كريم , زيرا قرآن داراى شش هزار و دويست و سى و شش آيه است .
تشیع مکتب پیروی و انس گیری با قرآن و اولیای معصوم الهی(علیهم السلام) است . همانان که پیوسته جدایی ناپذیر از قرآنند و علوم پایان نیافتنی کتاب خدا، به اراده پروردگار به آنان سپرده شده است . شیعه به دلایل فراوان قرآنی و روایی ، در دو بُعد، نهایت توجه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت معصوم آن حضرت را وظیفة خود می شمرد: «تبعیت ورزیدن مطلق » و «محبت ورزی و مودّت ».
در شماره چهلم مجله کیهان اندیشه، مقاله ای درج گردیده بود با عنوان «بررسی گفتاری در تأویل و تفسیر» که اشکالاتی را درباره تأویل قرآن و برخی از تأویلات عرفانی مطرح می ساخت.هر چند که به نظر می رسید، جواب آن مسائل بر اهل فن روشن و مبرهن است، و نیازی به پاسخ و توضیح نیست، اما از آنجا که ممکن است برخی از مخاطبان نشریه، خواهان پاسخی در برابر آن پرسشها و ایرادها باشند، اینجانب لازم دانستم که نکاتی را یادآور شوم.