مقالات

چكيده در اين مقاله مفهوم عدل، به معناي شامل و جامع آن كه زير بنا و اساس تمام تفكرات اسلامي است، تبيين شده و رابطه آن، باحق و حد آشكار مي‌گردد. مفهوم عدل، در خداوند متعال و نسبت انسان و نظام خلقت با مفهوم عدل، كالبد‌شكافي شده و عدل، مقام و رتبه‌اي قابل دستيابي براي انسان تبيين مي‌شود. در نهايت، جايگاه عدل جهان‌شمول مهدوي در نظام آفرينش و چگونگي آينده انسان و جهان در پرتو آن، تبيين خواهد شد.
مقدمه قرآن كريم آخرين كتاب الهى است كه بر خاتم الانبيا، محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله)، به منظور هدايت بشر نازل گرديده است. اين كتاب جاويد، كه در عصر ما در ميان كتب آسمانى تنها مرجع مصون مانده از تحريف است، هنگام نزول بر نبى اكرم(صلی الله علیه و آله) منشأ حركت فكرى و فرهنگى بوده; زيرا از آغاز، مخاطبان خود را از يك سو، به تدّبر در آن فرا مى خواند(1) و از سوى ديگر، منكرانش را به تحّدى دعوت كرده و آسمانى بودن و فوق بشرى بودن خود را مكرراً و به صراحت بيان نموده است.(2)
مقدمه بحثى كه فراروى ماست‏ بررسى كلمات اميرالمؤمنين على عليه السلام در زمينه صفات خداوند است. بدين‏رو، طبع بحث اقتضا مى ‏كند پژوهش ما صرفا نقلى باشد، اما - چنان‏كه خواهد آمد - اميرالمؤمنين عليه السلام، خود در توصيفاتشان، به عقل و دريافت‏هاى عقلى استناد كرده‏ اند. از اين‏رو، بحث‏ حاضر صرفا نقلى نخواهد بود و از آن‏جا كه در اين بحث، جوياى نظرات آن حضرت هستيم، بدون نقل نيز راه به جايى نخواهيم برد. بنابراين، اين بحث نقلى مبتنى بر عقل است و سعى شده است مستندات عقلى اين بحث‏ براساس نقل تنظيم گردد تا بيش‏تر از روش نقلى پیروى شده باشد.
چكيده اين مقاله با رويكرد تحليلى و با هدف بررسى نقش علم لغت در دست‏يابى به قرائت صحيح، به بررسى لغوى برخى از قرائت‏هاى اختلافى پرداخته و نقش‏ آفرينى علم لغت را در قرائت قرآن به صورت جزئى اثبات و سه گونه نقش براى آن بيان كرده است؛
اللّه اسم عَلَم (خاص) براى ذات واجب‌الوجودِ جامع همه اوصاف كمال است.[1] شايد بتوان برابر اين واژه را در فارسى كلمه «خدا» دانست. معادل اين واژه در برخى زبانهاى ديگر چنين است: هندى: «خِدا»، عبرى: «الوهيم» (به صيغه جمع از باب تعظيم) يا «يهوه» (Y.H.W.H)، سريانى: «الوهو»، كلدانى: «الاها»، يونانى: «ثاؤس»، لاتين: «داؤس»، فرانسه و ايتاليا: «ديُو» (Dieu)، انگليسى: (GOd)«گاد»[2].
علما و مفسران قرآن هر پديده بزرگ و فوق طبيعي را معجزه نمي دانند ، بلكه از ديرباز براي تحقق معجزه و اعجاز، اركان و شرايطي را لحاظ كرده اند، كه در صورت نبودن اين شرايط ، آن امر خارق العاده از دايره اعجاز بيرون مي رود. در اين قسمت به نقل و بررسي اقوال مختلف در اين مسأله مي پردازيم. هر چند در اين مورد نيز توجه كمي از سوي غالب عالمان قرآني به اين موضوع (شرايط معجزه) شده است و شايد بتوان در ضمن اقوال آنان در مورد «معجزه» مطالبي را يافت. زيرا آنچه كه در تعريف چيزي مي آيد، مي تواند به نحوي به عنوان شرط و ركن آن چيز در نظر گرفته شود.
به منظور فهم بیشتر مفهوم «معجزه» و از باب اینکه « تُعرَف الأشیاءُ بأضدادها » ، باید دید «معجزه» چه امتیاز و تفاوتی با امور خارق العادۀ دیگر مانند «سحر و کرامت» دارد. ضرورت طرح این بحث از این جهت است که ممکن است تمایز این امور بر کسی مشتبه شود؛ چرا که موارد مزبور (یعنی معجزه ، سحر و کرامت) در خارق العاده و فوق طبیعی بودن با هم مشترک هستند. اما آیا هر امر خارق عادتی را می توان «معجزه» نامید؟ اما باید گفت این امور موضوعاً با هم متفاوت اند و در واقع کاربرد آنها با هم فرق می کند.
در سده اخير مصلحان و متفکران مسلمان سخن هاي بسياري درباره وحدت گفته اند؛ اما سوکمندانه آن چنان که بايد موفق نبوده اند. يكي از علل اين عدم موفقيت، وجود موانع فراوان بر سر راه وحدت اسلامي است. مواردي مانند بدفهمي نسبت به موضوع وحدت و نگراني برخي از متوليان مذاهب نسبت به از دست رفتن هويت مذهبي و تنزل جايگاه آن ــ علي رغم آنكه اين موضوع كاملاً توضيح داده شده است که تقريب در جهت نفي هويت مذاهب و يکي کردن آنها نيست ــ از جمله اين موانع اند. از سوي ديگر دعوت به وحدت يک توصيه اخلاقي نيست بلکه يک راهكار اجتماعي است که تحقق آن نيازمند يك نظام هماهنگ تربيتي و نهادينه سازي فرهنگ رواداري و افزايش تحمل جامعه است.
امروزه علم روان پزشکي همان چيزهايي را تعليم مي دهد که پيامبران به مردم مي آموختند، زيرا پزشکان روان شناس دريافته اند دعا و نماز و داشتن يک ايمان محکم به دين نگراني، تشويش، هيجان و ترس را برطرف مي سازد.
مقدمه دين مقدس اسلام بهره‏ بردارى مشروع از نعمتهاى الهى و زيباييهاى زندگى را مباح و روا و اسراف و زياده‏ روى را حرام و ناروا مى ‏داند و اين بدان جهت است كه مسلمان به تناسب امكانات و توانايى و كارآيى خود، در برابر جامعه مسؤوليت دارد. در اين صورت فرد اسرافكار قهرا از اجراى مسؤوليت و تعهدات اجتماعى خود بازمى ‏ماند و از اين رهگذر بر پيكر جامعه ضربه مى ‏زند.