تفسیر قرآن

مقدّمه شناخت هر موضوعى و استفاده صحيح از آن بستگى تام به شناخت منابع اطلاعاتى آن دارد. در تفسير قرآن كريم نيز بحث از منابع تفسير، كه در كتاب هاى علوم قرآن با عناوين «مآخذ / مصادر تفسير» نيز از آن ياد شده، از اهميت فوق العاده اى برخوردار است و به همان ميزان كه بهره مندى از منابع تفسيرى اطمينان بخش و راهگشاست، بى توجهى به آن موجب افتادن مفسّر در دامن تفسير به رأى يا برداشت هاى ناروا از آن خواهد شد.
مقدّمه قرآن كريم با واژه هايى همچون «نور»، «بيان»، «تبيان»، «كتاب مبين» و «عربى مبين» خود را معرفى مى كند; ويژگى هايى كه حاكى از روشن بودن معانى و قابل فهم بودن محتواى اين كتاب آسمانى است. با توجه به همين ويژگى هاست كه فهم قسمتى از علوم و معارفِ قرآن براى عموم مردم ممكن و آسان مى باشد; چرا كه هر فرد آشنا به زبان عربى كه با ذهنى پاك و ضميرى پاكيزه در آيات قرآن تدبّر نمايد به ميزان دانش و استعداد خود از معارف آن بهره مند خواهد شد.
در بحث از نقش خبر واحد در تفسير، ابتدا بايد الفاظ مختلفى كه در تحرير مسئله و تعيين محل نزاع مهم‏ اند، شفاف‏سازى شوند. وقتى گفته مى‏ شود: «آيا خبر واحد در تفسير حجّت است يا اينكه خبر واحد در جايى حجت است كه اثر عملى بر آن بار شود، وگرنه حجّيت ندارد و چون در غير احكام، اثر عملى ندارد، پس در تفسير، خبر واحد حجت نيست»، بايد پيش از هر چيز معناى حجّيت و اثر عملى را روشن كنيم.
چكيده از مباحث مهم و كليدي در باب شناخت قرآن كريم، بحث از امكان فهم و تفسير غير معصومان از اين كتاب الهي است. دو ديدگاه در اين‌باره مطرح شده است: يكي ديدگاه اخباريان در امتناع فهم غير معصومان ـ كه دير زماني است منسوخ شده ـ و ديگري ديدگاه عموم عالمان كه باور به امكان فهم قرآن دارند.
چكيده تفسير قرآن به قرآن به معناي استفاده حداكثري از آيات در فهم معنا و مراد آيات قرآن، همواره مورد پذيرش قرآن ‏پژوهان بوده است؛ ولي به مباني آن به صورت مستقل و مستدل، نپرداخته ‏اند. حال آنكه يكي از مسائل سرنوشت‏ ساز درباره تفسير قرآن به قرآن، تبيين زيرساخت‏ هاي نظري آن است كه از آن به «مباني» ياد مي‏شود. نوشتار حاضر به هدف شناسايي مباني قرآني تفسير قرآن به قرآن سامان يافته و با نگرش نظري و استدلالي و به روش تبييني به بررسي مباني يادشده پرداخته است.
چكيده زز و در جاى جاى آن، به كشف و معرفى ارتباط و تناسب موجود بين آيات پرداخته است. اين نوشتار به مطالعه و بررسى انواع ارتباطى كه ايشان بيان كرده است، مى‏پردازد و در واقع، در پى يافتن اين رابطه‏ها در تفسير الميزان است، تا با استفاده از دستاوردهاى علمى علّامه طباطبائى، فهم و تفسير بهتر آيات قرآن ميسّر گردد.
مقدمه قرآن كريم آخرين كتاب الهى است كه بر خاتم الانبيا، محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله)، به منظور هدايت بشر نازل گرديده است. اين كتاب جاويد، كه در عصر ما در ميان كتب آسمانى تنها مرجع مصون مانده از تحريف است، هنگام نزول بر نبى اكرم(صلی الله علیه و آله) منشأ حركت فكرى و فرهنگى بوده; زيرا از آغاز، مخاطبان خود را از يك سو، به تدّبر در آن فرا مى خواند(1) و از سوى ديگر، منكرانش را به تحّدى دعوت كرده و آسمانى بودن و فوق بشرى بودن خود را مكرراً و به صراحت بيان نموده است.(2)
اگر باستان‏شناسى در تفسير قرآن حاضر شود، جايى براى خرافات باقى نخواهد ماند.
اگر مراد علم ائمه ـ عليهم السّلام ـ به همة قرآن اعم از ظاهر، باطن، تنزيل و تأويل آن است، بايد گفت اين امري مسلم و مورد قبول است. از آنجا كه قرآن كريم، داراي ظاهر، باطن، تأويل و تنزيل است، علم به باطن و تأويل قرآن كريم در اختيار معصومين ـ عليهم السّلام ـ است و آن بزرگواران احاطة تام بر همة ابعاد قرآن دارند. به تعبير ديگر پيوند ميان قرآن و اهل بيت، پيوند ميان نور و بينايي است؛ گرچه نور وحي در ذات خود روشن و روشنگر است، اما بهره‌ گيري از آن، نياز به چشماني بصير و نافذ دارد و رهپویان طريق ديانت به ميزان بصيرت و بينايي خويش از آن سود مي‌جويند.
گرچه تفسیر مدون و مستقلی به نام تفسیر علی علیه السلام وجود ندارد، اما مطالب تفسیری فراوان آن حضرت در لابلای کتب روائی و تفسیری از طریق شاگردان آن حضرت نقل شده و در دسترس است .