وحی

چكيده  مستشرقان‌ قائل‌ هستند كه‌ پيامبر، همة‌ معارف‌ قرآني‌ را به‌ طور كلي‌ از دو منبع‌ گرفته‌ است: بخشي‌ از آن‌ را از همان‌ محدودة‌ جغرافيايي‌ و زندگي‌ اجتماعي‌ و ديني‌ و فرهنگي‌ جزيرة‌ عرب‌ مثل‌ رفتار اعراب‌ جاهلي، اشعار امية‌ بن‌ ابي‌ الصلت‌ و عقايد حنفأ، و بخش‌ ديگر را از مصادر شفاهي‌ و كتاب‌هايي‌ كه‌ از يهوديت‌ و مسيحيت‌ و عقايد و آداب‌ و سنن‌ ديگر ملت‌ها به‌ دست‌ پيامبر رسيده‌ بود، و از آن‌ها به‌ «مصادر داخلي» و «مصادر خارجي» ياد مي‌كنند.
خدای سبحان در قرآن كریم وعده فرموده است كه قرآن همواره استوار و پابرجا به دور از گزند هر نادرستی و كژی خواهد ماند، و چه وعده راستی! «و انه لكتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل من حكیم حمید»: از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید؛(سوره فصلت/43)
از ديدگاه جهان بيني الهي، جهان بيهوده آفريده نشده است و تمام موجودات به سوي مقصد خاصي در حركت‏اند و خداوند حكيم هيچ موجودي را بيهوده نيافريده است و آفرينش همه موجودات همراه با حكمت و تدبير است.
مقدّمه درباره وحى و قرآن بحث هاى گوناگونى بر بيان و بنان انديشمندان علوم قرآنى جارى شده است. يكى از آن ها بحث «نفوذ ناپذيرى وحى» است. مفسّران و محققان قرآنى براى اثبات اين مدعا، به برخى از آيات استدلال كرده اند. از سوى ديگر، كسانى كه درصدد نفى نفوذ ناپذيرى وحى و قرآن برآمده اند نيز به آياتى چند و همچنين به افسانه «غرانيق» تمسّك جسته اند كه در اين نوشتار، ابتدا به نقل استدلال معتقدان به نفوذناپذيرى وحى مى پردازيم و پس از آن، گفتار دسته دوم نقل و نقد مى گردد.
اشاره يكى از مباحث مهم در باب وحى، ضرورت عقلى آن است . علماى شيعه معتقدند كه انسان همواره به احكام و معارف وحيانى نيازمند است. جماعتى از معتزله بر اين باورند كه وحى عقلاً ضرورت ندارد. از جمله اشاعره چون حُسن و قبح عقلى را قبول ندارند، براى وحى ضرورت عقلى نمى بينند.1 البته، اين به معنى انكار امكان و وقوع وحى از سوى آنان نيست. فقط براهمه منكر وحى بوده وبه بى فايده بودن آن استدلال هايى ذكركرده اندكه تماماًموردنقددانشمندان مسلمان واقع شده است.2
مقدّمه از جمله مباحث ضرورى در باب وحى و قرآن، يافتن پاسخ اين پرسش است كه آيا وحى (به معناى گرفتن حقايق يا جملات از خداوند به وسيله پيامبر براى هدايت بشر، كه با هبوط حضرت آدم(عليه السلام) بر زمين آغاز شد)، با نزول آخرين آيه قرآن كريم و رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان يافت، يا هرگز اين نوع ارتباط قطع نشده و پس از پايان نزول قرآن كريم نيز افراد ديگرى از اين نوع ارتباط و دريافت برخوردارند؟
چكيده به عقيده برخى دين‏پژوهان و متكلّمان غربى وحى مجموعه‏اى از حقايق درباره خداوند نيست، بلكه كتب مقدّس محصول كوشش‏هاى انسان براى شناخت معنا و اهميت حوادث وحيانى هستند كه ضمن عصرى بودن در قالب تجربه بشرى بروز مى‏يابند. از اين‏رو، وحى و تجربه دينى در بُعد پديدارشناسى تجربه دينى يكسان انگاشته شده است.
آيا نمى توان از وحى انتظار استدلال داشت؟ شايد طرح چنين سؤالى در محيطى كه فرهنگ اسلامى بر آن حاكم است كمى اعجاب برانگيز باشد; اما بايد توجه داشت كه در عالم مسيحيت، به رغم ظهور برخى متفكران مستقل در قرون وسطى و عصرعقل گرايى جديد، همواره تفوّق و برترى وحى بر عقل مورد پسند و حمايت و گاهى نيز شعار نفى عقل و بى نقشى آن مورد توجه و اذعان بوده است.
چكيده: برخي مستشرقان معتقدند که پیامبر همه‌ي معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ي جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلي) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی کتب یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی). به اعتقاد نگارنده صاحبان اين نگرش به وحیانیت قرآن، راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده‌اند و مستندی تاریخی ندارند، بلكه جریان نامسلّم تاریخی را با پیش فرضهای خود بازسازی نموده و بر شواهد قطعی و مسلّم تاریخی ترجیح داده‌اند.
واژه وحی در لغت خليل بن احمد فراهيدي در «کتاب العين» (م: 175 ه.ق) وحيِ مصدري را به نوشتن معنا کرده است: «يقالُ: وَحَي يَحِي وَحْيا، أَي: کَتَبَ يَکتُبُ وَ کَتْبا». و «أَوْحي اليه» به معناي «وي را برانگيخت و در دلش افکند و بدو اشاره کرد»، آورده است